هیواهیوا، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

هیوای آسمانی من

دختر عزیز من.

سلام. دیروز هیوا ی گلم رو بردم روانشناس. برای اضطراب جدیدش در مهد. خانوم رواشناس یک ساعت رو با هیوا گذروند بعد من رفتم توی اتاق و چیزهایی گفت نمیدونم چطور جلوی گریمو گرفتم بگذریم.  میگفت هیوا بیشاز سنش بسیار بیش از سنش میفهمه و میدونه و بالاتره و تو نباید دیگه جلوتر بری. مینویسه میخونه انگلیسی مونتسوری و خیلی چیزهای دیگه. اما هیوا خودش انتخاب کرده. من باید چه کنم؟ هیوا بازی میکنه شاده راحته خوب حرف میزنه عاشق زبان هست عاشق پروزه های علمی عاشق آزمایش و علوم. هنر و موسیقی شعر و نمایش من بگم نمیتونم؟ ما بیشتر اموزشهامون رو با نمایش انجام میدیم. ریاضی و علوم رو با بازی. نمیدونم قراره چی بشه. امیدوارم بیشتر از این دجار گیجی نشم.  جش...
15 آذر 1391

دوستت دارم ای خیال سپید

انیمیشن " Brave " یکی از تازه ترین ساخته های دنیایست و بعد از راپونزل بهترین نوع ساخت و فیلمنامه را دارد. به تازگی این انیمیشن را خریدم برای هیوا و میبینیم که توصیه میکنم حتما بگیرید و ببینید. در قسمتی از این کارتون گوی های آرزو هستند که دخترک دنبال ارزوهاش میره. هیوا پرسید " مامان آرزو چیه ؟ " "  گفتم مادر یعنی چیزی که همیشه دوست داری و زیاد بهش فکر میکنی . تو چه آرزویی داری دخترم ؟ " " از روی مبل پایین امد و بغلم نشست و گفت " آرزوم اینه که تو هرگز نمیری " :((((((((((((((((( به زور اشکامو کنترل کردم عزیزم بهت گفتم تا زمانی که بتونم هستم و هرگز ترکت نمیکنم حتی وقتی پیشت نیستم هم به فکرتم نگران نباش من نمیمیرم.   این نامه ...
14 آذر 1391

روزگار دخترک من

هیوای عزیزم دختر زیبای من   امروز تصمیم گرفتم روند رشدی زندگیت رو در این 5 سال برای خودت و  دوستای خوبمون بنویسم. شاید به دلایل زیادی. شاید برای این که هوش و تربیت و اموزش به نوع و انتخاب روش خاصی نیست . خیلی چیزها درونی و ذاتی است. و برای هر چیزی نیاز به ابزار و روش نیست. برای پرورش مغز کودک گاهی نیازی به هیچ روش خاصی نیست. اینکه به کودکت احترام بگذاری و بدانی اوست که تصمیم میگیرد نه تو.  مطالب زیر فقط برای اطلاع رسانی است و قصد ظاهر نمایی ندارم :)))) در 8 اردیبهشت عصر هنگام بود فهمیدم باردار هستم. منتظر بودم و تمام راه از شادی گریه کردم. از فردای ان روز من مادر شده بودم. هر روز صبحانه میخوردم چون قبلا نمیخوردم. ناه...
13 آذر 1391

بدون عنوان

دیروز هیوا کتاب اول تراشه هارو خوند. من واقعا لذت بردم و هیجان زده شدم. از تن صداش وقت خوندن جملات. از دقتش به همه چیز و تمام کلمات. از اینکه دیگه براحتی کلمات هم وزن رو برام میخونه و بقول خودش شعر میگه. نتونستم ازش عکس نگیرم. فیلم هم گرفتم :)))) میدونم حسمو درک میکنید همهگی. و هیوا خودش خیلی خیلی خوشحال بود. درست مثل تشنه ای که بهش آب داده باشند. اول تصاویر رو میذارم بعد مورد دیگه ای رو میگم.   عزیزم با افتخاز :))))))))) مادر فدای لبخند افسا نه ای تو :)))))) کتاب به کودکان گفتن از کودکان شنیدن رو دارم میخونم یک هفته داشتم روی یک فصلش فکر میکردم :)) مکالمه دیروز هیوا : " مامان " " بلی دخترم " " من دیگه با هستی دو...
9 آذر 1391

یک متن زیبا

اگر تو ثروتمند باشی، سرما یک نوع تفریح می شود تا پالتو پوست بخری، خودت را گرم کنی و به اسکی بروی، اگر فقیر باشی، برعکس، سرما بدبختی می شود و آن وقت یاد می گیری که حتی از زیبایی یک منظره زیر برف متنفر باشی. کودک من! تساوی تنها در آن جایی که تو هستی وجود دارد، مثل آزادی. ما تنها توی رحم برابر هستیم. نامه به کودکی که هرگز زاده نشد/ اوریانا فالاچی
6 آذر 1391

کارت تولد

با همه پوچی از تو لبریزم نه بر آنم که رشته پاره کنم نه بر آنم که از تو بگریزم امروز ساعت چهار بدنیا آمدم. هرگز لحظه ای نگفتم چرا مرا بوجود آوردید و چرا به این دنیای بد آمدم. چرا که لحظه لحظه سختی و زیبایش برایم جاودانی بوده و خواهد بود و سرشار از اتفاقات خاص. دیشب که نه صبح ساعت 4 با صدای باران که روی آبچک میخورد چشمم را باز کردم و با خود گفتم در این آسمان صاف که ابری نبود  اما چرا خدا برایم زیباترین لالایی و هدیه را از آسمان رها کرده بود. صبح با صدای باران و آسمان خاکستری بیدار شدم. گوشی همراهم را برداشتم ببینم ساعت چند است اس ام اس سهند را دیدم مثل همیشه خاص و زیبا. بعد اس ام اس نگار خوبم را بعد اس ام اس پدر بزرگم را " تول...
4 آذر 1391

گفته ای از مونتسوری.

کودکان مطابق طبیعت خود عمل میکنند نه بواسطه نصایح مربی شان. خوبی میبایست از استقلالی متقابل نشات گیرد ، از یکپارچگی که از انسجامی درونی و معنوی سرچشمه میگیرد. این جامعه ای که  از اتحاد و پیوستگی خلق شده و کودکان آن را برای ما آشکار نموده اند ، ریشه تمامی شازمانهای اجتماعی است. ماریا مونتسوری ذهن گیرنده ، صفحه 221 ، فصل 23          حتی ترجمه این مطالب برای من تازگی و زیبایی خاصی دارد. بزودی کتاب گفته های خانوم ماریا مونتسوری رو خریداری میکنم و ترجمش میکنم. کتابهای ایشون متاسفانه بسیار کم هستند. 
3 آذر 1391

شغلهای جدید مادر.

این روزها درگیر چند تا کار هستیم. یکی راه اندازی کارگاه خلاقیت مادر و کودک. که به محض تبادل نظرات و برنامه ریزی مینویسم محل و روزهارو برای همه دوستانم که شیراز هستن. یکی کارگاه شعر فروغ که اونهم به زودی مینویسم. یکی نوشتار دقیق پروژه زبان اموزی کودکانم برای ارائه به اموزش و پرورش و اخذ مجوز سراسری شدنش. یکی محل کار پدرم که قبلا مسوول امور اداریش وبدم و قرار بر این هست مسوول حسابردای هم بشم :))) یک نفر قررا هست بهم دو سه روز اموزش برنامه حسابداری رو بده و شروع کنم به امید خدا و هفته ای سه روز رو بطور دائم از صبح تا ظهر اونجا باید باشم . رسما شدم کارمند پدرم :)))) خیلی هم عالی شد. و ترجمه شعرهای کودکانه انگلیسی رو هم میخوام شروع کنم. در واقع ت...
2 آذر 1391

مکاشفه نوشتن

دیروز هیوا در حال بازی بود و من و همسرم بیرون صحبت میکردیم. برای تشویق هیوا براش یک تخته سیاه خریدم دیروز که بتونه روش با گچ بنویسه و شدیدا درگیر بازی با عروسکهاش و اون تخته بود. کلمه " لباس " رو هم باهاش کار کرده بودم از بسته تراشهه ا و گذاشته بودم در اتاقش که مرتب نگاهش کنه. صدام کرد و گفت " مامااااااااااااااااااااااان بیااااااااااااااااااااااا. گفتم " الان میام . رفتم در اتاق به این صورت بود    داشت با گچ با همین قیافه کولی مانند "))))))))) بعد رفت کنار و من از تعجب واقعا داشتم شاخ در میاوردم.... با دیدن این صحنه " هیوا بدون اینکه کلمه " بابا " رو ببینه و پیشش باهش و درست زمانی که روزها میگذشت این کلمه رو ندیده...
29 آبان 1391