هیواهیوا، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

هیوای آسمانی من

سفر به شمال

عزیزم...بالاخره جنگل رو دیدی. یک هفته میشه از شمال برگشتیم و این سفر برای تو جگر گوشه مادر بسیار خوب و لذت بخش بود. گاهی فکر میکنم کمتر لحظه ای پیدا میشود که در آن به فکر خوشی خودم باشم...شاید بد باشد و دیگران ناراضی اما من لذت میبرم خوشی و شادمانی تو را ببینم...لذت میبرم تو کنارم بخوابی و صدای نفسهایت را بشنوم. از اینکه در اتاقت میخوابم خوشحالم. خنده دار است و دور از اصول تربیتی اما مگر چند سال تو بچه میمانی و من جوان؟؟؟مگر چند سال دیگر در آغوش من مینشینی و به چشمهایم خیره میشوی...مگر کودکی تو چقدر دیگر طول میکشد. دوست دارم در آغوشم باشی چون تو هیچ امید دیگری ندارم و هیچ انگیزه ای برای نفس کشیدن. بخدا که جز این برای بیدار شدن و تحمل کردن سخ...
7 شهريور 1391
1