پاییز برای توست
روزگار غریبی است نازنین من ، غریب و غمناک . در روزهای پاییزی قرمز از سرخی برگهای چنار گونه های تو ، تنها شعله گرم کننده سرمای وجود مادر ،خورشید پهناور نگاه توست ، وقتی هر روز از گوشه آسمان چشمانت طلوع میکند . خستگی تکرر حتی آبی آسمان ، با خاکستری ابرهای نمناک بوسه های تو ، آبستن تنوعی رنگ در رنگ می شود. تو پیچش گلهای درهم رازقی هستی . تو تکامل نام زنانگی منی . نگاه تمسخر آمیز دیگران با تکانهای نازک تو درونم بی اهمیت تر از ته مانده آب راکد مرداب شد . تفکر های آزادهنده مردمان ، با صدای طنین انداز تو ، حرکت مورچه ای شد بر سنگهای سیاه . عشق و عشق و رنگ آبیش ، شد بانوی...