هیواهیوا، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

هیوای آسمانی من

بدون عنوان

سه شنبه بود که رفتم بیمارستان برای عمل لاپروسکپی دختر خوشگلم. اونقدر درد داشتم که حاضر بودم بدون بیهوشی راحتم کنن. سنگ کیسه صفرا داشتم و خیلی اذیت بودم. باهات خداحافظی کردم عمه و خاله اومدن پیشت برنامه روزانتو دادم بهشون و رفتیم بیمارستان مثلا خصوصی دنا. به هوش که اومدم داشتم میمردم...حالت تهوع شدید داشتم قبلش هم سرمای شدید خورده بودم سرفه میکردم و نا نداشتم چشمامو باز کنم نفهمیدم چطوری آوردنم به اتاق. شب هم حالم بهم میخورد و خیلی وضع بدی بود. باهات حرف زدم و صدات بهم آرامش داد. همون شب از تخت اومدم پایین خودم...فکر کن پرستار نیومد کمکم..به کمک زندایی اودم پایین. فرداش هم با وجود درد همش راه رفتم تا زود مرخصم کنن..بیمارستان نبود که سلاخی بود...
2 مرداد 1390
1