هیواهیوا، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

هیوای آسمانی من

بدخوابی خردسالان هشت ساله و راه های حل آن

بعد از ظهرای تابستان   #هنر  #نقاشي  #كتاب_داستان_فارسي  #تربيتي     بعد از ظهري از بعدازظهرهاي داغ تابستان زير نواي خنك كولر روي تخت دلچسب مامان ☀️☀️☀️🌝🌝🌝🌝🌝🌝 ببینید :   اين روزها با مشكلات خواب ، كابوس ها ، از خواب پريدن هاي مكرر درگيريم.  كتاب بسيار عالي فوق بهترين كتابي است كه دو بار خواندنش ما را حسابي نجات داده است.  راهكارهاي عملي و كارگروه همراه خانواده و فعاليت هايي خاص كه زمان خوابيدن و چالش هاي آن را شبيه يك داستان سريال وار مي كند.  حتما از آن استفاده كنيد. 👌🏻👌🏻   لينك تهيه ي كتاب فوق  &nb...
28 تير 1395

نقاشی و طبیعت گردی.

سلااااااااااااااااااااااااااام.   میدونم که همه اینقدر مهربونید که من رو بخاطر غیبت کبری میبخشید. اگر بگم چقدر گرفتارم کم گفتم. فقط بگم شبها تا نیمه شب درگیر نوشتن کتابم...صبح ها ادیت میکنم و اینترنت رو میگردم. به کارهای اداری میرسم گاهی تا ساعت 2 بیرون هستم. عصرها کلاسها و برنامه های شخصی هیوا جانم. آشپزی و همسر داری هم هست :) هفته ای دوشب فیلم میبینم فعلا ژانر وحشت :) ساعاتی که هیوا در کلاس هست کفش میپوشیم و پیاده روی میکنیم :) ظهرها کتاب میخوانم. خیلییییییییییی کار داشتم. کار نوشتن کتاب تمام شود یک هفته استراحت دارم و بعد ترجمه کار بعدی . خوب چند تا پست باید بگذارم. اولی دو تا نقاشی زیبای هیواست  این چشمهای درشت و شیطان ...
7 تير 1392

روزهای تابستان

کوچه ها گرم و دستها سردند در خیابان سکوت جاری نیست چشمها در پی نقابی تار بر رفاقت دگر گذاری نیست   خسته ام از حضور بخل و دروغ دلزده از هر آنچه دنیاییست از تو میپرسم ای خموش رها پشت خوابت سکوت دریا نیست؟   تا به دور از تهاجم گرما لحظه ای را به شوق آب دهیم بی نفس بی نقاب بی تزویر زندگی را به دست خواب دهیم   آه دریا...سکوت آبی باد راه من تا تو سخت دشوار است دل به دریا زنم اگر نه به خویش وعده های نکرده بسیار است "سحر " روزهای تابستان همیشه برام ملال آوره..از آفتاب متنفرم...اونهم به این گرمی.....هیوا شب رو دوست نداره..میگه روز خوبه چون پیش توام...شب تو اتاقشه...چقدر این مسافت کوتاه براش دوره....
12 مرداد 1390
1