مکاشفه نوشتن
دیروز هیوا در حال بازی بود و من و همسرم بیرون صحبت میکردیم. برای تشویق هیوا براش یک تخته سیاه خریدم دیروز که بتونه روش با گچ بنویسه و شدیدا درگیر بازی با عروسکهاش و اون تخته بود. کلمه " لباس " رو هم باهاش کار کرده بودم از بسته تراشهه ا و گذاشته بودم در اتاقش که مرتب نگاهش کنه. صدام کرد و گفت " مامااااااااااااااااااااااان بیااااااااااااااااااااااا.
گفتم " الان میام .
رفتم در اتاق به این صورت بود
داشت با گچ با همین قیافه کولی مانند "))))))))) بعد رفت کنار و من از تعجب واقعا داشتم شاخ در میاوردم.... با دیدن این صحنه "
هیوا بدون اینکه کلمه " بابا " رو ببینه و پیشش باهش و درست زمانی که روزها میگذشت این کلمه رو ندیده بود این رو نوشته. خیلی دوست دارم جناب زمانی در این باره نظر بده. من اصلا ازش نخواستم این رو بنویسه کلا جیزی رو بنویسه. نمیدونم چطور نوشته چرا نوشته اما واقعا اینقدر ذوق زده شدم که همسرم رو صدا کردم و هر دو کلی بوسش کردیم و بهش تبریک گفتم و بعد دیدیم " لباس رو هم نوشته!!!!!!!!
هر مادری از دیدن این صحنه هیجان زده میشه. من که دیگه خیلی احساساتی هستم. واقعا خوشحالم. از اینکه به کشف خود هیوا از علاقش به خوندن و نوشتن در این سن استقبال کردم و از کمکهای بی دریغ جناب زمانی و رهنمودهای همیشگی مسیحای خوبم. امیدوارم لایق این دختر زیبا و با حوصله و باهوش باشم و بتونم با تمام توانم کنارش باشم.