هیواهیوا، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

هیوای آسمانی من

نوروز 95

سلامممممممممممم   عمو نوروز ما با کلی تاخیر :)))))))))))))) اینهم گلدان های رنگ شده ی ما و تخم مرغ هایی که با هم رنگ کردیم.   اون کوزه های کوچک هم هدیه ی هیوا بوده برای خاله های مامان که خودش رنگ کرده و طرح کشیده  و آخرین پارک سال 1394 ...
28 فروردين 1395

هفت سین 95

دوباره بهار آمد و ما آمدیم گرچه دیر....   برایتان پنجره آورده ام و چراغ که ازآن به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگریم عزیزانم سالی خوب داشته باشید. هفت سین دخترک ما در اتاق خودش : خجسته ی زندگیم هفت سین خانوادگی :))))) وقتی صبح سال تحویل عیدی اش را می گیرد. ذوقت را مادر قربان دخترم زود برمی گردیم ...
17 فروردين 1395

نوروز ٩٥

  سلام نوروزتان خوش  دلمان برايتان تنگ بود  ما از سفر برگشتيم با دنيايي خاطره و سفر خوبمان با دوستي ارزشمند و خوب   دخترمان با دوست خوبش هليا روزهاي خوبي را گذراند  ابنهم تصويري از نازبانوي كوچك من       ...
17 فروردين 1395

نوشته ی هیوا

سلام به همگی و عیدتان هم مبارک . البته این عکس سفره ی هفت سین ما نیست . ما هنوز در حال خانه تکانی هستیم . مادرم از دو هفته ی پیش شروع کرد که خانه تکانی کند و حتما هم می دانید که سر و کله مان هم توی هم رفت . یعنی از چهارشنبه تا یکشنبه داشتیم دعوا می کردیم .  خوب دیگه برم کمک کنم خانه تکانی کنم وگرنه دوباره با هم دعوامون میشه . نویسنده : هیوا استاد آقا ...
24 اسفند 1394

امان از خانه تکانی

امان از خانه تکانی   امسال اول دلمان را تکانیدم شدید :)))   از یخچال شروع کردیم که مصیبتی است ...بعد اتاق هیوایمان. روتختی اش بخصوص . خیلی بد است مادر درد داشته باشد تمام زندگی انگار فلج می شود. کمرمان بیش از حد درد می کند و روزی 40 دقیقه بیشتر توان کار ندارم.  برنامه های ویژه ای داریم برای نوروز   سفر می کنیم به کیش با فیطی و هلیا.....هلیا دوست خوب هیواست و فاطی یکی از دو بهترین دوست من. با مادرمان. برنامه ریختیم برای شادی خودمان و دخترها:))) امان از دخترها. دختر که داشته باشی جنون خرید کم کم به سراغت می آید. به سراغ ما که آمده. از جوراب های رنگارنگ و گل سر و کش مو آنهم وقتی گیسو...
5 اسفند 1394

برای نوروز به هم کتاب هدیه بدهیم

اسفند ماه که می شود...بویی از تازگی همه جا را فرا می گیرد. شور وشوق سالی که دارد می آید و ازدحام مردم میان خیابان ها همه و همه باعث می شود انسان اگر مایل به تازه شدن هم نباشد حسی درونش تاب بخورد.   ما هم با دردانه مان هستیم همچنان. در باران های گاه و بیگاه بهارانه ، برنامه های روزانه مان ، تکالیف انتهای سال مدرسه ، برنامه ریزی سفری با دوستی عالی برای اولین بار کنار هم به کیش در نوروز ، برنامه ریزی جشن نوروز مدرسه ی دردانه مان و کارهای دیگر. در این روزها فکی به ذهنمان رسیده که خواستیم شما هم در فکرمان شریک باشید :   برای نوروز به هم کتاب هدیه بدهیم   دخترم برای همکلاسی ها و تمام دوستهایش کتاب...
5 اسفند 1394

خواب هیوا

این روزها همه درگیر مهمانی و عید دیدنی هستند . :) ما هم اما به میزان بسیار کم :)   دیروز سفری درون شهری داشتیم در باب دیدن مهمانهای نوروزی و ای وای مننننننننننننننننننن چقدر شلوغ بود :)) بستنی خوردیم و رفتیم باغ جهان نما و بزودی برایتان عکس و مطلب میگذارم .   اولین گام در جهت پیشرفت ما در سال جدید یک چیز خیلییییییییییییییییییی مهم است .    " خواب هیوا "   یک ماه پیش برای هیوا یک عروسک کوآلا خریدم که نوشتم :))   شروع کردم که با این عروسک حسی نزدیک پیدا کند چون بهترین راه برای دور شدن من در شب همین نزدیکی به یک عروسک پتو یا اینطور چیزی است.  این حس پیدا شد و هیوا عروسکش را حتی یک لحظ...
6 فروردين 1392

برنامه عید 1391

دخترکم....این چند روز غیر از سر زدن به دو سه نفر و شناختن نمادها و جشن نوروز چندین جا رو باهم دیدیم. یکی خانه مجسمه های مومی که در زیر بتمام عکسهاشو میذارم. و در بارش توضیح خواهم داد. یکی نارنجستان قوام و باع ارم و باغ عفیف آباد که تو خیلی اونجارو از بچگی دوست داشتی و من دو سه بار پیش از این هم برده بودمت اونجا. چند بار پارک رفتیم و در حد توانم اجازه دادم بدوی و بازی کنی و توپ باز یهم کردیم که عکس اون رو روز رو هم میذارم. دو روز برنامه نقاشی و نوشتن خاطراتت رو داشتیم بدین صورت که من تصمیم گرفتم از مدتها پیش از الان خاطرتت رو بنویسیم. خب اینجا و در دفترهای خصوصی من همه خاطرات من با تو از باردریم تا به امروز هست اما نقاشی اونچه خود تو از ...
10 فروردين 1391
1