روزگار دخترک من
هیوای عزیزم دختر زیبای من
امروز تصمیم گرفتم روند رشدی زندگیت رو در این 5 سال برای خودت و دوستای خوبمون بنویسم. شاید به دلایل زیادی. شاید برای این که هوش و تربیت و اموزش به نوع و انتخاب روش خاصی نیست . خیلی چیزها درونی و ذاتی است. و برای هر چیزی نیاز به ابزار و روش نیست. برای پرورش مغز کودک گاهی نیازی به هیچ روش خاصی نیست. اینکه به کودکت احترام بگذاری و بدانی اوست که تصمیم میگیرد نه تو.
مطالب زیر فقط برای اطلاع رسانی است و قصد ظاهر نمایی ندارم :))))
در 8 اردیبهشت عصر هنگام بود فهمیدم باردار هستم. منتظر بودم و تمام راه از شادی گریه کردم.
از فردای ان روز من مادر شده بودم. هر روز صبحانه میخوردم چون قبلا نمیخوردم. ناهار شام. و تا 5 ماه ویار داشتم:)) بیشتر به بوی غذا. :))) هر روز برای هیوا موسیقی کلاسیک میگذاشتم شعر میخواندم کتاب ترجمه میکردم. فیلم زیاد میدیدم و هر روز در زمان معینی کتابهای کوتاه انگلیسی برایش میخواندم. و بسیار زیاد با جنین زیبایم حرف میزدم. بسیار زیاد. وقتی صدایم را میشنید تکان های زیادی میخورد.
در اوایل 5 ماهگی دکتر خوبم گفت فرزندم دختر است و من دوباره روح زندگی درونم متبلور شد. چون عاشق دختر هستم و بودم.
در پایاین سه ماهگی جنبشی نرم مثل رد شدن یک ماهی قرمز زیر دلم حس کردم و نخستین تکان هیوای خوبم بود.
هیوای عزیزم در 15 دی با روش سزارین به دنیا امد .
40 روزه بود در کمال تعجب همان کلمه " آقا " رو که اغلب بچه ها تلفظ میکنن گفت. و مادرم گفت بخاطر اینکه مدام باهاش حرف میزدی اینطور شده:))
بند ناف هیوا خیلی دیر افتاد. زیاد شیر میخورد. خودم افسردگی زایمان شدید داشتم. دانشجوی کارشناسی ارشد بودم. شیر زیاد نداشتم و هیوا حسابی گرسنه میماند. چون نه شیشه میخورد نه پستانک. اصلاااااااا
انصراف دادم و ترجیح دادم کنار هیوا باشم و بعد دوباره به دانشگاه برگردم. و همین کار را کردم. 4 ماهه بود اولین دندانش مثل صدفی از لثه های قسمت پایین بیورن امد که اولین گاز روی کاغذ را در جعبه سورپرایزش دارم. :))
بعد از این دندانهایش تدن در میامد. و برای دندان اسیاب عقبی که خیلی خیلی زود رشد کرد هیوا 3 روز تب و اسهال شدید داشت و فقط شیر م را میخورد چون 8 ماهه بود. و ماست همین.
6 ماهگی کل موهای سرش رو از ته زدیم:))) هم رشرش بهتر میشد هم برای خودش بهتر بود.
8 ماهگی هیوا اولین کلمه رو تلفظ کرد و نیمه شب بود " توپ" اولین کلمه ای بود که دختر من از دهانش بیرون امد. چون خیلی زیاد به توپ بازی علاقه داشت حتی نیمه شب:))))
کم کم در همین سن درست مینشست و البته 2 ماهگی اولین غلت زندگیش را خورد .
بعد از ان کلمه اسم پدرش را گفت و بعد " اوما " به من بجای " مامان " و به دنبال ان موج کلمات جاری شد. هیوا در تولد یک سالگی کلمات را کم کم میگفت اما راه نمیرفت.
در پایان 17 ماهگی بالاخره دخترک من راه رفت. 6 اردیبهشت ماه بود. و من بس که جیغ زدم گلو درد شدید گرفتم. :))) بسیار محتاط بود و مراقب بود ضربه ای بهش نخوره برای همین خیلی دیر راه افتاد")))
18 ماهگی از پوشک گرفته شد. به اصرار خودش چون خیلی روی تمیزی بدنش حساس بود. 19 ماهگی شبها هم پمپرز نمیشد.
در همین حدود با کلمات زیاد سعی در ساختن جملات میکرد مثلا اینطور " مامان اینی ( یعنی نی نی ) پا لالالالا ." :)))))))))) " منظورش این بود که مامان نی نی رو بذار روی پات بخوابه :))))
و همینطور ادامه میداد. تعداد شعرهای زیادی رو بلد بود. موسیقی کلاسیک زیاد گوش میکرد. دو تا از اشعار فروغ رو که از زمان بارداری براش میخوندم و بعد بصورت لالایی برام میخوند.
پایان 2 سالگی از شیر مامان جدا شد. :))
حوالی 2 سالگی چون جملات کامل میگفت اموزش زبان رو فقط با بازی شروع کردیم که در اینب راه مفصل نوشتم قبلا. با کتابهای کوچک سی دی اهنگ فلش کارت. بدون دیدن هیچ سی دی
در 2 سال و نیمگی هیوا 15 شعر انگلیسی رو از حفظ بود که نیمی از اونهارو کامل و نیمی رو فقط با اوا میخواند. و حدود 100 کلمه انگلیسی. میتوانست جملات انگلیسی رو بفهمه اما جواب نمیتونست بده
در حوالی 2 سالگی هیوا اشکال هندسی اولیه شمردن تا 5 فارسی تمام رنگها اصلی و فرعی رو میدانست.
در 9 ماهگی اولین خط خطی رو انجام داد و قلم به دست گرفت.
در 3 سالگی با انواع بازیها و سی دی بیبی کن رید و مجموعه سی دی که از انگلستان برام فرستاده بودند جمله رو میگفت میفهمید جواب میداد. و کلمات زیادتری رو میدانست. من خیلیز یاد باهاش بازی میکردم. بازی های فکری. و کلمه بازی.
در 3 سال و نیمگی کلاس موسقی رو شورع کرد و 2 سالگی باله رو.
در 4 سالگی جملات انگلیسی رو کامل میگفت و کامل میفهمید و میتوانست حرف بزند.
و الان هم در خدمت مادر است این خانوم زیبا.
اعداد انگلیسی فارسی کلمات بسیار زیاد فارسی انگلیسی اشعار زیاد شناخت شاعران فارسی زبان مکالمه و حرف زدن به انگلیسی ریاضیات علوم ازمایشات پروژه های حیوانات تخم گذار دو زیستها ابزیان از کارهای جدید اوست.
و البته شروع به خواندن توسط تراشهه ای الماس.
در 2 سال و نیمگی سالگی هیوا حروف الفبای انگلیسی رو کامل میدونست و 3 سال و نیمگی حروف رو با صدا میخواند و مینوشت.
اما اعتقادمن هنوز همون هست که در مادر کافی نوشتم. هیوا خودش انتخاب کرد چی دوست داره و من همیشه به هر انتخابیش احترام میذارم. من شادم که هیوارو دارم. خوشحالم و عاشقانه دوستش دارم.
هفته اینده به سفر 7 روزه میریم. فقط میخوام باز یکنه و شاد باشه. و البته خودش این هفته هر روز سی دی انگلیسیش رو میبینه و با من حرف یمزنه چون در سفرمون دایی و زندایی انگلیسی من همراهمون هستن و هیوا گفته میخواد فقط باهاشون انگلیسی حرف بزنه. :)))))
ذوست دارم هیوا زندگیش رو دوست داشته باشه. وظیفه من فقط همینه.
دوستت دارم مروارید نایاب دریای زندگیم.