هیواهیوا، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

هیوای آسمانی من

هفت سین 95

دوباره بهار آمد و ما آمدیم گرچه دیر....   برایتان پنجره آورده ام و چراغ که ازآن به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگریم عزیزانم سالی خوب داشته باشید. هفت سین دخترک ما در اتاق خودش : خجسته ی زندگیم هفت سین خانوادگی :))))) وقتی صبح سال تحویل عیدی اش را می گیرد. ذوقت را مادر قربان دخترم زود برمی گردیم ...
17 فروردين 1395

نوروز ٩٥

  سلام نوروزتان خوش  دلمان برايتان تنگ بود  ما از سفر برگشتيم با دنيايي خاطره و سفر خوبمان با دوستي ارزشمند و خوب   دخترمان با دوست خوبش هليا روزهاي خوبي را گذراند  ابنهم تصويري از نازبانوي كوچك من       ...
17 فروردين 1395

برای نوروز به هم کتاب هدیه بدهیم

اسفند ماه که می شود...بویی از تازگی همه جا را فرا می گیرد. شور وشوق سالی که دارد می آید و ازدحام مردم میان خیابان ها همه و همه باعث می شود انسان اگر مایل به تازه شدن هم نباشد حسی درونش تاب بخورد.   ما هم با دردانه مان هستیم همچنان. در باران های گاه و بیگاه بهارانه ، برنامه های روزانه مان ، تکالیف انتهای سال مدرسه ، برنامه ریزی سفری با دوستی عالی برای اولین بار کنار هم به کیش در نوروز ، برنامه ریزی جشن نوروز مدرسه ی دردانه مان و کارهای دیگر. در این روزها فکی به ذهنمان رسیده که خواستیم شما هم در فکرمان شریک باشید :   برای نوروز به هم کتاب هدیه بدهیم   دخترم برای همکلاسی ها و تمام دوستهایش کتاب...
5 اسفند 1394

ابله مرغان هیوای من

روزهای نوروز رو به اتمام است و انچه مانده زیبایی و خاطره است. گرچه برای ما نوروز و عید خوبی نبود اما امیدوارم روزهای بهتری در راه باشد. هیوای من ابله مرغان گرفته و نوروز کامل تر شد:-) چهار روز از بیماریش می گذرد و بدنش مملو از جوشهای قرمز است.خوشبختانه دخترم بسیار مقاوم و خود دار است و من حتی متوجه تب او هم نشده بودم. خوشحالم تا قبل از دوازده سالگی بیماری را گرفت و راحت شدیم. روزهای خوبی برای همگی ارزو می کنم.  
13 فروردين 1393

عيد نود و سه

روزهاي عيد امدند و من با خبر بيماري مادر عزيزم بطور ناگهاني از شمال برگشتم. مادرم عمل شد و هيوايم به شدت تنها بود براي چندين روز كه ما همه در بيمارستان بوديم. ديدن مادري فعال و هميشه همراه روي تخت بيمارستان با پايي شكسته و اينكه بايد چند ماهي روي تخت بماند ، برايم عذاب آور و دردناك است. با خودم گفتم هر آنچه نتوانستم براي مادربزرگ عزيزم بكنم از اين به بعد براي مادرم انجام خواهم داد. اميدوارم هيواي خوبم دختر مهربان و زيبايم من را ببخشد بابت تعطيلاتي كه برايش برنامه ريزي كرده بودم و برنامه هايم بهم ريخت. دخترم بخوبي ميداند و درك ميكند چقدر نگران مادرم هستم. وقتي كنار تخت مامان بزرگش مينشيند او را مي بوسد و دلداريش مي دهد به وجود كوچك مهربانش افت...
8 فروردين 1393

سال نو مبارک

  دو ساعت به پایان سال نود و دو باقی مانده است. تو در حیاط مشغول بازی هستی و من وقت کردم چند سطری برایت بنویسم. آخرین پست امسال را. سالی که برایم پرکارترین سال بود. با فراز و نشیب های زیاد. شاید روزهایی گذشت که نتوانستم بیشتر از آنچه باید با تو باشم. راه اندازی سایت و رسیدگی به امور کودکان شاید باعث شد از تو کمی غافل شوم. اما میدانم تو دخترم نازنینم میدانی و درک خواهی کرد که مادرت وظایف بسیاری دارد . در سالی که تا چند ساعت دیگر خواهد رسید برای ما سالی پرکارتر خواهد بود. آنقدر هدف در سر دارم که از تعداد انگشت های دست بیشتر می شود. کمی در زندگی خودم تغییراتی روی خواهد داد و شاید در زندگی تو دخترم هم. عزیزم خوشحالم یک سال دیگر کنار ت...
29 اسفند 1392

بهار نزدیک است.

همین که به پایان سال نزدیک می شویم و وارد ماه زیبای اسفند می گردیم انگار بویی از بهار بویی خوش بوی سبزه و چمن خیس درون لحظاتمان پاشیده می شود. هرچقدر غم داشته باشیم و ناراحتی مانند رگبارهای زودگذر پر می کشند وجای خود را به رنگین کمان امید می دهند. امید به سالی بهتر بودن ، سالی متفاوت سالی که در آن کودکان همراه و همسو باهم بزرگ شوند کمتر تبعیض ببینند و به کار کشیده شوند ، کودکانی که مجبور به کار هستند شرایط آموزش بهتر داشته باشند ، نباشد ان والدی که دست روی صورت نحیفشان بلند کند ، آنها را بخاطر فقر به سخره بگیرد و نباشد کودکی که با چشمانی حسرت آلود به دستان پر خرید و پربار کودکی دیگر چشم بدوزد و قلبش سراسر انزجار از دنیا شود.  ما نمیتو...
22 اسفند 1392

آخرین پست 91 و تقدیم به همه دوستانم

امروز آخرین روز سال 91 است. این پست تقدیم به تمام دوستهای خوب ماست. دوستاهای کوچک هیوایم و دوستان خوب خودم. در روزهای آتی با عکسهای جدید و مطالب جدید عیدانه در خدمت همگی هستیم. امیدوارم فردا لحظه سال تحویل ما را از دعای خیرتان فراموش نکنید. امیدوارم در تمام سال خوب باشید و همراه خانواده خوبتان. مهربانانم سال نو تک تک همه شما مبارک باشد. ...
29 اسفند 1391

عکسهایی از هفت سین هیوا

دختر خوبم....نوروز با نام تو شروع شد...البته ما همه خواب بودیم :) اما اومدیم بالای سرت و با خنده زبای تو وآغوش گرمت سال نو شد. بعد لباس پوشیدی و کنار هفت سینی که با مامان درست کرده بودی نشستی. این هفت سین تخم مرغهاش گل بنفشه ای که تو گلدون هست و ریختن مواد هفت سینش در ظروف همه کار هیواست. با هم عکسهارو میبینیم. من قبل زا اینکه مارد بشم..هیچ وقت هفت سین نداشتم....اعتقادی به این رسم نداشتم اما بخاطر هیوا از وقتی اومده هر سال براش میندازم و امسال خودش تمام سمبلهای نوروزی رو میشناخت و بهم زیاد کمک کرد. اون جعبه ای که روی کاناپه مشاهده میکنید عیدی هیواست که عمو نوروز براش آورده بود...کیفی بود که خودش باید درست میکرد..دست س...
6 فروردين 1391