ممنون جناب زمانی.
اخمد زمانی | 7:50 | 16 آذر 1391 |
سلام دیشب پسورد من در نی نی سایت باز نشد. لطفاًمطالب زیر رااز قول من شما در کامنت حودتان درج کنید. سلام از اظهار لطف شما بسیار ممنون وسپاسگزارم . به خاطر تاخیر در حضور در این جمع صمیمی پوزش می طلبم .سوالات زیادی هست که باید پاسخ بدهم .از فردا شب به آنها می پردازم . نوشتن هیوا همه ی ما را ذوق زده کرد یاد کودکی نیلوفر افتادیم مامانش می گفت نیلوفر یادته ؟ تو هم اینجوری شروع کردی برادرش گفت آدرس وبلاگش رو تو موارد موفق تو سایت تراشه های الماس بذاریم و یک درگاه مخصوص برای این بچه ها باز کرد که اولین لینک آن هیوای آسمانی است . شما بعد از این ، آدرس مربوط به قسمت تراشه های الماس بچه های موفق رو اینجا بنویسید تا از سایت تراشه های الماس در دسترس همه باشد . اون عکسی که کتاب اول من تو دست هیواست خییییلی ناز شده . همه ی موفقیت های هیوا و سایر بچه ها مثل مشکات غزیز و آقا ابوالفضل رو به همه ی مادران گرامی صمیمانه تبریک می گویم . پس جواب سوال ها بمونه برا بعد فعلاً در باره نیلوفر بنویسم . نیلوفر 2سال و 2 ماهش بود خوندن کلمه ها رو شروع کرد یعنی از حدود آذر 83 . کارت های چاپی و این چیزا هم نبود . رو مقوای سفید می نوشتیم یه روز یادش می دادیم فرداشم می پرسیدیم می گفت . بهار 64 با مجله خانواده سبز تماس گرفتم و در آخر تابستان 84 گزارش خواندن نیلوفر چاپ شد . دیگه بعد از اون این مهارت هی تقویت شد تا جایی که قبل از مدرسه نیلوفر هر کتابی رو به راحتی آب خوردن کاملاً ثلیث و روان می خوندش . برا اول ابتدایی با چند نفر خبره مشورت کردیم یکیش خانم بهاور مدیر مدرسه ی ابتدایی فضیلت نزدیک پارک فدک بود که خداییش خوب مشاوره داد و با جمعبندی مارو به این نتیجه رسوند که مدرسه ی دولتی خیلی بهتره . ما هم با توجه به راهنمایی های اینجور افراد تصمیم گرفتیم اول رو تو مدرسه آزادگان نارمک بنویسیم . با توجه به تجربه هایی که قبلاً از بچه های دیگه به ما گزارش شده بود روز های اول به نیلوفر سپردیم که به کسی حتی معلمش نگه که خوندن بلده . یعنی صبر کردیم تا خود معلم کشفش کنه . یک روز معلم 2تا برگه ی متفاوت میاره به بچه ها بده . نیلوفر می گه خانوم برگه های من هر دو تاش یه مدله . معلم می گه بیار ببیینم از کجا فهمیدی نیلوفر متن برگه ها را برایش می خواند .معلم تعجب می کند و می گوید اِه اِه تو خوندن بلدی ! ؟ چه خوب پس برو برگه ی همه ی بچه های کلاس رو کنترل کن . این اولین ماموریت کمک معلمی نیلوفر بعد از چند روز شروع مدرسه در کلاس اول بود . اوایل کتاب موقعی که بچه ها خط نقطه و این چیزا رو تمرین می کنن چند تا شعر تو کتابشون بود .خانم میر حسینی ، معلم ، وقتی می فهمه که نیلوفر به خواندن متن و شعر کاملاً مسلطه به اولین شعر کتاب که می رسن می گه بچه ها ساکت . گوش کنین . . . نیلوفر با مهارت خواندن آشناست . من ازش می خوام بیاد و اولین شعر کتاب رو براتون بخونه . نیلوفر بلند و روون می خونه . وقتی میره می شینه دوست بغل دستیش بوسش می کنه و می گه نیییلوفر ! ! ؟ تو چه جوری بلد شدی !؟؟نیلوفر می گه مامان بابا یادم دادن .کاری نداره به تو هم یاد می دم . ــ راس می گی ؟ ممنون نیلوفر . البته از شانس نیلوفر معلم اولش فردی خوش فکر و خلاق بود و این دو تا آخر سال و شاید هنوز هم عاشق هم بودن و هستن . اینا از همون اول تو کلاس کتابخونه داشتن و با راهنمایی معلمش نیلوفر هم از کتاب خونه ی کلاس و هم از کتاب خونه ی مدرسه استفاده می کرد . سال دوم هم به همین شکل تو همین مدرسه خیلی موفقیت آمیز بود و معلمش خیلی راضی بود . برا سال سوم با توجه به اینکه نیلوفر نیمه دومی بود و هم توانایی تحصیلی بالایی داشت تصمیم به جهشی گرفتیم . باور کنید تو 45 روز همه ی درسای سوم رو خیلی خوب و بیشتر وقتا خودش بدون کمک ما می خوند . آخر که خانم رضوانی ازش امتحان گرفت مامان نیلوفر پرسیده بود خانم نیلوفر چطور بود ؟ گفته بود اگه همه ی بچه ها مثل نیلوفر باشن دیگه چه غم . برا چهارم مدرسه اش رو عوض کردیم . الآن هم که پنجمه تو هر مناسبتی مثل ساختن روزنامه دیواری و این قبیل چیزا پیشقدمه . قول می دم همه ی بچه های تراشه های الماس به این توانایی ها و حتی فراتر از اون دسترسی پیدا می کنن. فقط یه چیز به کسانی که می خوان جرات و جسارت رو از شما بگیرن زیاد اعتماد نکنین |
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی