بدون عنوان
سلام دخترم.....امروز 12 اردیبهشته و تو داره 3 سال و 4 ماهت میشه....وقتی به صورتت نگاه میکنم مثل کسی هستم که پایین محراب روبروی مجسمه پاک و سفیدی زانو زده و به چشمایی سرشاز ار طراوت و درخشش زندگی نگاه میکنه....و اونوقت چه گله ای میتونم از زندگی داشته باشم.من نمیخوام اینجا از برنامه هات بگم از خودم بگم فقط از تو میگم بری تو مینویسم..غیر از دفترهایی که برات پر کردم . منتظرم همرو بخونی. حرهای مهربونت دردامو از بین میبره..یادم میره چه دردی دارم..به چی فکر میکنم....اینهمه زیبایی بهار و رنگهای پاییز همه در مقابل گرمای دستهای کوچکت و زیبایی نگاه روشنت هیچ است . کاش پرنده ای بودم پرواز میکردم به فراسوی زمان این دنیا را با تمام بدیهایش...