نامه ای به دخترم هیوا
دختر زیبای من هیوا
از روزی که به دنیای من و بابا پا گذاشتی هیچ چیز جز امید ندیدم.از اون روز تا بحال ۴ تا دفتر پر برات نوشتم از زمانی که فهمیدم باردارم هر تکونی که خوردی اولین طپش زیبای قلبت اولین تکونهای شدیدت...تا زمانی که داشتم میرفتم بیمارستان تا تو تبدیل به یه انسان مستقل در این دنیا بشی و من یه مادر. مادر واژه ای بود که اسم بود نه حس. حس شد وقتی صورت زیباتو دیدم. اسم بود وقتی باردار شدم وقتی جواب آزمایشمو با اشک شادی گرفتم. وقتی فهمیدم خدا اینقدر بهم لطف کرده و یه دختر بهم داده. اسم زیباتو مدتها پیش انتخاب کرده بودیم از زمانی که فیلم زیبای زنده یاد ملاقلی پور رو به نام هیوا دیدم. دوست داشتم زنی مقاوم و مستقل بشی زنی با احساسات زنانه و صفات مثبت مردانه. عشق شد دومین عشقی که بعد از روزهای زیبایی که با بابا داشتیم تجربه کردم بزرگترین عشقی که هرگز رنگ تکرر نمیکیره روز بروز بزرگتر میشه..وقتی دیدمت و باورم نمیشد تو همون موجود کوچکی بودی که ۹ ماه تموم باهات حرف میزدم شعر میگفتم قصه مینوشتم....زمانی که شیر دادم بهت خونی قرمز رنگ تر گرمتر و هیجانی ناباورانه در رگم دوید . بخاطر وجودت ۲ سال کارمو رها کردم تا فقط کنار تو باشم. روزی که مامان صدام کردی پرواز کردم...روزی که بهم گفتی مامان عاشقتم از حال رفتم..روزی که شعرهای فروغ رو برام خوندی اشک ریختم..روزی که راه رفتی از شوق به زمین افتادم...روزی که در هر موردی نظر دادی دیدم مبدل به خانومی بزرگ زیبا مستقل و محکم شدی. هنوز گاهی بهت میگم بیا بغلم و اشک میریزم چون بودنت موجودیت تمام زندگیه. نگاهت سراسر مهربانیه..وقتی مریضم و برام آب میاری و روم پتو میندازی نمیدونم باید چه کنم!!!!اینجا برات مینویسم و در دفترهات هم تا وقتی بزرگ شی و بخونی...بدونی که چقدر عاشقتم. از جانم بهت میدم تا بهترین روزهارو داشته باشی...از نفسم میگذرم تا بیشتر زندگی کنی...هرچی دارم مال تو هست. لمس صورت نرم و گونه های سرخت آرامترین نوای جویباره. صدات زیباترین نغمه و سازه. دوستت دارم آبی آسمانم. به عشق تو برای تو کار میکنم..مینویسم و شعر میگم. بهار تمام نشدنی من....دوستت دارم........