فروغ فرخزاد
بر روی ما نگاه خدا خنده ميزند
هر چند که ره به ساحل لطفش نبرده ايم
زيرا که چون زاهدان سيه کار خرقه پوش
پنهان ز ديدگان خدا مي نخورده ايم
پيشانی ار ز داغ گناهی سيه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ريا
نام خدا نبردن از آن به که زير لب
بهر فريب خلق بگويی خدا خدا
ما را چه غم که شيخ شبی در ميان جمع
بر رويمان ببست به شادی در بهشت
او ميگشايد... او که به لطف و صفای خويش
گويی که خاک طينت ما را ز غم سرشت
طوفان طعنه خنده ما را ز لب نشست
کوهيم و در ميانه دريا نشسته ايم
چون سينه جای گوهر يکتای راستيست
زينرو به موج حادثه تنها نشسته ايم
آن آتشی که در دل ما شعله ميکشيد
گر در ميان دامن شيخ اوفتاده بود
ديگر بما که سوخته ايم از شرار عشق
نام گناهکاره ی رسوا نداده بود
بگذار تا به طعنه بگويند مردمان
در گوش هم حکايت عشق مدام ما
"هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جريده عالم دوام"
از زمانی که یادم هست کتابهای شعر فروغ...زندگینامش..فیلمهاش...فیلمهایی که دربارش ساخته شده کنارم بوده..زمانی که مادر شدن رو حس کردم هیوارو با فروغ شعرهاش کارهاش...رفتار اخلاق و اونچه دربارش بد گفته میشه آشنا کردم....این شعر رو همیشه براش میخونم و میخوندم تا بدونه تو چه دنیایی زندگی میکنه...اعتماد گوهر باارزشی هست که نباید در مورد هرکسی استفاده کنه...تزویر و ریارو بشناسه...بدونه درباره هر فرد بد و خوب روبروش حرف بزنه نه پشت سرش..اونچه در ایران ما باب هر کوی و برزنه...اگر کسی زنی از حد زنانگیش خارج شه هزار حرف نامربوطو به جون باید بخره....با مردمی حرف میزنیم که در لحظه ای که تو رو ستایش میکنه...تو دلش چیا که دربارت نمیگه!!!بهش یاد دادم برای رسیدن به اونچه آرزوشه تلاش کنه و در این راه حرف هیچ کس براش مهم نباشه...هروقت این شعر رو میخونم حس میکنم فروغ سالها قرنها از زمان خودش جلو بوده...واقعا این شعر مصداق زمان کنونی ما نیست؟؟؟؟؟؟مادر فقط اون نیست که باردار شه شیر بده..تر و خشک کنه..به فکر تنها نبودن بچش باشه نه تربیتش بذاره 2 تا شن که اولی تنها نباشه....که چی بشه...اگر یک انسانو انسان تربیت کنی سالها رنج و خستگش رو به دوش باید کشید چه رسد به دومی. مادر کسی هست که با زمان جلو بره. همیشه مطلع باشه...از همه چیز نه فقط دستورات نوین آشپزی..یا کلاسهای جدید برای بچش..یا اونواع مدها و پوشاک اینها کنار یه اندیشه جواب میده. یه اندیشه متفاوت....یه تفکر سالم. به تفکر بچش فکر کنه..به احساسش..به پرورش هنر در اون به آشنا کردنش با هنر..ادبیات...موسیقی...به درست دیدن...کامل شنیدن..به اخلاقیات...بدونه اون دیگه زن نیست...مادره..زنی که در منتهای زن بودن قرار داره..باید بپروره...من حتی معنای غم و درد رو برای هیوا میگم....میخوام بدونه دور و برش آأمها بچه هایی هستن که حسرت یه لحظه زندگی اونو دارن و خیلی خوب درک میکنه بی اونکه در خودش فرو بره البته نه زیاد نه همیشه. من در اعماق وجودم عاشق تنهایی غم و فکرم. با این 3 چیز بزرگ شدم..فهمیدم...زن شدم...ازدواج کردم...و مادر شدم. در لحظات هجوم غم بیشتر فکر میکنم..غم هم انواع داره..همش که بد نیست...به من کمک میکنه خوشیرو بیشتر حس کنم..کلا شادی در برابر غم لذت داره.همیشه فروغ رو میستودم و میستایم برای اینکه زنی بود با تمام صفات مثبت مردانه. اتکا به خویش..اعتماد به نفس...خودجوش..خودکار..خودش فکر میکرد...تصمیم میگرفت با ساعتها فکر و دیگه پشیمون نمیشد..فقط از یک چیز پشیمون شد که بین شعر و کودکش اولیرو انتخاب کرد اونهم به جبر زمانه به واسطه جبری که همسرش پرویز شاپور براش گذاشت که مادر مادره..نه شاعر...نه نویسنده نه زنی که بیرون از خونه ازش نامی برده بشه..کاش الان زندگی میکرد. و الان پسرش به نامش افتخار میکنه و فروغ نادیده براش مادریست متفاوت. ارزو میکنم برای هیوا کامل و متفاوت باشم. دوستی که تا نهایت دنیا همراهیش میکنه. براش میخونم و میگم و مینویسم. امیدوارم روزی کامل کامل درک کنه چرا 15 دی به دنیاش آوردم و چرا همیشه و همیشه از فروغ براش گفتم و از شعر.
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجسته ای از زندگی من هستی.......هیوایی که روزی زن خواهی شد...عزیزم.