نامه مادر
امشب از یاد تو پرم .
امشب تو خوابی و من در سکوت خانه بیدارم.
امشب دوست ندارم حتی فردا تو را به مدرسه ببرم.
دلم میخواهد فقط با نفسهای گرم تو بخواب روم .
دلم میخواهد روزها مثل آدامس کش می آمدند و میتوانستم بیشتر برایت وقت بگذارم.
این روزها من و تو خانه تنهاییم ... چقدر از کنار تو بودن لدت می برم.
چقدر دیدن یک فیلم ساده کنار بدن گرم تو لذت بخش است.
چقدر وقتی مانند کودکی سرم را روی پایت میگذارم و تو با دستهای کوچکت من را نوارش میکنی بزرگ و زیباست.
چقدر نگاهت بزرگ و نافذ است . من را شرمسار می سازد.
عزیزم مادرت را ببخش اگر روزهایی کار دارد و نمیتواند به آغوش تو پناه بیاورد.
عزیزم مادرت را ببخش اگر دوست داری با او حرف بزنی و مادر مشغول حرف زدن با دیگران است.
میدانم چقدر بزرگی و چقدر منطقی و با درک.
بدان آنقدر دوستت دارم که میتوانم تمام دنیا را میان دستهای کوچکت جای دهم.
اگر کاری را میخواهی و نمیکنم فقط بخاطر شد بهتر توست.
هیوا..............هیوا...........خیلی خیلی خیلی دوستت دارم دردانه رویایی مادر.