دلنوشته ای برای تو دخترم
ای تمام مادرانه های من تقدیم به نگاه تو
ای تمام زیبایی هایم تقدیم به چشمان تو
ای تمام بلندی قامتم تقدیم به سرو قامت تو
ای در نگاهت تمام درختهای نارون دنیا نهفته
ای در نگاهت اقیانوس گسترده ی لاجوردی آرامش
ای همه ی کشیدگی گیسوانم تقدیم به تار تار گندمزارین ابریشم گیسوانت
ای نرمی و سپیدی صورتت چونان برف نیمه ی دی ماه
ای همه ی شادی های کودکی و نوجوانی و زندیگم خلاصه در لبخندت
ای ضربان هر لحظه قلب مادر
ای لطافت نوازش برگ های بید بر دامن زمین شکفته در لمس دستهای کوچکت .
ای استواری درختهای سپیدار میان باغ ، فشرده در گام های شمرده ات .
ای وجودی که عشق را معنایی جدید بخشیدی .
قبله ای که پرستش یگانه خالقت را با اشتیاق به من آموختی
همراهی که دستهای کوچکت در دستهای مادر کوهستانی از استحکام و حمایت است .
هم کلامی که دانه دانه ی واژگانت ناب ترین نوای سخنوران اسمانی را برایم تداعی می کند .
بخوان دخترم .
مرا به نام بخوان
مرا با شکوه بی نظیر مهربانی صدایت
مرا با سکوت پربار نگاهت
ای آغوشت گرم ترین پناهگاه دردهایم ، سینه ات امن ترین غار سکوت و آسایش
تو آرزوهای مرا ی نیاز از برآورده شدن کردی
تو درد ، غم ، سختی و اشک را برایم بی معنا کردی .
تو به من آموختی دوباره دیدن و شنیدن را دوباره زندگی کردن را عوض شدن را .
تو نهال سربه زیر من که الگوی مهربانی و عطوفت هستی
تو تولد مرا مبدل به زیباترین روز کردی ،
روزی که دخترکی به دنیا آمد در ساعت 4 صبح تا روزی دیگر ، صبح گاهی دیگر، در نیمه ی دی ماهی سرد مبدل به زنی شود
زنی که دوبار متولد شد
زنی که در نیمه ی دی ماه مقدس ترین حس دنیا را تجربه کرد ....
مادر....
فدای تو تمام ذره ذره ی وجودم.