هیواهیوا، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

هیوای آسمانی من

جدا شدن اتاق خواب هیوا

1392/7/12 19:30
نویسنده : ساحل
1,698 بازدید
اشتراک گذاری

روزی بود که تازه هیوا رو از شیر گرفته بودم. خسته و کلافه از بیدار شدن. شبها یک دل سیر خوابیدن . برگشتن کنار همسرم و به حال عادی برگشتن. احساس میکردم روز بروز از هم دورتر میشیم و همه چیز زندگی رو خواب هیوا بهم ریخته. بعد از دو سال همسرم هنوز در هال تنها می خوابید . من و هیوا روی تخت . تخت هیوا کنار ما بود اما همسرم میخواست ما راحت باشیم. چون صبح خیلی زود سر کار میرفت. 

سال سوم تولد هیوا براش تخت خریدیم تخت بزرگ و هیوا رو با مرور و با زحمت بردم توی اتاقش. اول کنار تختش می خوابیدم تا بخواب بره و بعد آروم میمودم پایین . جای خوابم رو مینداختم و میخوابیدم. یک هفته کنار تخت خوابیدم و کنار بدنم کلا سیاه شده بود :)

هفته بعد پایین خوابیدم و دستم رو میدادم بگیره وقتی میخوابید آروم بیرون می آوردم از دستهای کوچولوش . ام اصلا نمیتونستم از اتاق برم بیرون . اولا خیلی طول می کشید بخوابه و خسته بودم و بعد بیدار میشد و میومد از اتاق بیرون. هفته دوم هم دستم کلا حالت فلج شده بود :)

 

هفته سوم دیگه خودش میخوابید و منهم میخوابیدم. این روند ادامه داشت تا عید امسال. وقتی در خانه جدید بودیم و به هیوا گفتم باید بدون من تنها بخوابه و من وقت داشته باشم بیرون کنار پدرش باشم و به کارهای خودم هم رسیدگی کنم. قبول نمیکرد. خیلی صحبت کردم و انواع راه ها . اول البته بعد از انداختن رختخوابم در اتاقش پایین تختش می نشستم روی زمین تا بخوابه. یک هفته .

بعد اومدم کمی دورتر تا سه شب و بعد بیرون درب اتاق .

بعد از عید دوباره رفت مهد و کلا بهم ریخت که جریانش ور همه میدونید. اضطراب جدایی و گریه. مشاورش گفت برگرد سر جات :))))

برگشتیم و تماما زحمات دور ریخته شد.

از اول تابستان دوباره شروع کردم. این بار آماده بود. راحت قصه میخوندم و براش سی دی آهنگ شبانه میذاشتم و میومدم بیرون. هر وقت خوابم میگرفت میرفتم. 

نمیدونستم کی میتونم برگردم سر جای خودم بعد از 5 سال و نیم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!

میگفت من آماده نیستم پیشم بمون . منهم بدتر از اون فکر میکردم نیمه شب اگر آب بخواد اگر صدام کنه اگر چیزی بشه.......

هفته پیش ویروس عزیز آنفولانزا به ما هم حمله کرد. شدیدا افتادیم هر دو. من و هیوا. من بخاطر ضعف همیشگی بدتر. نیمه های شب بیدار شدم . گلوم به شدت میخارید .

از اتاق بیرون اومدم تا هیوا بیدار نشه . روی کاناپه خوابیدم بیدار بودم از شدت مریضی. 

نیمه شب همسرم اومد و دید اونجا هستم بماند که از دیدنم ترسید و منهم از دیدنش و دادی زدم و خلاصه فیلم وحشتناکی بود برای خودش :))))))))))))))

هیوا بیدار شد و صدام کرد همسرم رفت پیشش منهم از هوش رفتم. صبح بیدار شدم فکر کردم هسمرم کنار هیوا خوابیده بوده رفتم دیدم تنهاست. بیدار شد و گفتم بدون بابا خوابیدی ؟ 

گفت آره .

نمیدونی چه حالی داشتم مریضی از تنم رفته بود. 

خودش گفت " مامان من بزرگ شدم و دیگه میتونم تنها بخوابم اصلا ترس نداشت در اتاق باز بود و من تخت شما رو میدیدم تو راحت باش و برو پیش بابا .

من باورم نمیشد ....شب بعد دوباره اومدم روی کاناپه . هنوز مشکل داشتم. هیوا خیلی خیلی زود میخوابه شبها. یک قصه میذاره از سی دی هایی که براش خریدم گوش میکنه و میخوابه . رختخوابم رو هم گذاشتم سر جای خودش و هیوا گفت برو سر جای خودت .

تا صبح انتظار داشتم بیاد بیرون بیاد صدام کنه اما نیومد. صبح وقتی بیدار شد گفت مامان من دیشب اومدم یک سر بیرون دیدم خوابی رفتم سر جام خوابیدم . 

و گفتم که بهش افتخار میکنم. برای هر شب خوابیدن کنار تختش یک ستاره میزدم و قرار شد وقتی 6 تا شد یک جایزه خیلی بزرگ از من و پدرش و مادرم و خواهرم هدیه بگیره. :))))

از دو شب پیش من برگشتم به تخت خودمون. هیوا تا صبح میخوابه. دیگه بیدار نمیشه به من سر بزنه میگه کار درستی نیست از وقت خوابم کم میشه :))) مزاحم شما میشم :)))

من بیدار میشم و نگاهش میکنم میرم در پنجرا اتاقش رو  میبندم و می بوسمش نگاهش میکنم و برمیگردم. حتی بیدار نیمشه مرتب آب بخوره . :)))

تا صبح خوابه خواب خواب.

امروز ششمین شب تموم شد. و هیوای من بعد از 5 سال و نیم جدا خوابید. خیلی روزها حسرت این شبها رو میکشیدم. دوست داشتم بزرگ بشه سعی کردم زودتر بره سرجای خودش. اما هر بار مشاورش میگفت برای این کار عجله نکن. هر بچه ای زمانی داره که باید از تو جدا بشه. نباید بهش فشار بیاری بذار خودش ارضا بشه و خودش بگه از اتاقش بیرون بری. بذار حدود خصوصیش رو خودش تشخیص بده.

دخترم امروز مستقل شده و دیگه هیچچچچچچچچچچ چیزی نیست که بخوام انجام بده. از داشتن این نوگل فهمیده به خودم می بالم. از حرف زدن زیباش از منطق بزرگش از صحبتهای مودبانش. 

از دلیلهاش و سوالهاش. وقتی میگه شب بخیر و میره می خوابه میفهمم همه چیز چقدر زود میگذره. چقدر زود بزرگ شد. چقدر زود بزرگ میشه. بغلش میکنم با اینکه پاهای بلندش تا پایینتر از زانوهای من هست. ساعتها میبوسمش و میگم در اغشم بشینه و باهاش عروسک بازی میکنم. بهش میگم من رو ببخشه اگر این روزها گرفتار بودم نتونستم زیاد باهاش باشم. بهش میگم که به ذره دره وجودش افتخار میکنم.

دخترم ازت ممنونم بخاطر همه چیز. از خدا ممنونم بخاطر هیوا.

من شبها هنوز خوب نمیخوابم عادت نکردم و یادم میاد مشاور هیوا همیشه میگفت : وقتی هیوا بخواد تنها بخوابه اون راحته و تویی که از دوریش ناراحتی و طول میکشه عادت کنی . :)

من هنوز عادت نکردم اما خوشحالم. خوشحال و راضی. عشق بزرگ زندگی من ازت ممنونم .

امیدوارم از هدیه زیبات که یک خانه عروسکی بزرگه لذت ببری دخترم. تو لیاقت بیشترین و بزرگترین چیزها رو داری. دوستت دارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

مامان فاطمه زهرا
12 مهر 92 21:53
سحر جون سلام خوشحالم که هیوا دختر کوچولوی ناز بزرگ شده و باعث افتخار مادر همیشه شاهد پیشرفتش باشید ان شاالله منو که یادتونه میخواستم برای دخترم در خدمتت باشیم و از تجربیاتت استفاده کنیم ولی خب قسمت نبود ما کلا اومدیم اصفهان و شاید باورت نشه تنها چیزی که به خاطرش نمیخواستم بیام اصفهان بی بهره شدن از شما بود امیدوارم همیشه شاد باشی برای من هم دعا کن دختر سه ساله ام به شدت لجباز شده و من کلافه نمیدونم چی کار کنم اگه راه حلی داشتین کمکم کنید برای بسته آموزشی تون هم که شده میام پیشتون به امید دیدار...


دوست خوبم سلام. امیدوارم هر جا باشی سلامت باشی و شاد. نگران نباشو سه سالگی تازه شروع لجبازی هست و ادامه داره. اصلا باهاش جدل نکن و وارد بحث نشو. بزودی رفع میشه عزیزم. به امیددیدارت.
سمیرا
13 مهر 92 2:21
ساحل جون از دست شما با تجربیاتت خواهر
این سی دی peppa pig رو همون موقع که گفتی خریدم زندگیمون شده این سی دی اگه بدونی دخترم چقدر کلمه و جمله یاد گرفته باورت نمیشه فقط با همین سی دی و چقدر نکات اخلاقی
مثلا
امشب تو سن 2 سال و هفت ماهگی رفته رو تختش میگه مامان برو اتاق خودتون بخواب من میخوام مثل peppa تو اتاق خودم بخوابم و تنها خوابید اونم چی کل خونه خاموش بود
عروسکش هم خریده

خدا خیرت بده الهی


خیلی خوشحالم عزیزم. کارتون ها اگر درست ساخته بشن هم جنبه آموزشی دارن هم تفریحی. این کارتون دقیقا همینطوره. تربیت انگلیسی داره و چون کاراکترهاش خیلی خییل زیبا و رنگیه بچه ها عاشقش میشن . در همین سن کلی ازش کلمه یاد میگیرن و جملات کوتاه. البته نذار زیاد نگاه کنه برای سنش خوب نیست موفق باشی عزیزم.
نارنج
13 مهر 92 13:57
سلام بانو روز جهانی کودک در "جشنواره اشتراک مجلات کودک و نوجوان" مجلات زير را تا 16مهر 1392 با 30 درصد تخفیف مشترک شويد. زير هفت سال: شاهد کودک، رشد کودک، سنجاقک، دوست خردسالان بالای هفت سال: رشد نوآموز، پوپک، سلام بچه ها، دوست کودکان، سروش کودکان، نبات، شاهد نوجوان و مجله انگلیسی برای سفارش مجلات و هديه آن به کودکانی که دوستشان دارید به نشانی http://www.magiran.com/subsfair.asp مراجعه کنيد.
123
13 مهر 92 14:42
عزیزم تبریک میگم خیلی خوشحالم از استقلال هیوا والبته شما


مرسیییییییییییییییی. من هنوز مستقل نشدم ))))))))
مصی
13 مهر 92 21:07
این موفقیت بزرگ بهت تبریک میگم. من هم توی تعطیلات عید پارسا رو جدا کردم یعنی وقتی که 27 ماهه بود. البته هنوز نمیتونه تنها خودش بره توی اتقش بخوابه،پیش من می خوابه و بعد من میبرمش سرجاش. میدونه که بعد از اینکه خواب بره من میبرمش جای خودش و خدا رو شکر این قضیه براش حل شده است ومشکلی نداریم.ولی دلم می خواد هر چه زودتر شب خودش با پای خودش بره سرجاش و بخوابه.


نگران نباش و بهش وقت بده. خودش انتخاب کنه زمانشرو. جدا کردن اتاق خواب دقیقا مثل از پوشک گرفتن میمونه. باید بچه اماده باشه
حسنا
14 مهر 92 7:27
خدا را شکر که دختر گلت می تونه تنها وراحت تو اتافش بخوابه بهت تبریک میگم عزیزم


مرسی حسنای عزیزم
زهره مامي ژوان
14 مهر 92 18:57
آخي سحر جون آفرين به هر دو تون تبريك مي گم، اشكهام از احساسات قشنگت دارن مي ريزن.....


عزیز احساساتی من
فاطمه
15 مهر 92 13:19
سلام ساحل جون
پسر من 5 سالشه و تازه براش قسمت اول پپاپيگ رو گذاشتم ولي براش سخته كه بفهمه چي ميكن،بعض كلمات رو تكرار ميكنه،ولي راستش چون فهميدنش براي خودم سخته فكر ميكنم براي اون هم سخته!!
سوالم اينه كه فقط براش بذارم و ببينه يا اينكه از توش بعضي جمله ها رو براش تكرار كنم ؟
ممنون


فاطمه جان قبلا انگلیسی کار کرده؟ اگر نکرده بگو بهت برنامه بدم.
فاطمه
16 مهر 92 10:20
برنامه خاصي براي آموزش انگليسي بهش نداشتم،يه مقدار كلمه بلده و 7 قسمت اول گوگو رو ياد گرفته و دوس داشت.
من قسمت MUDDY PUDdLE از پپا پيگ رو براش گذاشتم،فقط از روي تصوير ميفهمه چي شده
ممنون ميشم بهم كمك كني


اگر طبق برنامه پیش بری خیلی بهتره. چون الان یکم دیره برای آموزش کتابهای من....اما میتونی یک کارهایی بکنی. با فلش کرت باهاش کار کردی؟ اگر نکردی شروع کن....کارتونها رو براش بگو چی دارن میگن...گوگو خیلی خوبه اما باید کلمه بلد باشه. بهش زیاد کلمه یاد بده. از روی فلش کارت و کتابهای دو زبانه.
نيكو مامان محمد امير
16 مهر 92 12:23
هيوا جونم استقلالتون مبارك همچنيني روز كودك
ساحل مي گم خوبه تو اورژانس نشدي وگرنه شعارت مي شد : هر مورد اورژانسي را به ما بسپاريد فوت صد در صد تضميني بدون درد و خون ريزي
محمد امير رو بردم پيش مشاور گفت اضطراب داره از نوع شديدش


مرسی عزیزم))))))))) من که بهت گفتم.....گفت چکار کنی؟ فکر کنم فردا بتونم باهات صحبت کنم
نيكو مامان محمد امير
17 مهر 92 12:38
از تليدنت كه نااميدم اينجا مي نويسم (چشمك) ساحل گفت يا نرو سر كار يا ساعت كاريتو كم كن با كلي راهكار ديگه كه در اين مقال نمي گنجه
گفت رابطتون باهم اشتباه شكل گرفته به جاي اعتماد بر اساس ترس و عدم امنيت بنا شده حالا خودش رو با پرخاش نشون ميده ساحل جرات استعفا دادن ندارم خيلي از خودم بدم مياد كه دارم اينو مي گم ولي از تو خونه موندن خيلي مي ترسم
اما بيشتر از ضربه اي كه به بچم مي خوره وحشت دارم نمي دونم چيكار كنم ؟
كممممممممممممممك!!!!



نیکو جان من شرمندم. باور کن بعد از 5 سال دوستی با مسیحا ما هنوز تلفنی با هم صحبت نکردیم. فقط در فیس بوک براش پیام میذارم و گاهی چت میکنم اونهم اگر خیلییییییییییییییی دلم تنگ بشه یا کار واجبی داشته باشم. گرفتارم بخدا .

خوب روانشناس بطور کامل برات توضیح داده و همونطور که من بهت گفتم واقعا لازمه کارت رو کم کنی. هراس ضربه خوردن به پسرت مهمتره یا نیمه شدن کارت؟ مطمئنا پسرت خیلییییی مهمتره. پس برو کارت رو کم کن. همین الان که دارم برات اینارو مینویسم شب پیش با روانشناس مسیحا حرف زدم در مورد خودم و هیوا. چند وقتی هست چشماشو بهم مید و خیلی اذیت میشدم. کم پیشش بودم و خسته و عصبی. همین حرفارو بهم زد که خیلی بیشتر پیش هیوا باشم و کلی کارهایی که همیشه میکردم و مدتی وقت نداشتم. خوب هیوا واقعا به من عادت داره به کنارش بودن و باهاش وقت گذروندن. ما همیشه عصرها میریم قدم میزنیم شده تا یک سوپر مارکت نزدیک. چند روزه خیلی پیشش هستم چند ساعت میمونم وقتی از مدرسه میاد با اینکه خسته هستم اما بیشتر بغلش میکنم میبوسم و بازی میکنم. بخصوص دیروز و امروز . باور کن اون مشکلش کاملا از بین رفته. نه عصبی هست نه افسرده. خیلی مهمه نیکو که کنارش باشی. پس باش و از کارت کم کن.
فاطمه
17 مهر 92 13:08
ساحل جون ،كاش زودتر بسته آموزشي دومت هم آماده ميشد تا پسر من هم بتونه استفاده كنه.
پسرم الان رنگها و تعداد زيادي ميوه و حيوانات روبلده و شمارش تا 20 را ميفهمه .افعال رو نميدونم چطوري باهاش كار كنم؟
راستش تابستون با خواهرزادم رفت زبان و چون نميخواست جدا باشه يه ترم از jolly fonics رو با خوهرزادم خوند ولي از نوشته هاتون به اين نتيجه رسيدم كه براش زوده و بايد گفتن و شنيدنش تقويت بشه،حالا خودش دوس داره كه ترم بعدش رو بخونه ولي من ميخوام بذارمش tiny talk.
ساحل جون ممنون ميشم كه در اين دو راهي بهم كمك كني.
(راستي از بسته دومتون خبري هست؟)


فاطمه عزیزم تینی تالک بسیار قدیمی هست و کلا فایده ای نداره. شما بهتره همین بسته رو هم تهیه کنی و با روش کار اماده بشی. چون بسته دوم که هنوز ننوشتم و مدتی طول میکشه ادامه همین روش هست. و سی دی که در این مجموعه هست دیگه در اون نیست و این سی دی کلا صوتی و تصویری هست و بهش خیلی کمک میکنه. من پیشنهادم اینه که جایی بذار کتاب pocket رو کار کنن خیلی بهتره. اما اگر بتونی تهیه کنی این کار رو باز هم کنار اون عالی میشه.
مینو
17 مهر 92 14:59
سلام . اگه ممکنه میشه اسم مدرسه ای که هیوا جان رو ثبت نام کردید بدونم ؟


مهرتابان عزیزم. دو زبانه مهر تابان
هاجر
18 مهر 92 12:24
سلام حال شما خوبه...من تازه وبلاگ شماراپىداکردم..خیلی برام معبد بود توش خوندم که راجع به روش مونته سوری مطالعه می کنید من دختر ماهه دارم . به نظرتون براى من مفیدهست ؟ وچطور میتونم ىادبگىرم.....کتاب با سایت با وبلاگ...مرس که راهنمای میکند. من خىلىىى دوست دارم با دخترم بازی کنم ولی اصلا دلم به بازی با من نمیده. ..اگه هم وبلاگی که راجع باز های جدید باشه بهم معرفی کنی خىلىىى ممنون ميشم...


دوست خوبم. برای دخترت مونته سوری عالی هست اما متاسفانه هیچ مرجع و کتابی نداریم. دارم مینویسم و بزودی وارد بازار میشه . منتظر باش. برای بازی برو به وبلاگ بریم بازی . و بلاگ دوستم مسیحا . براش کتاب هم میتونی بخونی عزیزم. باز هم به این وبلاگها سر بزن کمکت میکنه. موفق باشی.
خانم مربی
18 مهر 92 22:46
هیوای عزیز اولین گامهای کوچک اما با شهامت و اعتماد بنفست بسوی استقلال را میستایم
ساحل عزیزم تبریک


مرسیییییییییییییی خانم مربی مهربان من.
فاطمه
19 مهر 92 17:26
سلام ساحل جون،من منتظر کمک و راهنماییت هستم


عزیز دلم برات نوشتم.
نيكو مامان محمد امير
22 مهر 92 14:02
سحر جونم شرمنده براي چي من همين جا برات مي نويسم . فقط اينو اول بگم احتمال زياد شنبه شيرازم اگه بهم مرخصي بدن .
درخواست دادم كارم كم بشه اما موافقت نكردن از يه طريق ديگه دارم اقدام مي كنم خدا كنه بشه اگرم نشه
به احتمال زياد بي خيال ميشم و ميام بيرون . متاسفانه با وجود همه تلاشم و اينكه حتي قبل از خواب شبانه يك ثانيه هم نمي خوابم ولي همش امير ميگه چرا شمات خسته است قشنگ فهميده كه مامانش وقت خيلي از كارها رو نداره واين مضطربش كرده . خدا بهم كمك كنه تو هم برام دعا كن .مرسي از وقتي كه براي جواب دادن گذاشتي دوست خوبم . با اينهمه گرفتاري باز هم با پررويي اومدم بهت اس مي دم تونستي همو ببينيم .


نیکو صمیمانه برایت دعا میکنم. اومدی حتما اس ام اس بده بیا دفتر ببینمت. حتما. میدونم اونچه صلاحته پیش میاد. نگران کارت نباش مهم روزهای خوب کودکی امیر هست که نباید از دست بره.
مامان شراره(راحله عباسی)
27 شهریور 93 15:53
عزیزم من خیلی وقته دنبال یه مشاور خوب واسه پارسا می گردم با نظرکه از ایشون تو این پست خوندم اینکه واسه جدا کردن محل خوابش عجله نکنی خیلی از ایده شون خوشم اومد یه جورایی با بقیه مشاورها فرق داره می تونی اسم و آدرسشون رو بدی یا یه مشاور خوب بهم معرفی کنی؟ راستی هرچند وقت یه بار خوبه ببرمش مشاوره یه دنیـــــــــــــــــــــا آرزوی خوشبختی و موفقیت واستون دارم تنها کاری که می تونم در قبال محبت هات داشته باشم دعای شماست
ساحل
پاسخ
عزیزم این خانوم تهدان هستن. من الان خودم دوباره دنبال یه مساور خوب شیراز هستم اگر یافتم بهت اطلاع میدم