تابستان با دختر 5 ساله
سلام به دوستانم
به شدت درگیر هستم . انتشارات و چاپ و طراحی کتاب . به دعای همگی نیاز دارم :)))
و این روزهای ما : تابستانی وحشتناک گرم با رطوبت و دمای بالای 45 درجه . که واقعا نمیشود نفس کشید.
و کلاسهایی که میرویم و می آییم.
این روزهای من با دختری 5 سال و نیمه سپری میشود. دردانه ای که خستگی نمیداند چیست. مدام به فکر تغییر و بازی جدید است. نیاز به هوای تازه دارد و سه چرخه بازی و اسکوتری که به تازگی سرش را به آن گرم میکند. عاشق مهمان آمدن و مهمانی رفتن است. دوست دارد مرکز توجه باشد. اگر میان صحبت بزرگترها گم شود فقط لحظه ای به سرعت عکسالعمل نشان میدهد و نارضایتی خود را از بی توجهی به او ابراز میکند. به شدت حرف میزند. در رابطه با هر موضوعی دوست دارد اطلاعات داشته باشد . میخواهد از خرید یک تی وی باشد تا قرار ملاقت من با وکیل و مشاور مالی و کارهای اداریم . مثل یک تقویم سخنگو برنامه کلاسهایش را گوشزد میکند و به خاطرم می آورد مثلا امروز عصر با فلان خانم در فلان اداره قرار دارم. یا باید برای فلان دوستم ایمیل بفرستم. مبنی ب رهمین خصوصیت کمی آزاردهنده :) تصمیم گرفتیم شبها وقتی هیوایم خواب است با همسر درباره مسائل ریز و خصوصی صحبت کنیم. چون بچه ها در این سن مثل دیش گردان می مانند و حتی وقتی در اتاق خود هستند سنسورهای شنیداریشان به شدت حساس است و منتظر هر خبری که آلارم بدهد :)
گاهی حرفهایی به زبان عام گنده گنده تحویلمان میدهد مثل امروز که به ما درباره کاربرد " باتوم " میگفت و پدرش عصبانی که این یعنی چه بچه!!!!!!!!!!!!!!! و گفتم تقصیر از این دخترک ریزبین نیست وقتی در تی وی میبیند حمله نظامیان را با باتوم به مردم خوب این در ذهنش نقش میبندد که این وسیله برای کتک زدن مردم است!!! که بحث را سیاسی نمیکنیم. :))
دخترکامن خیلی زود حوصله اش سر میرود و میخواهد گویی جوجه اردکی در خدمت من در آشپزخانه باشد. کمک کند و گاهی با حرف زدنهای مداومش مادر را کلافه کند :)
به شدت برنامه ریزی را یاد گرفته و با یک اشاره میرود دنبال برنامه هایش. خیلی زیاد اتاق را بهم میریزد و در پی جای دادن یا اصطلاحا چپاندن وسیله ها زیر کمد و هر جایی است تا بقول خود مادر را راضی کند. غافل از اینکه برای من این سیاستها کهنه شده عزیز دلم:))))
ریاضیات و شمارش را خیلی خیلی خوب میداند و تا 100 به انگلیسی میشمارد بدون اینکه من یاد داده باشم. علاقمند به بدن انسان و مسائل پزشکی است و خرید :)))
در این سن فقط و فقط عاشق دویدن و پارک رفتن است و به طرفه العینی چنان دوست پیدا میکند که گویی سالها در کنار آنها سپری کرده است . دوست یابی در این سن بسیار زیاد میشود و روابط اجتماعی خیلی ارتقا می یابد. چنانچه در اتوبوس یا تاکسی من با کسی حرف بزنم و احساس امنیت کند به سوالاتش پاسخ میدهد یا سریع درباره برنامه هایش با او سخن میگوید. این روزها درباره غریبه ها بیشتر میداند .
گاهی اجازه میدهم خودش برای خرید بستنی جلوی چشمم به فروشگاه برود و بیاید و وقتی برمیگردد چنان با غرور راه یمرود که مادر همان لحظه جان میدهد :)
رابطه با پدر بخاطر تعطیلی او در تابستان خیلی زیاد شده است. از کشتی گرفتن تا حرف زدن و بحث و دیدن برنامه های خوب مستند بی بی سی .:)
شاید بارو نکنید اما کارهای خیلی ساده وقتی به کودک سپرده میشود به بسیاری از نقاط فکری و ذهنی او سازمان می بخشد. مثلا وقتی از هیوا میخواهم قابلمه را از کابینت بیرون بیاورد و او میبیند روی قابلمه چیز دیگری است کمی فکر میکند آن جسم را برمیدارد قابلمه را بیرون می آورد و دوباره سر جای خود میگذارد . اینها به نظم ذهنی او بسیار کمک میکند و به جای دادن افکار خود زمان یکه در حال برنامه ریزی برای کار مهمی است بسیار سودمند است. از بریدن یک عدد قارچ با چاقوی اسباب بازی خود تا در آوردن خمیر نان همه برای کودک در این سن لذت بخش است.
دوست یابی به گونه دیگری شده. هیوا سعی میکند دوستانی پیدا کند که با معیارهایش جور باشد . حتی ممکن است در همین سن با افرادی که از نظر من مناسب نباشند دوست شود بنابراین با وجود مستقل بودن بسیار و بزرگ شدن احساسات و شخصیت وی بادی بگونه ای ظریف او را مطلع سازم که باید دوست را متناسب با معیار خانواده مشخص کرد.
و امان از خیالپردازی. از همین خیالپردازی برای پذیرفتن خطاهای او میتوان استفاده کرد. دختر 5 ساله من این روزها خوب میتواند خودش را جای دیگری بگذارد . مثلا میتواند درک کند مادر بعضی روزها آنقدر خسته است که توان حرف زدن هم ندارد. :)
سخنوری میکند برایم حرف میزند. بطور جدی بحث میکند. از قوانین و حدود جامعه میپرسد. همین روزهاست که باید برای خرید مانتو مدرسه به بازار برویم.:) عشق بزرگ مادر :)
این هفته سری به بازار وکیل میزنیم جای همگی خالی. باهم بیرون قدم میزنیم توپ بازی میکنیم. عروسکهایش را حمام میکنیم. عصرهای تابستان اینطور میگذرد.
دخترک 5 سال و نیمه ما حالا دیگر دانه برفی شده که روز بروز بزرگتر میشود. از نوع غذا تا آب و رنگش را مورد بررسی قرار میدهد و ما همچنان در حال تربیت هستیم:)
و تربیت شدن هم :)
مادر بدون سخت است. سخت و شیرین. اینکه فکر کنی باید دستور بدهی و مسلط باشی درست نیست. کلا اقتدار با تسلط فرق زیادی دارد. باید مشاور بود و صبور. اما گاهی خط م نشان کشیدن همراه با عمل و تنبیه بجا و محرویمت هم همچنان لازم است. و سخن آخر اعتدال است که همیشه راهی سالم است.
خوب باشید و خوش در این تابستان گرم .
دخترم :
اگه چشمات بگن اره
هیچ کودوم کاری نداره .
عزیز دلم.