هیواهیوا، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

هیوای آسمانی من

تابستانی که میرود....

1390/6/8 14:45
نویسنده : ساحل
2,171 بازدید
اشتراک گذاری

هیوای من پارک شریعتی......

این تویی..با نگاهی آسمانی....چشمانی مهربان...لبخندی با شکوه...دستهایی کوچک و نرم...این تویی دختر من...روزی از سینه ام خوردی و خوردی و بزرگ شدی...دستهایت روی صورتم نشست و بزرگ و بزرگتر شد....امروز برایم حرف میزنی و تنهایم را پر میکنی...درکم میکنی و به احساسهایم احترام میگذاری...جز این چه میخواهد مادر نیازمند تو ....هیوای بزرگ من....

و امروز دستهای کوچکی که برای ایستادن دستهای مرا محکم میگرفت...قلم دارد و میکشد....هر وقت درد دارم و نگرانم در بوی موهای طلاییت غرق میشوم و ارامش را حس میکنم....ای همه درد مرا درمان...نمیدانی...تو نمیدانی...چقدر دوستت دارم....عاشق نگاه کردن به صورتت لباهایت چشمانت وقتی خوابی معصوم کوچک من....روزهای زندگی به امید دیدن افتاب صورتت ادامه دادنی است....غیر از این بدون تو...نفس کدام است...این تابستین هم میرود و من پاییز دیوانه ام..دیوانه بوی برگ و باران و سرما و رنگها و تو در کنارشان. دوستت دارم یکتا درخشش مادر.

پسندها (1)

نظرات (2)

سمانه مامان سنا
9 شهریور 90 2:01
زیبا، نازنین
مامانت حق داره عاشق اون آبشار طلایی رنگ باشه



مرسی عزیزم. دوست خوبم.
نازنین موسوی
17 خرداد 92 18:25
چقدر دخترتون نازه.عکسهاش هم فوق العادست. اینم ادرس وبلاگ نیکو.حوشحال میشم به ما هم سر بزنید. http://nikoo-mousavi.niniweblog.com/