بدون عنوان
تابستانی که رفت....دوست قدیمی ام را تهارن دیدم...6 سال از دوستی دورمان میگذشت و من بعد از اینهمه سال دیدم و صدایش را شنیدم. دلم برایش زیاد تنگ میشود....بیشتر از پیش. روزگار غریبی است....همیشه به یادش هستم...از اینکه نمیبینمش نگرانم...تنها برایش اروزی جاودانگی تازگی و زندگی شیرین میکنم. دوست خوبم بخاطر دیدنت سپاس. از اینکه وجود داری سپاس...مادر خوب مریمناز زیبا.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی