هیواهیوا، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه سن داره

هیوای آسمانی من

دو فعالیت فکری و بازی هوشی

1392/2/24 10:04
نویسنده : ساحل
2,109 بازدید
اشتراک گذاری

یک پست آموزشی 

 

قصه گویی و مهارتهای گفتاری از طریق بازی با اشکال / استفاده از حس لامسه و تقویت این حس / دسته بندی و شناخت گروه ها 

 

یک بازی فکری هست که قبلا دربارش نوشته بودم فکر میکنم. کیسه ای هست و درونش کلی فومها با شکلهای متفاوت و کارتهایی که شکل روش کشدیه شده است . بچه ها باید دستشون رو در کیسه کنن و بدون نگاه کردن اشکال روی کارت رو با حس لامسه بشناسن تشخیص بدن وبیرون بیارن. برای اینکه بازی زیاد آموزشی نشه باید خلاقیت داشت و کار یکرد که بچه ها خسته نشن . خب با این مجموعه خیلی کارهای دیگه هم میشه کرد . سه موردی که بالا ذکر کردم و با تصویر بیشتر دربارش مینویسم. 

این فومهایی هست با شکلهای مختلف

بازی فکری

این کارتهایی هست که کودک دستش رو در کیسه میکنه و با حس لامسه اون رو پیدا میکنه و میذاره روی کارت. برای تکرار ینشدن بازی من کارتها رو بر زدم و به هیوا گفتم چهار تا رو برداره و چهار تا هم برای من . و هر کسی زودتر بتونه اشکال رو پیدا کنه برنده میشه.:)

بازی فکری

بازی فکری

در مرحله بعد وقتی کارتها با اشکال پر میشدن به هیوا گفتم با شکلهایی که پیدا کرده برام یک قصه بسازه و بگه...( قصه گویی خلاق )

مثلا با این گروه شکل

قصه هایی میگن بچه ها که تعجب میکنید. میتونید زمان قصه گفتن اونهارو بنویسید در دفتری بخصوص و بعد یک روز دیگه اون رو نقاشی کنه کودک. :)

بعد تمام شکل ها رو ریختیم بیرون 

از هیوا خواستم شکل هایی رو که میشه رد یک گروه مشابه قرار داد پیدا کنه و برام دسته بندی کنه ( گروه سازی اجسام همشکل ) 

اضافه کنم تمام این بازی و کل فعالیتهایی که انجام دادیم همه در اموزش های مونتسوری هست . پس میبییند که این فعالیتها واقعا نیازی به ابزار خاص و گران قیمت نداره :)

ببینید . گروه وسایل نقلیه .

و بعد میتونید درباره وسایل نقلیه نحوه استفاده از اونها و تفاوت استفاده از وسایل نقلیه در مکانهای مختلف با استفاده از کتاب کار کنید. البته بعضی وقتها بچه ها دیگه خسته هستن و بهتره زیاد بهشون فشار نیاریم.

.......................................................................................................................

مطلب بعد و فعالیت بعدی :

یک بازی هست در آی پد به نام " کاتایا " . این بازی هوشی در حقیقت جا دادن یک سری جسم هندسی هست بطوریکه یک شکل خاص رو نشون بدن . من میخواستم بازی رو از حالت کامپیوتری بودن نجات بدم. :) خب این بازی رو پیدا کردم. با همون اشکل از جنس چوب . قیمتش خیلیییییییییی زیاد بود خیلی . خب واقعا پشیمون شدم.

مدتی بعد دوباره سر زدم دیدم نوع ایرانی اون وسیله با جنس پلاستیک مرغوب اومده. خیلی هم خبو. مهم نوع فعالیت هست نه قیمت و جنسش. 

متاسفانه اسم دقیق رو نمیدونم که براتون بنویسم اما شکلش رو میذارم :

بازی فکری کاتایا

این فعالیت خوب یک سری کارت داره که از آسان تا پیشرفته ادامه داره : 

پشت کارت به شما نشون داده شده که این شکل رو با چه قطعه ای باید بسازید که بچه ها نباید ببینن

:)

 

مشخصه کارت رو با توجه به سن کودک ، دید هندسی کودک و تواناییش میدید به دستش و میخواید شکل رو بسازه

من این کار رو قبلا با یک وسیله دیگه که اسمش " آجرهای بازی " بود هم انجام دادم براتون در بازیهای فکری گذاشتم. و خب هیوا شناخت اشکال هندسی خیلی خبوی داره و برای همین من از کارتهای پیشرفته استفاده کردم و هیوا درست کرد . 

کاتایا

همیشه به نظر بچه ها احترام بذراید و حتما حتما و حتما اجازه بدید بچه ها بعد از اتمام بازی فکری با خلاقیت خودشون کاری رو که دوست دارن بکنن. اکثر بچه ها دوست دارن با این اجسام هندسی شکلی رو بسازن که خودشون در تصورشون دارن بذراید این کار رو انجام بدن. در حقیقیت این کار " پرورش ذهن تجسمی و حافظه تصویری " بچه هاست . این حافظه تصویری رو در بازی بالا هم داشتیم.

هیوا یک اقا ساخت :)

...............................................................................................................................

خیلی از دوستان خوبم از من میپرسند اینهمه وقت رو از کجا میاری :))))))))))

و البته خیلی از افراد کم لطف هم به انواع دیگر که همه باهاش آشنایی دارید :))))

ظرفیت و توانای هر آدمی رو خودش مشخص میکنه. آدم مثل یک لیوان آب نیست که بشه با وقدار مشخصی مایعات پر بشه و اگر بیشتر بریزیم لبریز بشه. آدم حجمی بالا داره که قابل تغییره. وقتی عادت کردی به زیاد کار کردن ، بیکاری اذیتت میکنه حتی وقتی بیماری .

وقتی عادت کردی به فکر کردن زیادی خوش بودن و اصلا فکر نکردن از خودت بیزارت میکنه .

وقتی عادت کردی از صبح هزار تا برنامه داشته باش یو بخودت بگی نیابد خسته بشی خب نمیشی .

وقتی دوست داشتی و لذت بردی از وقتی که برای جگر گوشت میذاری نکردن این کار نابودت میکنه.

مهتر از همه زمانی که برا یهر چیزی در زندگی برنامه داشته باشی همینطور پیش میری .

و مهترین چیز تمام این خصوصیات اخلاقی تو منتقل میشه به فرزند تو. اگر میخوای دختر یا پسرت فعال باشه ، اجتماعی باهش و اهل هنر و موسیقی و کاردستی و فعالیتهای اجتماعی ، خوب تو هم باید همینطور باشی.

اگر دوست داری فرزندت خوب حرف بزنه و استدلال کنه ، باید این رو در خانواده ببینه .

اگر دوست دای فرزندت شلخته نباشه منظم باشه منظم فکر کنه برای هر کاری برنامه داشته باشه شما هم باید همینطور باشی و عادت بدی بچت رو که حتی برای دیدن کارتون و حتی برای غذا خوردن تایم و برنامه مشخصی داشته باشه.

هر زمان دلش خواست غذا نخوره هر جایی دلش خواست نشینه و بشقاب غذاش ور نذاره. هر وقت غذاش تموم شد بلند نشه بره از سر میز کنار. در برابر جمع کردن می زو اتاق و کمک به شما مسوول باشه . نه با فشار با اختیار خودش. 

هر وقت دوست داشت نره سراغ کارتونها و بشینه پای تی وی. نه اینکه شما مجبور باشی کارتونها رو از جلوی دیدش برداری تا نبینه نه. باید در دسترسش باشه و بتونه خودش طبق برنامه جلو بره.

خب روز و شب من از قبل از تولد هیوا تا به امروز با این باید و نبایدها و کارها پر میشه. 

دیروز من وقتی صبحانه هیوا رو دادم رفتم برای خرید اسکیت . موسیقی های هیوا رو ریخته بودیم در فلش آوردم در ماشین گوش کنه.

وقتی برگشیتیم ظهر بود غذا خوردیم و هیوا نشست پای دیدن ویدیوهای زبانش. کمی کنارش نشستم و کار کردم و رفتم. ظرفها رو شستم. چای دم کردم ...چون شب قرار بود یکی از دوستای خوبم رو در کافی شاپ ببینم مشغول آماده کردن شام شدم. جالبه براتون بگم یکی از عذاب آورترین کارهای دنیا برای من آشپزی بوده..اما الان براحتی انجامش میدم :))

آب میوه هیوا رو آماده کردم چون حدود ساعت 4 و نیم بود . غذا رو آماده کردم و هیوا گفت خوابش میاد. براش قصه گذاشتم و خودم مشغول کارهام در اینترنت شدم. با شما عزیزانم بودم :)

هیوا مدتی استراحت کرد و گفت میخواد بره بازی در اتاقش و رفت. کارهامو کردم و قرار بود برم مامانم رو ببرم خرید . لباسهای هسرم رو اتو کردم و چای خوردیم و لباس پوشیدیم و از قبل لباس هیوا رو آماده کرده بودم . این کار به شما در سریعتر خارج شدن خیلی کمک میکنه. دخترها در این سن عجیب کلافه میکنن مارو :)))) برای لباس :)))

رفتیم. هیوا رو گذاشتم پیش مادرم و رفتم با دوستم بیرون. شب هم رفتم دنبالش. امدیم شام رو دادم رفتیم در اتاق بعد از نیم ساعتی حرف زدن خوابید . و من هم بیرون آمدم و کمی نشستم کنار همسرم ایشان هم خیلی خسته بود و من هم . 

رفتم خوابیدم. 

امروز هم 8 بیدار شدم و میدانم وقتی هیوا بیاد میخوام ببرم پارک هیوا رو. پس باید برم ناهار درست کنم . در این میان روزهایی هست که از قبل میدونم میخوام چه بازی با هیوا بکنم. روزهایی هم هست هیوا خودش انتخاب میکنه میخواد چکار کنه. وقتی قراره کاردستی درست کنیم یا روزنامه دیواری یا درباره مساله ای با کتاب باهاش کار کنم از شب قبل میدونم. 

اینطور یهست که من به کارهام میرسم. 

علاوه بر این روزهایی میرم استخر و بعد کارهای پدرم رو انجام میدم برای ایشون کار میکنم. حتما شعر و نوشتن رو در برنامم دارم. 

یوقتایی هم حوصله هیچ کاری رو ندارم این رو هم بگم :)))) اتفاقات بدی هم میفته برای من هم. خیلی بد و معتقدم باید تحمل کرد. بخشید و گذشت. اینطور نیست که مدتها بمونم در یک مود . و منفعل بشم. باید حرکت کرد . دنیا همینه خوب و بد داره . زندگی هم همینه شما باید زیباش کنید . 

هر طور بدن و ذهن و فکر رو عادت بدید همینطور میمونه. پس از وقت و جوانیتون خوب استفاده کنید.

اینهم از این .

خبر خوب یهم دارم. با دوستم دیروز خیلی حرف زدیم و قرار شده یک کارگاه مادر و کودک بسیار مدرن و خاص تشکیل بدیم. باور کنید همیهش احساس میکنم یکی از کارهایی که باید انجام بدم همین هست در شیراز. ما کارگاهی خوب نداریم. با افراد کارشناس و دلسوز. هر جایی میریم فقط فکر پول هستن و واقعا فکر درستی ندارن. به امید خدا دوستی هست که سرمایه گذاری میکنه و دوستان خوب یکه قرار هست بی ادعا وقت و فکر و تخصصشون رو در اختیار هم بذارن . خیلی زود بهتون خبر میدم. :)

خوب باشید دوستان خوبم . در پناه خدا.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان نیایش
24 اردیبهشت 92 11:19
خدا قوت سحر عزیز.امیدوارم همیشه شاد وپر انرژی باشیییی.از خبر کارگاه خیلی خوشحال شدم.موفق باشی دوست عزیززززززز


ممنون دوست خوبم.بهمچنین.
آوا
24 اردیبهشت 92 11:27
سحر جون اسم بازيش را هم بگو-يه عكس از جعبه اش بزاري ديگه محشره.ممنون خانمي


آوا جان جعبش رو انداختم دور (((
آنا
24 اردیبهشت 92 13:36
سلام سحر جان
در مورد قسمت آخر اين پستت ( كارگاه مادر وكودك) من شيرازم وعلاقه ي بسيار زياد به كودكان و كار با آنها دارم . در صورت امكان من را نيز در انجام اين پروژه مهم دخيل بدانيد . مشتاقانه منتظرم


حتما بهت خبر میدم. ممنون از تو .
مامان مهرتاش کوچولو
24 اردیبهشت 92 14:32
مرسی خیلی جالب بود ساحل جون

ممنون از اینکه اینهمه وقت و انرژی میذاری هم واسه هیواجون هم واسه دیگران ...



به نظر میاد بهتر شدی ... خداروشکر ... هیوا جون خوبه بهتره ؟


بلی خوبم. هیوا هم خوبه. متشکرم از تو دوست خوبم. وظیفست عزیزم.
مامان مهرتاش کوچولو
24 اردیبهشت 92 15:26
خداروشکر عزیزم
ایشالا همیشه تنتون سالم و لبتون خندون باشه



مرسیییییییییییییییی
سارا
24 اردیبهشت 92 15:50
سلام دوست عزيز
بسيار استفاده كردم. من همي شه در مورد صبا از شما الگو مي گيرم. ولي چون صباي من داره وارد ٢ سال و نيمه گي مي شه دقيقا نمي دونم با چه بازي هاي فكري شروع كنم كه كمكش كرده باسم. مي شه از قبلتر هيوا جون هم بگي كه چي كار مي كردين با هم؟
ممنون از وقتي كه مي ذاريد


سارا جان بخدا یادم نمیاد (((((((( فقط میدونم میرفتم فروشگاه های مخصوص بازیهای فکری و از روی سن براش خردی میکردم. و البته این کارهارو هم میکردم. نقاشی با رنگ و قلمو روی کاغذهای بزرگ. آب بازی و شناخت سبکی و سنگینی بزرگی و کوچکی..بلند و کوتاه. اینها رو با روش مونسوری کار میکردم چون دقیقا از سن صبا خانوم گل شروع میشه. اموزشهای مونتسوری. مثلا ریختن ماکارانی از یک ظرف به ظرف دیگه با قاشق. ریختن لپه از یک جا صابونی به دیگری با موچین. اینها برای تقویت ماهیچه های دست و مچ هست. باز کردن انواع دربهای قوطی. بزودی کتاب مونستوری رو مینویسم عزیزم. انگلیسی هم البته خیلی زیاد کار میکردم. بازیهای حرکتی. مثل دویدن. از روی چند تا پشتی راه رفتن برای تعادل. آشپزی که خیلی مناسب سن صبا جان هست. بازهم یادم باید برات مینویسم.می بوسموتون.
مامان روانشناس
24 اردیبهشت 92 16:57
عزیزم مطلبتون رو به نمایش گذاشتم ممنون میشم اگه بازی هایی رو که بیشتر هنر دست هست رو بهمون معرفی کنید تا به نمایش بگذاریم


ممنون. حتما. در همین جا هست براتون آدرسش رو میذارم در وبلاگتون .
نسیبه
25 اردیبهشت 92 8:12
سلام سحر عزیزم.مثل همیشه عالی و سرشار از انرژی مثبت دوست خوبم.ببخشید این اسباب بازی رو از شیراز خریدید؟کجا؟و یک سوال دیگه محل برگزاری کارگاه کجاست؟ممنون دوستم


سلام عزیزم. از مجتمع آفتاب. طبقه دوم. یکی از این غرفه ها که کنار آبمیوه فروشی هست . روبروش هم سی دی میفروشه . اونجا خیلی زیاد بازی فکری داره. با قیمت مناسب. کارگاه هنوز جاش مشخص نشده. حتمااااااااااا اطلاع میدم نگران نباش.
سارا
25 اردیبهشت 92 13:17
بسيار ممنونم
به أميد شنيدن مواقيت هاي هيوا جان


خواهش میکنم عزیزم.
مامان فاطمه زهرا
26 اردیبهشت 92 0:53
سلام چه پست پر باری خسته نباشی ساحل جان میشه اسم کتاب های تربیتی که خوندی برای ما هم بذاری ممنون میشم راستی در ضمینه کارگاه من هم هستم خیلی تو شیراز دنبالش بودم خوشحال میشم کمکتون کنم
در پناه خدا


سلام عزیزم. ممنون حتما خبر میدم دوست خوبم. کتابها رو در بخش وبلاگ به نام " کتابهای روانشناسی " گذاشتم عزیزم. موفق باشی.
Sara
26 اردیبهشت 92 16:46
سحر عزيز يادم رفت بپرسم كتابتون كي حاضر مي شه؟


کتاب مونتسوری عزیزم؟ وقت گیره (
لیلا
28 اردیبهشت 92 4:30
سحر جان راجب برگزاری کارگاه منم خوشحال میشم اگر توش شرکت داشته باشم و بتونم کاری کنم


لیلا جان حتما . خبر میدم بهت.
لیلی
4 خرداد 92 2:01
سلام ساحل جان
وبلاگت رو تازه پیدا کردم از اینکه شیراز هستی خوشحالم.
از پیشرفتهای دختر نازت بسی شاد شدم.ماشالا خیلی نازه



ممنون دوست خوبم. لطف دارید
دختر یلدا
1 آبان 92 9:46
سلام
من مامان کیمیا هستم دخترم 3 سال و نه ماهش هست و خودم رییس مالی و اداری شرکت هستم از ابتدای که کیمیا به دنیا اومد من اونا تنها بزرگ کردم البته کمک پدر و مادرم بوده چون شوهرم دانشجو بود و تهران درس میخوند الان دیگه درسش تموم شده خیلی برای کیمیا وقت گذاشتم ولی نه همه می خواستن یه جورای کمک کنن تربیت بقیه هم روی اون اثر گذاشتن ، من خودم ادمی هستم که یه لیوان اب را هم بی برنامه ریزی نمی خوردم ولی با بچه و دخالتهای بقیه کمی نظمم به هم ریخت اگر براش وقت و قانون و نظم را تعریف میکردم یک ی میومد و همه اش را خراب میکرد نه که بگم دختر بی نظمی هست الان هم خیلی از رفتارهای خودم را یاد گرفته فعال و پر انرژی و دلم میخواد این انرژی هدفمند بشه ولی یه مشکلی دارم شوهرم ادم منظمی هست ولی میگه زندگی هرچه پیش اومد همونجوری عمل کنیم نیاز نیست برنامه ای باشد و یا موقع غذا خوردن باید حتما تلویزیون روشن باشه وکارهای که من نمی پسندم و با این اوضاع همه خانواده به من برچسب سخت گیر میزنن و میگن اینجا اداره نیس
دلم میخواد کیمیا با برنامه زندگی کنه ولی تا حدی از دست من خارج شده
عاشق بچه ها هستم دلم میخواست شیراز بودم و با شما همکار عاشق کار کردن برای بچه ها هستم ولی توی اصفهان اصلا همچین انجمنهای فعال نیست یا اگه هست من خبر ندارم به قول شما همه انجمنها حول پول می چرخه و پول را میگرن و خدمات ارایه نمیدن
الان واقعا نمیدونم چکار کنم


دوست خوب و پر کارم به آشنایی با شنا افتخار میکنم. با یک مشاور صحبت کن اگر همسرت باهات همراهی کنه بسیار خوب هست. چون مهمترین بخش تربیت تک تربیته بودن فرزند و عدم دخالت دیگران در امر تربیت هست. نظم و قاتون در زندگی بچه ها خیلی مهمه. با همسرت صحبت کن و متوجهش کن که زندگی هرچه پیش اید خوش آید نیست و انسان باید از قبل برای هر چیزی برنامه داشته باشه . امدیوارم موفق بشی. در کل زیاد حسا نباش. سعی کن خودت اونطور که دوست داری دخترت رو عادت بدی به برنامه سخته اما شدنی هست. موفق باشی.