دوباره زلزله....
وقتی زلزله رو از دور حس میکنیم اونهم به میزان شدید احساس ترحم و دلسوزی و حس انساندوستی شدیدی میکنید. اما وقتی ساعت 3 هست و خوابتون نمیبره...انگار حس بدی دارید..یدفه صدای بلندی میاد مثل انفجار در کوه و همه جا میلرزه اول کم بعد زیاد و زیادتر و اون مدت چند ثانیه انگار میشه دقایقی طولانی...این دقایق واقعا وحشتناکه و ما دیشب تجربش کردیم برای چندمین بار و به نظرم خیلی شدید تر از قبل. هیوا بلند شد و با نفس نفسی که میزد مرتب صدام میکرد. من انگار چسبی محکم به پاهام زده باشی ایستاده بودم و نمیتونستم تکون بخورم فقط هی همسرم رو صدا میکردم...پشت در اتاق چیزی گذاشته بودم و جالب بود حتی تعادل مغزی نداشتم بردارم تا اون بنده خدا بتونه در رو باز کنه!!! هیوار و بغل کردم و یدفه پریدیم بیرون و لباس پوشیدم و رفتیم حیاط. همه بیرون بودند توی کوچه....شدت زلزله رو فهمیدیم . 4 و4 ریشتر دریاچه مهارلو شیراز . اما واقعا مدتی طولانی بود و در 1 متری زمین هم عمقش بود که بسیار نزدیک بود به سطح زمین . خیلی زیادتر از این حرفا بود. یادم اومد به پیش بینی مرکز زلزله نگاری آمریکا که گسل فعال شده رو در جنوب ایران تشخیص داده بود و گفته بود از بندرعباس و بوشهر به طرف شیراز حرکت میکنه. هوا واقعا گرمای عجیبی داره. صدای پارس سگها قطع نمیشد و قلب کوچولوی دخترکم زیر دستم مثل بچه گنجشک می طپید. بالا خره ساعت 4 دوباره خوابییدیم. سخت بود اما منتظر روشنی هوا شدم . تازه قبل از این زلزله شدید از ساعت 2 همینطور زلزله های خفیف می اومده و این بزرگترینش بوده. خدا به ما رحم کنه. به وسایل منزلمون نگاه کردم و دلم گرفت اگر حاصل اینهمه سال زندگیم به باد بره. بعد هیوارو محکمتر بغل کردم و حتی نخواستم به چیزی که در فکرم بود توجه کنم................امشب چطور بخوابیم :)))
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی