هیواهیوا، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

هیوای آسمانی من

دوباره زلزله....

1392/2/23 17:22
نویسنده : ساحل
1,579 بازدید
اشتراک گذاری

 

وقتی زلزله رو از دور حس میکنیم اونهم به میزان شدید احساس ترحم و دلسوزی و حس انساندوستی شدیدی میکنید. اما وقتی ساعت 3 هست و خوابتون نمیبره...انگار حس بدی دارید..یدفه صدای بلندی میاد مثل انفجار در کوه و همه جا میلرزه اول کم بعد زیاد و زیادتر و اون مدت چند ثانیه انگار میشه دقایقی طولانی...این دقایق واقعا وحشتناکه و ما دیشب تجربش کردیم برای چندمین بار و به نظرم خیلی شدید تر از قبل. هیوا بلند شد و با نفس نفسی که میزد مرتب صدام میکرد. من انگار چسبی محکم به پاهام زده باشی ایستاده بودم و نمیتونستم تکون بخورم فقط هی همسرم رو صدا میکردم...پشت در اتاق چیزی گذاشته بودم و جالب بود حتی تعادل مغزی نداشتم بردارم تا اون بنده خدا بتونه در رو باز کنه!!! هیوار و بغل کردم و یدفه پریدیم بیرون و لباس پوشیدم و رفتیم حیاط. همه بیرون بودند توی کوچه....شدت زلزله رو فهمیدیم . 4 و4 ریشتر دریاچه مهارلو شیراز . اما واقعا مدتی طولانی بود و در 1 متری زمین هم عمقش بود که بسیار نزدیک بود به سطح زمین . خیلی زیادتر از این حرفا بود. یادم اومد به پیش بینی مرکز زلزله نگاری آمریکا که گسل فعال شده رو در جنوب ایران تشخیص داده بود و گفته بود از بندرعباس و بوشهر به طرف شیراز حرکت میکنه. هوا واقعا گرمای عجیبی داره. صدای پارس سگها قطع نمیشد و قلب کوچولوی دخترکم زیر دستم مثل بچه گنجشک می طپید. بالا خره ساعت 4 دوباره خوابییدیم. سخت بود اما منتظر روشنی هوا شدم . تازه قبل از این زلزله شدید از ساعت 2 همینطور زلزله های خفیف می اومده و این بزرگترینش بوده. خدا به ما رحم کنه. به وسایل منزلمون نگاه کردم و دلم گرفت اگر حاصل اینهمه سال زندگیم به باد بره. بعد هیوارو محکمتر بغل کردم و حتی نخواستم به چیزی که در فکرم بود توجه کنم................امشب چطور بخوابیم :)))
 
واقعا خیلی سخته وقتی به زلزله از نزدیک فکر میکنی و مادری. 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان ملیکا کوچولو
23 اردیبهشت 92 17:50
سلام دوست خوبم.دعا میکنم که خدا همیشه یارو نگهدار خودت و خانواده عزیزت خصوصا هیوا جان خاله باشه. احساستو درک کردم از ته قلبم. توکل به خدای مهربون که همه چیز تحت کنترلشه و بسیار مهربان و رحمان و رحیمه. ببوسید گل دختریو.


سلام عزیزم. ممنون از اینهمه مهربونی و دعاهای خوبت. حتما همینطوره. میبوسمتون دوست من.
مامان علی
23 اردیبهشت 92 17:53
سلام
من نمیدونستم که دوباره زلزله اومده از بس از همه چیز بیخبرم
خدارو شکر که همگی سالم هستین، امیدوارم که دیگه زلزله تکرار نشه


ممنون عزیزم. امیدوارم همینطور باشه.
مامان عبدالرحمن واویس
23 اردیبهشت 92 23:55
عزیزم خوشحالم حالتون خوبه
مواظب خودتون باشین


مرسییییییییییییی
نسیبه
24 اردیبهشت 92 9:08
سلام سحر عزیزم.خدارو شکر به خیر گذشت واقعا ترسناک بود خیییییییللللللی.2 دقیقه قبل از زلزله بی نظیر بلند شد و همش می گفت من نمی ترسم مامان من نمی ترسم همینطور که بغلش کرده بودم یکهو اونصدای وحشتناک قلبمو از جاش کند تا خود صبح بیدار بودم و تا بعداز ظهر از استرس حالت تهوع داشتم.با اینکه زمان مجردیم تجربه خراب شدن خانه پدرم رو در اثر زلزله رو داشتم اینبار خیلی وحشت کردم و فکر می کنم تنها دلهره ام دخترم بود.الهی هیچ بچه ای پدر و مادر خود رو از دست نده و هیچ پدر و مادری فرزندشون رو از دست ندن.ان شالله همیشه با خانواده محترمتون شاد و سالم زندگی کنید دوست بسیار خوبم.هیواجونم رو ببوس.


عزیزم چقدر ترسیده بودید. بخودت مسلط باش دوست خوبم. نگران نباش. امدیوارم دیگه اتفاق نیفته
نیلوفر مامان آوا
29 اردیبهشت 92 11:04
خداروشکر بخیر گذشت.