هیواهیوا، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

هیوای آسمانی من

ممنونم

1391/9/17 16:23
نویسنده : ساحل
2,515 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه ها همیشه برایم کسالت آور است. اما این جمعه برایم نشاط آور و دلپذیر بود. هیوا رو بردم کلاس موسیقی و برگشتیم پیتزایی خریدیم روز اخر با همسرم و هیوا باشیم. ظهر هیوا رو تخت خوابید و من پای وبلاگ پهن شدم:))))))))) اینقدر مهربانی و صفا دیدم که آب دشم. در خود فرو رفتم. اشک ریختم. نخست برای کسی که پست دیروزش مرا به بدترین حالت رساند :

 

متاسفانه وبلاگ نداشتی که برات بنویسم. من نمیشناسمت تو هم من رو نمیشناسی. اما همه میدونن ادم کینه ای نیستم. دوست دارم زود ببخشم و دلمو صاف کنم. من میبخشمت. اما نه بعنوان یک دوست بعنوان یک مادر این رو بهت میگم. هرگز هرگز خودت رو جای کسی نذار. و درون کسی رو اونطو رکه خودت میخوای نگاه نکن. همیهش بدون ادمها برای خودشون شخصیت دارن. اگر حرفی مزنی مطمئن باش درست تشخیص دادی. بدون شادی طرفت با افراد دیگه فرق داشته باهش. من نه کمبودی دارم نه داشتم نه اجباری باری دخترم داشتم نه حتی اونطور که باز تکرار کردی چیزهایی رو که خودم دوست داشتم بهش تزریق کردم. من شاعرم نویسندم و مترجم. اما هرگز به هیوا نگفتم اینها رو بکنه الگوی خودش. یک سری عادات هست که ذاتی هست ارثی خانوادگی. درباره هوش هرچی گفتم مستند هست اما لزومی نداره بایم نمودار و تستهای هیوارو بذارم اینجا همه ببینن. که چی؟؟!!!!!شاید روزهای خوب ینداشتی اما این دلیل نیمهش بیای به دیگران حمله کنی برای کارهایی که شاید فکر کنی باید میکردی و نکردی. تو مادری در مقام یک مادر صحبت کن. باور کن نیمی از مشکلات رفتاریمو بعد از مادر شدن کامل عوض کردم. چون نمیخواستم الگوی بدی باشم. ناراحتی زیاد من بخاطر این بود که تمام حرفای تو نادرست بود. چیزهایی که ذره ایش واقعیت نداشت. تو نباید به خصوصی ترنی منفذ دل ادمها وارد بشی. من فقط یک کار کردم. دیدم هیوا استعداد در چه زمینه ای داره پرورشش دادم. بهش کمک کردم رشدش بده. همین. من مریض بودم یک ماه هیوا رو نبردم موسیقی هیوا گریه میکرد و خواهش که منو ببر کلاس. من یک چیزو در هیوا تزریق کردم. اینکه یا انتخاب کنه و تا اخر ادامش بده با اصلا انتخاب نکنه. همین. هرگز بجاش تصمیم نگرفتم. هرگز. امیدوارم از این صحبتهایی که شد نتیجه گرفته باشی که همینطوری بی تحقیق کسی رو مورد عذاب قرار ندی. چون حرفات واقعا جهنم بود. میبخشمت و برات آرزوی موفقیت میکنم. موفق باشی و آسمانی .

دوم :

برای دوستانم عزیزانم در مادر کافی و اینجا برای خواندن محبتهایشان فقط یک چیز دارم که سپاسشان گویم. ممنون که هستید. وظیفه من صد برابر شد. تا هستم کنارتان هستم. برایتان مینویسم و میگویم. وقت میگذارم و میخوانم. ممنون از لطفی که به من دارید. شرمنده مهرابنی شما هستم. واقعا صمیمانه دوستتان دارم.

این تکه شعر تقدیم به روح سپید و بزرگ همگی. هیوا دخترم برای داشتن کودکان این مادران عزیز باید بخود ببالی و میدانم که میبالی.

:

دستهایم برای شماست.

گاهی فکرم.

قلبم

احساسم.

گاهی کلام عاری از توان است.

و نگاهم دور برای خیس شدن

و لبهایم دور برای لبخند زدن.

دستهایم نیست برای فشردن دستهای خوبتان.

اما یک چیز هست.

همیشه

تا ابد

و آن قلبی است که نام تک تک شما حک شده است روی بدنش.

و با هر ضربه نبض و طپش پر صدایش

به یاد دارد نامتان را.

و احساسم.

که از دورترین نقطه

نثار همگی شما باد.

تا هستم برایتان خواهم ماند.

" ساحل "

 

باز هم سپاسگزارم برای بودن و وجود نازنینتان. امیدوارم ذره ای از محبتهایتان را جبران کرده باشم.

 

بدرود

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (23)

maman e Meshkat
17 آذر 91 19:19
زیباترین کار بخششه عزیزم روحت رو بیشتر جلا می ده! خوش باشین


دقیقا ممنون.
لیلا
17 آذر 91 19:37
ساحل جان عزیزم میشه کمی منو در مورد موسسه های زبان شیراز برای آموزش بزرگسان و بچه ها راهنمایی کنین کدوم بهترن؟؟ نمی دونم اینجا جاش هست یا نه؟؟
خوش بگذره عزیزم مسافرتتون


لیلا جان سلام و مرسی. موسسه زبان کیش خوبه برای بچه ها. موسسه سفیر هم همینطور. برای بزرگسالان بهار سفیر و حافظ خوب هستن. مرسیییییییییی
مسیحا
17 آذر 91 21:50
سحر جانم

بی خیال ... میگن هر چی آدم رو نکشه , قویترش میکنه

شاد باشید مادر و دختر و همسر


شادم که در شرار تو میسوزم عزیزترین دوستم. )) کوه انرژی من.
بهناز مامان نازنین
17 آذر 91 21:58
جه قلب بزرگی داری


و تو چقدر مهربونی عزیزممممممممممم ))
مریم(مامان پارسا)
17 آذر 91 23:13
سلام ساحل نازنینم
من خواننده تایپیک مادر کافی هستم اما گاهی بدلیل کمبود وقت و گاهی اطلاعات کم در مورد موضوع کمتر پست میذارم... شما،مسیحای عزیز،سمانه نازنینم،بهناز گلم همیشه برام الگو بودید و تونستم از نطراتتون در تربیت پسرم استفاده کنم و همیشه دعاگوتون بودم ...
الان که این پست رو خوندم واقعا دلم گرفت از بی احترامی که به شما شد واقعا دلم گرفت چطور آخه کسی تونسته بدون در نظر گرفتن گذشتهای شما و ایثارتون در راه آگاه کردن مادرها با در اختیار گذاشتن دانسته هاتون اینطور نظر بده واقعا براش متاسفم....
ازت میخوام بهش فکر نکنی چرا که گفته چنین شخصی قطعا از روی بخل و حسد ورزی بوده و خواسته ناراحتت کنه...

همیشه برای شما و خونوادتون آرزوی بهترینها رو دارم دوست خوب ومهربانممممم

مرمی جان چطوری خوبی؟ دلم برات تنگ شده بود پارسا خوبه؟ ممنون عزیزم. حتما همین کار رو میکنم. موفق و شاد باشی و باز هم ممنون.
مصی
18 آذر 91 7:35
بهترین کار رو انجام دادی،بخشش
امیدوارم ایام همیشه به کامتان باشد


ممنونم مصی خوبم. بهمچنین.
مامان ابوالفضل
18 آذر 91 7:40
عزیزم
از ناراحتی ات خیلی ناراحت شدم ـ مثل مامان مشکات و منصوره و ... من هم تجربه های تلخ ِ اینچنین رو داشتم و دارم ـ گاهی در یک مهمانی کوچک فامیلی آرامشم سلب میشه ـ فقط و فقط به خاطر خواندن یک تصنیف دوست داشتنی از طرف پسرم برای دیگران ( اونهم به خواست خودش و درخواست دیگران) هنوز کسی از مساله خواندن و علاقه اش به نوشتن و کارهای کوچک و بزرگمون خبری نداره ولی خودم رو آماده کرده ام ـ ما مامانا بیشتر از اینها باید در این زمان و مکان بشنویم در جائیکه دانائی ....
امیدوارم روحیهء لطیفت رو خراب نکنند ـ قوی باش عزیزدلم
خیلی خیلی متاسف شدم ـ امیدوارم هیوای آسمانی ات در کنار مهر و نوازش همیشگی ات بانویی آسمانی و دانا بشه


چشم عزیزم. میدونم میفهمم. امیدوارم برای اینگونه بچه ها واقعا بستری سالم برگپا بشه و بیشتر بهشون بها بدن. ممنونم ازت عزیز دلم. ابولفضل دانا رو ببوس.

حسنا
18 آذر 91 8:05
ساحل مهربان ممنون بخاطر گذشتی که کردی وبخاطر شعر زیبایت


ممنون بخاطر خوندن شعر.
فرناز
18 آذر 91 9:09
ohhhhhhhhhh, I'm sooooo happy that you have decided not to deprive us from the best of your information and favors.
Wish you and your sweetie the best luck for ever, dearest !!!


بسیاااااااااااااار ممنونم دوست خوبم.
مهدی
18 آذر 91 11:43
سلام تشکر میکنم بابت وبلاگ زیباتون خواهشا اگه براتون امکان داره اسم وبلاگ من که در اصل متعلق به خودتونه رو در لینگ دوستان قرار بدین ممنون
مامان سارا...(دردونه جون)
18 آذر 91 20:36
سلام سحر عزیز
از نوشته هات در مادر کافی پی به ناراحتی و نگرانیت بردم.
می دونم در شرایطی که هیوا داره خیلی دل نگرانی از بابت آینده اش و مدرسه و تحصیلش و این اضطراب ها و نگرانی ها اونقدر زیاده که ممکنه حرف های چنین اشخاص بی اطلاعی شما را ناراحت نگران تر و یا مردد کنه . اما شما بی تفاوت باش
این جریانیه که هیوا خودش انتخاب کرده و شما در این وسط حامی و همراهش بودی پس نگران نباش و بذار هیوا خودش مسیرش را انتخاب کنه


فقط میتونم بگم بسیااااااااااااار ممنون زهرای خوبم. نمیدونی چقدر خوبه که دوستی به دانایی تو دارم و میتونم خیلی ازش کمک بگیرم. میبوسمتون.
مامان طلا
19 آذر 91 1:57
ساحل جون شعرت احساست و پاکی دلت تنم رو لرزوند اشکمو در آوردو به خدا بهترینی . هم خودت هم دختر زیبایت رو دویت دارم خوشحالم که خوبی خوشحالی و به حرفهای دیگران اهمیست نمیدی


عزیزم خوشحالم به دلت نشست. این در مقابل خوبیهای شما هیچه. از بودنت خوشحالم و از دوستی باهات بخود میبالم عزیزم.
ناسي مامان پرنيان
21 آذر 91 16:26
ساحل عزيزم خيلي ممنونم كه تجربيات و دانسته هات رو بي دريغ و خالصانه در اختيار ما ميزاري ،
از همچين مادر فرهيخته و دانايي دختر با استعداد و باهوشي مثل هيواي عزيز اصلاً بعيد نيست .
عزيزم خواستم بگم كه استوار باش چرا الگوي من خيلي از مادرها هستي و به درست بودن هرتصميمي كه براي روند رشد و پرورش دختر عزيزت گرفتي شك نكن .


ناشی عزیزم ممنونم از حرفهای قشنگت. من خیلی شرمنده شما میشم و واقعا لایق اینهمه لطف شما نیستم شرمنده میشم بخدا . در کنار خوبها و بزرگهایی مثل شما بودن به من انگیزه چندین برابر میده. خوشحالم که همراهم هستید عزیزم.
فاطمه
22 آذر 91 13:10
سلام سحر جون
من كم سر ميزنم، چه خبرها كه نشده!!!!
واي عزيزم،كار تو بيسته! تو قابل تقديري و من شخصا موفقيت احسان رو در زبان مديون شما هستم .
پسر من 5 سال و 3 ماهشه،يادت باشه واسه كلاس خصوصي ازت سوال كرده بودم.
كارهاي تو و پيشرفت دخترت به من انگيزه ميده كه من هم براي كودكم وقت بگذارم.
هميشه هيوا رو بهش نشون ميدم و هميشه ميگه قصه هاي هيوا رو بخونيم.
نيازي به تست و مدرك نيست، هيوا هوش فوق العاده اي داره و هر مادري با ديدن اين مطالب بايد اينو بفهمه.
اميدوارم نازنينت به قله هاي موفقيت برسه و ما از اين وبلاگ شاهد پيشرفتش باشيم.


ممنون عزیزم از طرف ن پسر گلت رو ببوس. بزودی یک موسسه یا مرکز خاص برپا میکنم و خبرتون میکنم . تو خیلی به من لطف داری و من از ت ممنونم. میبوسمتون.
آنا
24 آذر 91 14:29
ساحل جان تو زن قوی ای هستی اینو مطمین هستم عزیزم . من خیلی قبولت دارم از روشهای تربیتیت هم همینطور . آنسانهای حسود همه جا هستند در میان دوستان میان خانواده هامون در همسایگی ما که نمی خوان ببینن که تو در یک سری از چیزها از آنها ناخواسته برتری داری . کاملا درکت میکنم پس سعی کن عزیزم خیلی به اونها فکر نکنی . من کسی دارم که نسبت نزدیکی با من دارد اما خسادت هایش خدایا ... تنها کاری که میتونم بکنم رفت و آمدم را بسیارکم کنم همین . تو بی نظیری دوست من

از همراهیت بسیار ممنونم. میخوام یک مرکز خلاقیت کودک برپا کنم و خوشحال میشم ببینمت اونجا. موفق و شاد باشی دوست مهربونم.
آنا
24 آذر 91 14:34
دوست خوبم هیوا جون چه نوع سازی انتخاب کرده ؟ راضی هستی ازمربیش ؟ البته من باریتون و چندسال پیش انتخاب کردم برای پسرم خوب بود . و سوال دیگه م اینه که موسسه ی استعدادیابی عالی تو شیراز میشناسی بهم معرفی کنی؟ یا معرفی روانشناس کودک عالی . من شیراز هستم گلم. مرسی


سلام عزیزم. اموزشگاه دوستداران کودک در خیابان معالی اباد خیابان خلبانان یکی از نمایندگی های معتبر تهران هستش در استعداد یاب یو من هیوارو اونجا بردم. خوب بود. درباره موسیقی اقای ایرانبان هست مربیش که از تهران میاد و کارش واقعا عالیه یجورایی روی ذهن و روح بچ هها هم کار میکنه و روانشناسی کودک هم خونده. سازش هنوز بلز هست درباره روانشناس خانوم لیلا امیریان زاده روانشناس خیلی خوبی هست و بسیار شنوا و دانا. شمارش رو گم کردم اما دفترش خیابون مشیر فاطمی دومین فرعی سمت راست از طرف زند. ساختمان 18. سعی میکنم شمارش رو پیدا کنم. کارشون عالیه. موفق باشی عزیزم.
کتی مامان نادیا
25 آذر 91 8:00
سلام سحر جون
خوبی عزیزم.
میخواستم لطف کنی درباره روش بازی با کلمات که با هیوا جون انجام میدادی یک کم توضیح بدی. تا ما هم یاد بگیریم.
از چه سنی و چطوری؟
ممنون میشم. هیوا جون رو ببوس


چشم عزیزم یاد داشت کردم فردا دربارش پستی میذارم. میبوسمت
سودی
25 آذر 91 19:25
سلام
من خواننده خاموش وبلاگ هیوای عزیز هستم.چرا چند روزه ازتون خبری نیست؟نگران شدم
ان شاالله هر جایید خوش و خرم باشید


عزیزم امیدوارم دیگه خاموش نباشی و گاهی برام بنویسی. ) سفر بودم دوست خوبم.منونم.
بهناز
26 آذر 91 10:46
وای سحر جونم سلام
دلمون برات تنگ شده کجایی؟
بیا و بنویس که خیلی دلم برای نوشته هات تنگ شده .
آخه دوست جون بهت معتاد شدیم
بوسس
هر جا هستی خوب و خوش باشی


سلااااااااااااام. عزیزم. اومدم. منم دلم براتون تنگ شده خیلی زیاد.
مامان دیانا
26 آذر 91 17:37
سلام ساحل عزیز خوشحالم که باز در کنار ما مادرها هستی بااجازهتون از مطالب خوبتوندر وبلاگ استفاده کردم البته قبل تر از نظرات شما در مادر کافی
استفاده کردمالان اگر دوست داشتید جوابمو بدهیددختر من کم حرف می زنه چون من خودم خیلی کم حرفم اگر کتاب یاروشی هستشکه بتونه به من کمک کنه مثل کتاب جمله سازی یه دنیا ممنون میشم راهنماییم کنید نظر تون در موردامموزش ریاضی به روش شیچیدا چیه اگر در این مورد هم راهنماییم کنید ممنون میشم

سلام دوست عزیزم. خیلی از اشناییت خوشحالم. ببین خیلی از بچه ها در زمان بخصوصی حرف میزنن و حتی دنیای کتاب رو هم براشون بخونی همینه. در واقع تو نمیتونی حرف زدن رو به دختر گلت یاد بدی این روند باید کاملا نا خود اگاه و توسط دیدن و شنیدن محیط توسط خودش صورت بگیره. تو فقط میتونی باهاش خیلی زاید حرف بزنی. هر چیزی رو میبینی اسشمو بهش بگی در خیابان و ماشین مدام باهاش صحبت کنی تو مطمئن باش اون تمام حرفهای تو رو میفهمه و کلماتش رو به ذهن میسپاره و وقتی شروع کنه به حرف زدن تو تعجب میکنی که این حرفهارو کی یاد گرفته.)) امبیدوارم کمکت کرده بشم اصلا نگران نباش. هیوا 17 ماه تموم بود راه رفت فکر کن اخرین حد ممکن. نگران نباش.




و در مورد شیچیدا من کلا با اموزش شیچیدا زیاد موافق نیستم. ریاضی رو از الان نباید اینطور اموزش داد. کمی صبر کن بزرگتر بشه
زهرا
29 آذر 91 12:09
سلام
نمی دونم پیام من به دستت رسید یا نه
که در کامنت قبل گذاشته بودم

به هر حال امیدوارم کسایی مثل تو زیاد بشند و باشند که به دیگران یاد بدهند آنچه میدانند

دیدم نظرم نیست گفتم نکنه ناراحت شده باشی


سلام. اره عزیزم جواب میدم دوست خوبم.
h
16 دی 91 14:47
سخت نگیر و اینقدر عصبانی نشو
ول کن بزرا بنویسند و بگند تو بهترین کارو کردی کامنتو پاک کردی
بزار هر کی برداشت خودش داشته باشه . وبلاگ جنبه عمومی داره و نمیشه همه را قانع کرد که این طور هست یا نه !!نمیشه همش توضیح داد
برای من همیشه پیام میاد که چرا به بُعد بچه داری ات نمیپردازی و انتقاد از پیرامونت داری
به هر حال من اینجوریم
چند قضیه را به موازات هم پیش میبرم و میبینم و مینویسم و نمیتونم فقط بچه مو ببینم و چشمم رو خیلی چیزها ببندم
نون به نرخ روز خور نیستم با اینکه موقعیت های کاری ام بابت ا خلاقم از دست دادم اما حرفمو میزنم
و الان هم دوست ندارم بچه ام بابت منافعش از خیلی چیزها چشم بپوشه ..ا
اما اهمیت نمیدم چه چیزی راجب من میگند.درسته گاهی حق با خواننده وبلاگ هست واقعیت رو میبینه و نقد میکنه
من خودمو اذیت نمیکنم حتی اگر از بین نوشته هام کسی چیزی برداشت کنه فکر میکنم خوب اونم آدمه و از ذهن خودش برداشتش اینه
فقط کامنت هار و تایید نمیکنم همین...در کل سخت نگیر همون بخشیدنت خوبه

ممنون .

نیلو
24 دی 91 12:59
سحرجان من درمورد این مسئله که واست پیش امد خیلی فکر کردم به این نتیجه رسیدم که هرکسی نظری داره واین شخص هم نظرش را گفته طبق برداشتش مهم نیست دیگران چی میگن مهم این که تو از کاری که میکنی راضی هستی وایمان داری به کارت پس قضاوت دیگران چرا واست مهم هیوا مال تو هست محکم باش مثل همیشه ماها از بودنت لذت میبریم این کافیه

چشم عزیزم. و ممنون.



نیلو جان...مرگ جزئی از زندگیه. و خیلی خیلی به ما نزدیک. خوبه به همون اندازه که به شادی فکر میکنیمو زندگی به مرگ هم فکر کنیم. اونوقت بودن کنار هم لذت بخش تر میهش. نه بیماری خاصی فعلا ندارم )))))