نقاشی جدید هیوا
سلام . این روزها هیوا حسابی درگیر نقاشی بوده. در واقع اینقدر نقاشی میکنه که مجبور میشم وسایلش رو بردارم تا به بقیه کارهاش برسه. و با دیدن نقاشیهاش واقعا متعجب میشم. داشتن استعداد هنری هر طور هنری که باشه تا مقدار زیادی ارثی هست. و من حقیقتا دوست دارم هیوا هنرمند بشه اما قلبا نه :) چون هنرمندها واقعا از هر چیز کوچکی کوه میسازن و بسیار حساس هستن. اما من چه کاره ام که بگویم هیوا هنرمند باشد یا نه .
دید ریز بین داشتن و دقت به جزئیات ، استفاده از ماظری که قبلا در ذهن نقش بسته ، مرور خاطرات، آوردن احساسات روی کاغذ ، تخلیه احساسی ، استفاده هنرمندانه از رنگها همه و همه خصوصیات یک نقاش است. و دخترک من تمام اینها را بدون هیچ اغراقی یک جا دارد. مثلا یک روز برایم باد میکشد !!!!! بدون هیچ پیشینه و زمینه ای. یک روز داستانی زیبا را به تصویر میکشد که تماما ساخته ذهن خودش است. یک باغ وحش کشیده بود هفته پیش که خواهر من که خود کارشناس نقاشی اشت از دیدنش انگشت بر دهان ماند. فیل و پلنگ و مورچه و .....همه از ذهن خودش. برای همین آن شفافیت و درخششی را که کودکان در نقاشیهایشان داردند یک هنرمند بزرگسال هرگز ندارد. چون کودک نیست و ذهن چنان خلاقی ندارد. دقیقا به واسطه همین خصوصیات ریز و دقیق هست که انجام خیلی کارها ، فعالیتها و مهارتها در دوران کودکی لازم است چون این ذهن و دید و اندیشه و بینش کودکانه دیگر هرگز بر نمیگردد.
اینهم نقاشی هیوا که به دوقسمت تقسیم کردم چون روی مقوای بزرگ بوده :)
و داستان : این باد است که دهنش باز است و داره فوت میکنه و این خطوط هم وزش باد است .
خورشید ناراحت است چون صورتش زخم شده است :)
و قسمت پایینی کار :
درخت نخل از داشته های قبلی در سفر کیش. :)
ماه منتظر است خورشید برود تا بالا بیاید. ( این صحنه را در اسمان دید و برایش توضیح دادم و امروز آن را کشیده است ).
آن پایین سمت راست هم یک عدد مورچه است.
لطفا نگویید کیفیت تصاویر بد است چون همین قدر را وبلاگ اجازه آپلود میدهد و دست من هم کمی لرزید . ببخشید :)