بیماری
سرما خوردم در حد وحشتناک. کلو درد و افت فشار و ابریزی بینی زیاد خارش گلو. حتی نمیتونم بشینم تایپ کنم. بدنم همچین درد میکنه انگاری تریلی از روی رد میشه. شبها هم خوابم نمیبره.
همه اینها به کنار امروز با همین حالم رفتم چاپخانه دفترم اما یک کودوم از شیرازیهای با وفا هم نیومدن. اینطوریه که میگن شیراز شهر علم وادبه!!!!!!!!!!!!!!!!و بعد هم به همه بر میخوره. ببینید تهارن وضع چطور بود اینجا چطوره....
و مورد بعدی خیلی خوبببببببببببببببب به مناسبت سرماخوردگی من و انتقال خودم به روی مبل در هال دیشب هیوا کلا تنها خوابید تا صبح. :) روندی که میخواستم به مرور انجام بشه انجام شد. امشب هم من رختخوابم رو بیرون نیاوردم و هیوا مثل همیشه قصه گوش کرد و خوابید. عالیه عالی. هر روز یک ستاهر 5 ستاره یک هدیه بزرگ. برای این استقلال زیباش.:)
هیوا امروز یک ریشه گیاه رو در آب گذاشت و برد مدرسه. معلمش بهش ستاره داد و هیوا عاشق کار عملی هست. با مدیرش صحبت کردم که بدونه هیوا کلا دوست داره تحقیق کنه کاردستی درست کنه . خیلی استقبال کرد.
خوب باشید دعا کنید منهم خوب شوم :)