دغدغه های مادرانه
سلام.
بحث این هفته مادر کافی درباره " حفظ روحیه " است. هفته پیش " فاصله سنی بین مادر و فرزند " . و یکی از دغدغه های امروزی مادرها " برنامه ریزی " هست.
خوب فاصله سنی بین مادر وفرزند هیچ تاثیری در نزدیک بودن یا دور بودنش نداره. رابطه نزدیک والدین و فرزند یک چیز ذاتی هست و کاملا نسبی. و بسیار بستگی به نوع رفتار و عملکرد مادرها داره. در مورد روحیه اینهم نسبی هست. من زیاد کار میکنم. در واقع هم کارهای خودم هم پدرم هم همسرم هم هیوا. من عادت دارم زیاد کار کنم و اگرنکنم افسرده میشم. :) اما زمانهایی رو فقط برای خودم هستم. وقتی هیوا کلاس هست در تابستان. و وقتی مدرسه و مهد میره در فصل مدارس. برنامه ریزی دارم اما نه فشرده و زیاد. مثلا برای آشپزی یک برنامه هفتگی نوشتم. گاهی روزهای نیستم و برنامه عوض میشه. کلا اعتدال رو همیشه در نظر میگیرم. برنامه اشپزی یک هفتگی هم زمان فکر کردن به چی درست کنم رو کم میکنه :) هم از شب قبل میدونی چی باید بخری. من خودم خرید میکنم. ماهیانه کلی خرید میکنم و هفته ای یکبار خرید میوه فروشی. سبزی رو سعی میکنم هفته ای یکبار بگیرم و برای خوردن البته پاک کنم. عصرانه هیوا رو از صبح فکر میکنم که متونع باشه. برنامه بازیهاش رو بخصوص در تابستان مشخص میکنم. از شب قبل روی موبایلم برنامه کاری فردا رو مینویسم. و امروز یک تقویم روی میزی خریدم که با مداد بنویسم چکار دارم. چون اداره های زیادی هست که باید برم و چکهای زیادی که باید پاس بشه و برای همین مینویسم کارهامو. هیمطنرو به هیوا هم یاد دادم میدونه مثلا عصر روزهای زوج یا میتونه بره در حیاط بازی یا میریم پارک. روزهای فرد کلاس داره و من همون ساعات رو میرم پیاده روی همراه با موسیقی:) روزهای زوج ظهرها هیوا کتاب میخونه با من. کارهای تراشه هار و میکنم یا کاردستی و کلاژ. صبح ها میتونه کارتون ببینه یک روز در میان. صبح های روزهای فرد برنامه آموزش زبان انگلیسی هست. یا ویدیو میبینه یا سی دی های جدید و عصر یا ظهرش بازی های مخصوص آموزش رو انجام میدم. قبل از کلاس هاش روزهای فرد کلا باهاش انگلیسی حرف میزنم و این کار رو 3 ماهه دارم انجام میدم. وقتی میریم پارک کتاب میارم یا توپ و باهاش بازی میکنم:) وقتی میره در حیاط گاهی اگر تنها باشه و کار نداشته باشم میرم و بازیهای حرکتی رو بخصوص قدیمیهارو باهاش انجام میدم. مثلا شیش خونه:))) خوب تمام این کارها اگر مثل امروز بیرون باشم و سر کار ممکنه انجام نشه و جابجا بشه. اما هیوا خودش برنامه خودش رو میدونه و این برای این هست که همیشه طبق اصول جلو رفته. برای خواب حدود 11 شب میخوابه. اصراری ندارم زودتر بخوابه واقعا در ایام تابستان مهم نیست. وقتی بخواب میره من با همسرم دمکرده و چای میخوریم حرف میزنیم فیلم میبینیم و تی وی . گاهی هم کارهای نوشتن کتاب و ترجمم رو انجام میدم که تا 2 و نیم نیمه شب طول میکشه. :) بخصوص روزهایی که فردای روزش برنامه دارم برای کار با هیوا . ارتباط با فرزند یعنی همین. صمیمیت یعنی همین. حرف زدن و باهم بودن. و ورزش و تغذیه سالم را از یاد نبرید. سعی نکنید از بچه ها اسطوره بسازید. نابغه سازی را رها کنید. بچه ها باید بازی کنند اگر نکند وقتی باید مدرسه بروند و درس بخوانند بازی میکنند. آموزش را همراه با باز یکنید. نقاشی و کاردستی درست کنید. این تب زود یاد دادن که همه مملکت ما را گرفته است بخدا باعث نابودی بچه های ماست. یعنی چه از نوزادی به بچه خواندن یاد بدیهم؟؟؟نیمکره راست و چپ را فعال کنیم؟؟؟؟نابغه ها کسانی هستند که بدون دخل و تصرف والدین یاد گرفته اند. درست زندگی کردن و درست سخن گفتن را به بچه ها بیاموزیم. نیمی از مادران ما بچه ها را از این کلاس به آن میبرند و نمیدانند چه با او میکنند. و فکر میکنند هر انچه باید برای او انجام داده اند. بگذارید بچه در هر سن طبق همان سن جلو برود. و شما کنارش باشید.
خوب میبینید که هرچقدر از بدن بیشتر کار بکشید بیشتر کار میکنه :) همینطور از ذهن. روزهایی هم خسته هستم و بی حال و کلا هیچ کاری نمیکنم :)
فقط شاد باشید با بچه ها وقت بگذرانید برقصید و شاد باشید. برنامه زندگیتان را طبق معیارهای خودتان هماهنگ کنید و بدانید هر فردی توانایی و انتظار خودش را دارد.
موفق باشید.