هیواهیوا، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

هیوای آسمانی من

نقاشی و طبیعت گردی.

1392/4/7 14:19
نویسنده : ساحل
1,741 بازدید
اشتراک گذاری

سلااااااااااااااااااااااااااام.

 

میدونم که همه اینقدر مهربونید که من رو بخاطر غیبت کبری میبخشید. اگر بگم چقدر گرفتارم کم گفتم. فقط بگم شبها تا نیمه شب درگیر نوشتن کتابم...صبح ها ادیت میکنم و اینترنت رو میگردم. به کارهای اداری میرسم گاهی تا ساعت 2 بیرون هستم. عصرها کلاسها و برنامه های شخصی هیوا جانم. آشپزی و همسر داری هم هست :) هفته ای دوشب فیلم میبینم فعلا ژانر وحشت :) ساعاتی که هیوا در کلاس هست کفش میپوشیم و پیاده روی میکنیم :) ظهرها کتاب میخوانم. خیلییییییییییی کار داشتم. کار نوشتن کتاب تمام شود یک هفته استراحت دارم و بعد ترجمه کار بعدی .

خوب چند تا پست باید بگذارم. اولی دو تا نقاشی زیبای هیواست 

این چشمهای درشت و شیطان چشم هیواست. خودش را کشیده و خواسته از خودش هم عکس بگیرم

 

نقاشی

این دو ، دو شخصیت کارتون دختر توت فرنگی هستند. تمشک و توت فرنگی. :)

نقاشی

و مقوله کافی شاپ رفتن ما هنوز ادامه دارد. من هر چقدر گرفتار باشم شب خوابم نمیبرد اگر بدانم آن روز لحظه ای با هیوا لااقل حرف نزدم. از هر فرصتی استفاده میکنم. البته هیوا کم نمیاورد مدام در حال حرف زدن است. وقتی اشپزی میکنم. وقتی در ماشین هستیم. وقتی در حال خوابیدن است. راستی بگویم هیوا شبها خودش میخوابد. بعد از خواندن کتاب البته با چراغ روشن بخواب میرود و من بعد از اتمام کارهایم به اتاقش میرم اما بزودی قرار شده من کلا به اتاق خودمان بروم و بخوابم. من راضی و خوشحالم. شبها که میخوابد میداند حتی اگر خوابش نیاید که می آید :) اجازه ندارد بیرون بیاید برای همین گاهی چندین کتاب را خوانده و نگاه کرده و خوابش برده است. من با همسرم فیلم میبینیم و میوه میخورمی و چای و دمکرده :) و بحث و حرفهای جدی :) ساعات واقعا دلپذیری است . 

خوب دیروز ما بدون ماشین رفتیم کلاس موسقی. شیراز واقعا گرم است.مثلا دیروز 42 درجه بود . وایییییییییی. ما با تاکسی رفتیم و وقت برگشتن پیاده روی کردیم در خیابان چمران. یکی از زیباترین خیابانهای شیراز است. هیوا خواست قهوه بخوریم رفتیم یک کافی شاپی که کمی روی کوه است :) 

دخترک ما روز بروز عوض میشود. رفتار زنانه و حرکات بسیار دقیق تر. این روزها باید خیلی حواسم به صحبتهای دیگران و بازیهایی که با دوستانش میکند باشم. واقعا در انتخاب دوستان باید دقت کرد. یک چیزهایی میبینم از این بچه ها!!!!!!!!!!!!!1 فقط ارتباط صمیم بین مادر و فرزند میتواند همیهش او را از خطر منحرف شدن نجات دهد. خوشحالم هیوا بدون پرسشی از طرف من خودش همه چیز را به من میگوید. میدانید که از بچه نباید زیاد سوال کرد. خوب اینهم میگذرد :) 

با پست بعدی برمیگردم. شاد باشید. راستی در این روزها فرصت یک بستنی و قهوه خوردن را با دردانه تان از دست ندهید. روزهایی که فقط او باشد و شما و طبیعتی زیبا و خدایی که در همین نزدیکی است :)

خوب باشید و از این روزهای خوب کودکی لذت ببرید کودک شوید بخندید بدودی باز یکنید و حتی جیغ بزنید. من هم میزنم خیلیییییییییییییی خوبه خیلی .

 

موفق باشید.

پسندها (1)

نظرات (6)

مامان مهرتاش
8 تیر 92 8:17
سلام سحر جون خسته نباشی عزیزم
وای چه روزای خوبی دارین شما ها ...
چه خوب پس دیگه هیوا جون کلا مستقل شده ... خیلی خوبه یاد گرفته خودش و با خوندن کتاب سرگرم کنه تا به خواب بره آفرین دختر قشنگم ...

سحر جون چطوری به همه اینکارا میرسی آخه ؟

وقتی هیوا جون کوچیک بود مثلا یک ساله دوساله بارم همینقدر وقت داشتی؟

من که از ساعت 7 صبح تا 3 بعد از ظهر سرکلرم
بعدم میام خونه یه دوش و یه چایی و تا آخر شب همش سرپام و بازم وقت کم میارم
و خیلی تایم ندارم برای بازی با مهرتاشم ...
خوب البته دیدن بعضی از سریال های تلویزون یه مقداری از وقتم و اونم در حد 1 تا 2 ساعت می گیره اما واقعا اگه بخوام این تایم هم از دست بدم دیگه حس می کنم هیچ استراحتی ندارم ...
نمی دونم چطوری کارام و برنامه ریزی کنم که وقت بیشتری برای مهرتاش داشته باشم
نمی دونم شایدم همه مادرای شاغل بچه های همسن مهرتاش مثل من باشن ...
واقعا گاهی اوقات از خودم ناامیدم
آخه احساس می کنم نه مادر خوبیم نه همسر خوبی نه خانم خانه دار خوبی
فقط کارمند خوبی هستم
و این خیلی من و آزار میده ...
نمی دونم چکار کنم ...
اگه بدونم عادیه شاید راحت تر شم ...



عزیز دلم. توان هر کسی با اون یکی فرق میکنه. یک پست میذارم امروز درباره برنامه ریزی امیدوامر بتونه کمکت کنه. من سرکار میرم اما نه هیمشه. چون کارهای مدیرییتی پدرم رو انجام میدم وقتم مال خودمه. تو کارمندی باید سر وقت بری سر وقت بیای. من نه. خوب زمان یکه تو خونه هستم هم خیلی کار دارم. یوقتایی 3 ساعت پای اینترنت و کامپیوترم. آشپزی میکنم کارهای خرید همه و همه. الان هیوا خیلی بزرکتره. برنامش رو میدم خودش انجام میده اما یک روز در میان حتما دو ساعت باهاش هستم. حتما. خوب هیوا وقتی 2 ساله بود من ابدا سر کار نمیرفتم. کارهای ترجمه و نوشتن هم نمیکردم. تمام مدت پیش هیوا بودم. از وقتی رفت مهد وضعم بهتر شد. در مورد سریال من نمیبینم. حالا برات مینویسم و بخون. اما همه کارمندها همینطورن. تو هم مامان خوبی هستی هم همسر و هم خانوم فداکاری. همین که کارمندی و مجبوری طبق زمان کار کنی و به اقتصاد خانوادت داری کمک میکنی میدونی چقدر با ارزشه. و یک چیز دیگه بچه های خانومهای کارمند خیلی مستقل ترند میدونی که. پس راحت و اروم باش عزیزم.
مامان عبدالرحمن واویس
8 تیر 92 10:15
خسته نباشیدخانومی
هیوا جون فدای زست گرفتنت عزیزم موهای جلوی سرتو هم که کوتا ه کردی خیلی ناز شدی
میبوسمتون عزیزم


مرسی عزیزم. اره بزور کوتاه کردم. عاشق چتری هستم من.))))))))))))
سوده
8 تیر 92 17:15
سلام به شما مادر و دختر عزیز . نوشته هاتون من رو برای دقایقی به آینده برد . آینده یی که همیشه آرزو کردم . من و دخترم ، بسیار باهم بودن ، در کنار هم تجربه کردن ، شادی و شادی و شادی . قبلاً همیشه فکر میکردم که من مادری هستم بسیار ایده آل گرا . ولی با خواندن وبلاگ شما به این نتیجه رسیدم که فکرهایم به واقعیت نزدیک است . براتون آرزو موفقیت میکنم . شاید بخندید اما خیلی دوست دارم در آینده مثلاً 15 سال بعد از حال هیوا خبر دار بشم و از موفقیت هاش بشنوم


ممنون عزیزم. با تمام وجود دوست دارم 15 سال دیگه من باشم و تو بتونی هیوا رو ببینی. امیدوارم
مامان مهرتاش
10 تیر 92 12:04
مرسی سحر جون حرفات خیلی شیرین بودن ... مرسی از اینکه بهم امید دادی دوست گلم ...
امیدوارم منم بتونم در آینده نزدیک وقت بیشتری برای بودن با مهرتاش داشته باشم ...
و امیدوارم خدا این توان و بهم بده بتونم همیشه د رکنار دوستای خوبم توی دنیای مجازی باشم و از راهنماییاشون و تجربه هاشون و دلگرمیاشون استفاده کنم و یه روزی بتونم از نزدیک ملاقاتشون کنم ...
ایشالا تن شما هم همیشه سالم باشه و در کنار ما بمونی


حتما همینطوره دوست خوبم. اروزی من اینه که روزی همه شماهارو ببینم. اما همینطوری هم خیلی خوبه که با هم هستیم. ممنون از ارزوهای خوشگلت عزیزم.
سمیه
10 تیر 92 14:44
آه همشهری خوبم منم عاشق اینم دخملیم بزرگتر بشه و مثل شما بتونم باهاش خوش بگذرونم ولی الان که کامنت مامان مهرتاش رو خوندم یادم افتاد که منم کارمند تمام وقتم


عزیز دلم مادری هیچ موردی نداره. مطمئنم وقت داری برای حرف زدن خندیدن بیرون رفتن همین کافیه.
سمیه
10 تیر 92 14:49
راستی ماشالله مدل جدید موهای هیوا جون خیلی بهش میاد ماشالله


مرسیییییییییییییییییییییییییییی)