امید
هیوا.....شاید ندونی فقط ورق زدن کتاب با تو چقدر لذت بخشه. فقط همین. دیروز گفتی برم فروغ بخون خوندم...گفتی اوازشو بخون خوندم. گفتی چقدر صدات قشنگه :))))))))))) خندیدم.
امروز هوا ابریه...درست مثل 5 سال پیش....و تو فردا 8 صبح 5 سالت تموم میشه. الان داری در اتاق عروسک بازی میکنی. از اینجا که بلند بشم باید باهات مرورو اخر هفته تراشه ها را بکنم جمله بسازیم بعد بادکنک باد کنیم. بعد تزئین کنیم. کتاب بخوانیم. کتابهای علمی بقول خودت.
دیشب با پدرت رفتیم رستوران برای تولدت خواب بودی خواب خواب :))))) اما خوب بود. و برگشتیم ماهواره مستند مارها را نشان میداد و تو کلی تعریف کردی ا زانواع مارهای سمی و غیر سمی با ذکر نام...مار صورتی روشن :)))) مار آبی...مار بوآ :)))
بزودی با چند برنامه مونتسوری برمیگردم...با یک آموزش و کاردستی و کلاژ . چند چاپ هنری و چند کتاب تازه. و جان دلممممممممممممممممم الان داری سوره حمد را میخوانی مادر به فدایت .
:))))
تولدت مبارک ماهتاب روشنم. نور زندگیم. میدانی که تو بهترینی خدایا به من قدرت بده مادری خوب باشم نه بهترین. خوب و شایسته دختری به خوبی هیوا.
نامت زمزمه شب و روزم دوستت دارم.