هیواهیوا، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

هیوای آسمانی من

خشم

1391/10/8 16:40
نویسنده : ساحل
3,164 بازدید
اشتراک گذاری

خسته ام و افسرده. روی مبل چمباتمه زده ام. جلویم پر است از نوشته...باید تایپ شود. کمرم آنچنان تیر میکشد که نگو. آشپزخانه منتظر من است....فردا را بگو. آنقدر کار دارم که کلافه ام از بیاد آوردنش هم....تو داری بازی میکنی. مرتب پاهایت را در کفش پاشنه بلندت به زمین میکوبی..دهانم را باز میکنم داد بزنم..هیواااااااااااااااااااااا..آرامش. پشیمان میشوم....دیشب به پدر عصبانیت گفتی" بابا وقتی خشمگین میشوی خاموش شو" معلم کوچک من. دیدم نمیشود..صدایت زیاد است..بلند شدم. آمدم در اتاق...دیدم خانه عروسکیت را گذاشتی روی فرش. یک تل توری زدی به سرت. لباس من را به زور دور خودت پیچیدی. دو تا عروسک توی کالسکه یکی بغلت. روی فرش پر از قابلمه و ظروف اسباب بازیت. به عروسکهایت میگویی " مامان قربونت برم..آروم باش مامان یعالمه کار داره..وقت نداره بازی کنه باهات شامم درست نکرده...آفرین...حوصله ندارماااااااااااااااااااااا "

با نگاهی زیبا و معصومانه نشستی و مثلا غذا درست کردی...آمدم بیرون درب اتاقت...از خودم شرمنده بودم از تو...از حرفهایی که داشتم آرام مثلا به خودم میزدم ساعتی پیش که " اصلا حوصله ندارم...شام چی درست کنم....وای فردارو بگو...خسته شدم " دوباره سرک کشیدم نگاهت کردم..مژه هات مثل چتر سایه انداخته بود روی دفترت. بغض کردم....خیلی شدید. امدم تو...نشستم کنارت. سرت رو بلند کردی

" کارت تموم شد مامان"

" نه دخترم "

" عروسکامو میبینی یعالمه کار دارم "

"اما من کار ندارم مامان "

" باهام میخوای بازی کنی"

" آره همه چیزم . برم غذا درست کنم و بیام "

بعد محکم بغلش کردم و گفتم ببخشید گفتم حوصله ندارم..من برای تو همیشه حوصله دارم.

من رو بوسیدی و گفتی متشکرم مامان. دوستت دارم.

خستگی رفت. بی حوصلگی رفت. اصلا همه چیز رفت. به خودم گفتم اهای مادرررررررررررر...خاموش باش. حتی به چیزی که فکر میکنی هیوا میفهمه....آرامش باید به خودت گفته بشه....تو باید آرام باشی ....تا هیوا از ترس عصبانی شدن تو زخم دستشو قایم نکنه....وای بر تو. وای. وقتی مادر شدی یعنی تغییر. یعنی خوب شدن. یعنی نمیشه ادا در آورد. باید خوب بود مهربان سخی محکم. خسته ای باش. بی حوصله ای باش. حق داری . حق داری آدمی. اما خودت رو کنترل کن. کنترل کن. تا بتونی به هیوا بگی هیوا آرامش. هیوا خشم خوبه اما اینکه چطور بریزیش بیرون مهمه. برو دوش بگیر. برو در اتاق. موزیک گوش کن. آره تو مادری خوب باش. بعد از غذا اومدم و باهاش بازی کردم. خوشحال بودم. هیوا مادر ازت ممنونم.

پسندها (1)

نظرات (18)

nilo
8 دی 91 17:51
اشکام را در اوردی دختر راست میگی چه میکنیم ما با این برگ گلها من وظیفه دارم من رسالت دارم پس باید انجامش بدم


همینطوره فدای تو عزیزم
مصی
8 دی 91 19:16
کمک می خوای بیام خواهر ؟ به قول همسرم " بهشت که بیخودی زیر پای مادرا نذاشتن" چقدر خوبه که بچت درکت کنه. امیدوارم مثل همیشه به خوبی از پس کارهات بربیای.


بیا مصی )))))))))) اره البته این بهست که کلا سر کاره خواهر )))))))))))))))))))ممنون
یک دوست
8 دی 91 20:42
مرسی از وبلاگ خوبتون میتونم از تون کمک بگیرم اگه بخوام یک معلم نیتیو توی تهران گیر بیارم که مطمئن باشه بهم کمک می کنین؟


خواهش میکنم دوست عزیز. متاسفانه در تهران کسی رو نمیشناسم وگرنه حتما کمکت میکردم عزیزم.
مامان مشکات و حسین مهدی
9 دی 91 7:18
سحر جان ممنون از دل نوشته هات واقعا من رو که خیلی سخت حرف می زنم سر شوق گفتن میاره آفرین به تو مادر خوب


خواهش میکنم دوست خوبم. تو هم خیلی به من کمک میکنی برای تراشه ها. مشکات و پسر نازت رو ببوس.
حسنا
9 دی 91 8:54
ساحل جون واقعا کنترل خشم یک هنر و تو این هنر را داری ومنتقل کردی به هیوا تبریک بهت میگم من خودم خیلی سعی می کنم خشم وخستگیم را ایلیا کمتر متوجه بشه اما همسرم سر پسرم وقتی عصبی میشه داد می زنه یبار وقتی کوچکتر بود داد زد بچه برای چند لحظه زبونش قفل شد اصلا نمی تونست چیزی بگه ایلیا با اینکه خیلی کوچلوست بغض می کنه هر چی به همسرم میگم بی فایدست البته کم عصبانی می شه اما همون قدری که میشه خیلی بد میشه


همینطوره حسنا جون. ناراحت نباش. مگه پدرها کاری جز اینهم بلدن )) داد میزنن خالی بشن....و میشن. همسر منهم همینطوره..کم داد میزنه اما میزنه. ما در واقع مادر همسرامون هم هستیم.
مامان سارا...(دردونه جون)
9 دی 91 19:40
خیلی عالی بود. بارها تجربه کرده ام این حس و حال و شاید قصه ی هر روزمون باشه ولی سعی ام را می کنم خستگی ام را ازش پنهان کنم اون پر انرژیه و تازه می خواد با من بازی کنه و من از سر کار اومدم و نیاز به استراحت دارم و ناچارم باهاش سرگرم باشم خیلی اوقات با شادی هاش و بازی کردن باهاش خستگیم در میره اما خوب گاهی اوقات هم اینگونه نیست و واقعا نیاز دارم که وقتی برای خودم داشته باشم امیدوارم زودتر سارا هم مثل هیوا به این درک برسه

زهرای عزیزم بزودی سارای فهمیده من دقیقا همین کار و میکنه خوب درکت میکنه و حتی خستگیتو برات در میکنه. منتظر باش.

مامان فاطمه زهرا
9 دی 91 22:17
سلام چقدر حرفاتون به دلم نشست من هم گاهی اوقات بی حوصله میشم و اثرش رو روی دخترم میبینم دلم میخواد باهاتون دوست باشم اجازه میدین لینکتون کنم؟ راستی ما هم شیرازی هستیم.


عزیمز خیلی هم خوشحال میشم. من شیراز زندگی میکنم شیراز ینیستم اما چه خوب که اینجایی. به امید دیدار
خسته
10 دی 91 13:55
سلام ساحل عزیزم. ساحل جون من مدتی با دخترم خیلی خوب بازی می کردم و انرژی می ذاشتم اما باباش باهام همکاری نمی کنه برای خریدن یک اسباب بازی کلی دعوا داشتیم که بخره یا اجازه بده بخرم و حتی از تابستان من می خواستم کتاب با ریاضیات که 4 جلده و تقریبا 4000 تومان می شه رو برای دخترم بخر باباش اجازه نمی ده همش می گه دیگه پیشم از کتاب خریدن حرف نزن هر وقت از جلو کتابفروشی رد می شم فقط آه می کشم چون واقعاا دیگه وضع مالیم به این پوله می رسه و شوهرم با اینکه تحصیل کرده هست با خرید کتاب موافق نیست من مدتی هست سعی می کنم دیگه به کار با دخترم اهمیمت ندم چون خودم از نظر روحی مردمم فکر می کنم دوران مدرسه اش همین مشکل داشته باشم چون برای مهدش دارم.خلاصه هم عذاب وجدان دارم که دیگه با دخترم کار نمی کنم یعنی دیگه دست و دلم به بازی و کارکردن با دخترم نمی ره حتی ساعت ها کنارم بیکار دراز می کشه و منم بی هدف با خودم حرف می زنم ولی توانایی بازی با دخترم ندارم ازم گرفته شد دیگه فکر می کنم فقط مادری مرده متحرک هستم.کمک می خوام و انرژی مثبت.لطفا راهنماییم کنید.برام خیلی دعا کنید که یکم بتونم اختیار زندگیمو داشته باشم.مرسی


سلام عزیزم. خیلی ناراحت شدم از خوندن حرفات. چرا واقعا مشکلی هست برای همسرت در مورد کتاب خوندن/ چرا اینطور فکر میکنن خیلی خیلی عجیبه. تا بحال باهشاون صحبت کردی؟ تو میتونی خیلی بازیهای دیگه انجام بدی. اصلا فکر نکن اگر بچت باهوش بشه و متفاوت با بقیه بچه ها مشکل پیدا میکنه برعکس فکر کن که بین همه احساس عجیب بودن میکنه. از نقاشی گرفته تا رنگ باز ین=تا یک پازل ساده یک بازی فکری یک لگو خونه سازی یک چند تا چوب کبریت حتی که بذراید روی هم. خیلی خیلی باید از این بیشتر مصمم باشی عزیزم. دخترت پاره تنت هست از جنس خودت روی یک زن میهش دوست خوبم. یک زن با تمام نیازها مثل خودت و تو میخوای بهترنی باشه میدونی داشتن یک دختر خیلی خیلی لذت بخشه چون از جنس تو هست مهروبنه و با عاطفه. حیفه وقتی کنارت خوابیده براش قصه بخون از خودت براش سی دی 48 داستان رو سفارش بده براش بذار اگر با کتاب همسرت مشکل داره و به همسرت بگو چقدر نخوندن کتاب میتوه بار یدختر نازت مضر باهش و نیازهاشو فرامش کنید اینطوری. من منتظر خبرهای خوبم اینکه بلند شدی دوباره مصمم قوی محکم تو مادری بلند شو و دخترت رو اونطور که شایسته وجود نازنینش هست بزرگ کن. بهم خبر بده زود زود.
فروغ
11 دی 91 0:08
خیلی قشنگ بود سحر...خیلی!!! ممنون بخاطر همه نوشته های قشنگت.


منم ممنوم بخاطر اینهمه حس خوبت و انرژیت دوست خوبم.
کتی مامان نادیا
11 دی 91 8:02
سلام سحر جون
تولد هیوا جون را پیشاپیش بهت تبریک میگم . امیدوارم هزار سال سایه ات برسر او و خانواده ات باشه.
ما هنوز منتظر یادگیری روش بازی با کلمات هستیم. (میخواستم لطف کنی درباره روش بازی با کلمات که با هیوا جون انجام میدادی یک کم توضیح بدی. تا ما هم یاد بگیریم.
از چه سنی و چطوری؟)
راستی در مورد مربی های مهد هیوا جون تحصیلاتشون چیه؟ من دو تا مهد برای نادیا دیدم. یکیشون که دیپلم بود و مهد دیگری همگی لیسانس زبان بودن ولی هر دوشون میگفتن که دوره های مربیگری بهزیستی رو گذروندن. شما روزی چند ساعت هیوا رو میذاشتی و میذاری؟
یک سوال هم در مورد تاپیک تلویزیون ؟ چه بلایی سرش اومده؟ ظاهراً به مامی سایت منتقل شده ؟ شما آدرسش رو داری ؟ من که هرچه سرچ میکنم پیداش نمیکنم.
ممنونم
هیوا جون رو ببوس


عزیمز سلام خوبی. ببخشید که بازی کلمات رو یادم رفت بذارم بزودی میذارم از سنی که تونست حرف بزنه میتونی انجامش بدی. در مورد تاپیک نمیدونم چون نمیرفتم اونجا. در باره مربیها همه جا همینوطرن. اینجا هم همه لیسانسهای نامربوط هستن و فقط دارن دوره مونتسوری میگذرونن که در واقع هیچ ربطی به رفتار با بچه نداره اصلا. حتی گاهی مدرک مربیگر یهم ندارن اینا کلا ندارن. هیوا از ساعت 8 میره تا 3 بعد از ظهر ناهار هم میدم میبره. هر روز بجز 5 شنبه ها که تا 12 هستش. موفق باشی عزیزم.
مامان متین وکسرا
11 دی 91 11:52
تو عالی هستی مامانی


مرسیییییییییییییییییییی
سیما
11 دی 91 20:08
وای از 100تا روضه!!! برای اشک ریختنم بدتر بود.....گاهی منم میگفتم حوصله ندارم و شب چنان وجدادن دردی میگرفتم انگار قتلی مرتکب شدم...البته کم از قتل هم نیست...قتل یه احساس شاد کودکانه
فاطمه
12 دی 91 10:14
سلام
سحر جون بازم ممنون از نوشته هات.
يه چند شبي وقت گذاشتم و كل وبلاگت رو خوندم كه ارزش اين وقت گذاشتن رو داشت ،ممنون از زحمتي كه در تهيه اين وبلگ ميكش خصوصن كه اينقدر سرت شلوغ هس.
راستش خيلي برام سوال پيش اومد:
1- گفته بودي پست مادر كافي رو هم مينويسيد،من آدرس رو ميخواستم و اينكه آيا مطالب متفاوت از بحث اينجا هست يا نه؟
2- در نوشته ات به تلويزيون دستي (در برنامه عيد)اشاره كرده بودي ولي من متوجه نشدم كه چيه؟
3-در پست هوش كلامي به معرفي كتابهاي رياضي و علوم اشاره كردي كه اگه ميشه ،لطفا معرفي كنيد و همچنين سايتهايي كه امكان استفاده هست
4- پسرم 4 سال و 5 ماه داره و علاقه به يادگيري حروف پيدا كرده ولي من نميدونم بايد با اسم حروف رو بهش بگم يا با صداشون ، بگم بي يا ب .ممنون ميشم بهم كمك كني خصوصا حرف سي كه ميشه كت!!
5- خاطرت باشه گفتم يه خانم آلباني مسلط به فارسي هست كه 5 شنبه ها احسان رو ميبرمش، ولي روش آموزش خاصي نداره و فقط باهاش حرف ميزنه كه بيا رنگ كنيم و دور حروف و اعداد رو خط بكشند و يه كم فلش كارت باهاش كار ميكنه ولي فارسي هم استفاده ميكنه، ميخواستم نظرت رو بدونم آيا اين روش خوبي هست و اينكه معلم تيتيو چيه
عذرخواهي كه اينقدر سوال پرسيدم ،هنوز سوال دارم كه اگه اجازه دادي باز مزاحم بشم و بپرسم.
باز هم يك دنيا تشكر



سلام عزیزم ممنون از وقتی که گذاشتی این ادرس مادر کافی
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=82171&PageNumber=214
برای اموزش الفبا به نظرم اصلا خودت اینکارو نکن و بذار بعد از 4 سالگی یا حتی 5 سالگی مربی بهش یاد بده. اما در کل باید اول صدارو یاد بگیره اگر بتونه همراه با صدا خود حرف رو هم یاد بگیره که چه بهتر اما کار سختیه.
برای معلم نیتیو اگر بتونه حرف بزنه و بفهمه بسیار هم خوبه. عالیه
تی وی دستی با یک جعبه درست میشه یک جعبه خالی که توش یک رول از مجلات قدیمی هست و میچسبونیم به دو تا چوب و ردش میکنیم از دوطرف جعبه.
کتابها همه کتابهای پیش دبستانی انتشارات زنگوله و گاج هستند و یک سری دیگه که میذارم عکسش رو بزودی عزیزم. سایت خاصی رو کار نکردم در این مورد فقط کتاب بود. موفق باشی. باز هم در خدمتم عزیزم.
نازنین
12 دی 91 12:09
سلام ساحل عزیز پیشاپیش تولد هیوا گلی مبارک ممنون میشم راهنماییم کنی دختر من تازه یک سالش شده میخوام بدونم تفاوت محصولات من ومامان وغنچه ها چیه بی بی انیشتین وsimply kidsراازسایت غنچه ها گرفتم ولی محصولات من مامان همراش فلش کارت داره ممنون میشمبگی کدام بهتره اهنگهارا گفتید جدا بذاریم ولی دی اینطور نیستشواهنگ اولهم فرق داره درضمن میشه بگی کارهای ناصر نظر چیه وکجا میشه گرفت خیلیییییییییییی ممنون خانمی

عزیزم من از غنچه ها گرفتم فلش کارت هم لازم نداره. اینکه چه اهنگی اول باشه هم مهم نیست باید از ساده شروع کنید. ناصر نظر دنییا شادی داره و ترانه هایی برای بیداری که در تمام سی دی فروشیهای بچه ها هست. در حاهایی که سی دی دارن. خواهش میکنم عزیزم. )
نسيم مامان پانيذ
12 دی 91 18:14
ايضآ حسنا

سحر جون زود باش بگو چه كردي براي تولد منتظريما!!!!!


یک پست گذاشتم عزیزم. آش رشته میگیرم ساندویچ کلاپ و حلوای زرد...خیلی کم هستیم خوشبختانه )
زهره مامی ژوان
18 دی 91 11:57
ساحل جان خیلی خوشحالم که باهات اشنا شدم و از خوندن وب لاگت واقعا لذت می برم... آفرین به تو مادر نمونه و با حوصله، عزیزم امیدوام همیشه بتونی تمام برنامه های خوبت رو برای هیوا جون عملی کنی و این احساس خوب مادری در وجودت مستدام و پایدار باشه... (مطمئنم که همینطوره...)


زهره جان حسابی خجالتم دادییییییییییییییییی. ممنون عزیزم.
مامان شراره(راحله عباسی)
19 شهریور 93 16:57
مادر بیدار باش وای که چه تاثیرگذار بود منقلبم کرد
ساحل
پاسخ
Hiva
19 آذر 94 22:09
dokhtar bahoshi darid khosham omad
ساحل
پاسخ