هیوای آسمانی من

اسفند ماه که می شود...بویی از تازگی همه جا را فرا می گیرد. شور وشوق سالی که دارد می آید و ازدحام مردم میان خیابان ها همه و همه باعث می شود انسان اگر مایل به تازه شدن هم نباشد حسی درونش تاب بخورد.   ما هم با دردانه مان هستیم همچنان. در باران های گاه و بیگاه بهارانه ، برنامه های روزانه مان ، تکالیف انتهای سال مدرسه ، برنامه ریزی سفری با دوستی عالی برای اولین بار کنار هم به کیش در نوروز ، برنامه ریزی جشن نوروز مدرسه ی دردانه مان و کارهای دیگر. در این روزها فکی به ذهنمان رسیده که خواستیم شما هم در فکرمان شریک باشید :   برای نوروز به هم کتاب هدیه بدهیم   دخترم برای همکلاسی ها و تمام دوستهایش کتاب...

مدرسه ها که شروع می شود از همان اولین روز مدرسه دغدغه ای سخت دل و جانت را بهم می ریزد. انگار هرچه لباس دنیاست در دلت شسته می شود و چنگ می زنند به دلت . کم کم می خواهی عادت کنی به نظام آموزش و پرورش. اگر از ان مادرهایی باشی که سخت گرفتی به خودت سخت می گذرد این روزها خیلی سخت. اگر بی خیال باشی که هیچ. اگر با دردانه ات پیش از دبستان کار کرده و آموزشی داده باشی مشکلات زیادی برایت پیش می آید. که هرگز باورش نمی کردی. ممکن است از این مشاور به آن مشاور بروی یا در انواع کتابها غرق شوی. یکهو می بینی یک چشمت اشک شد و یکی خون. ولی چطور می خواهی ادامه دهی؟ و شاد باشی؟ و همچنان تربیت کنی و آموزش دهی ؟ اصلا این آموزش و پ...

سلااااااااااااااام   فقط اومدم که بنویسم دلم بی نهایت برایتان تنگ شده . بی نهایت. یک روزهایی دلم می خواهد کار نمی کردم و مثل یکی دو سالگی هیوا تنها راه ارتباطیم با دنیای بیرون همین وبلاگ بود و بس. آدمی است دیگر فکر و خیال می کند :))) از تمام پیامهایتان ممنونم. عزیزانی که خصوصی می نویسند و ایمیل و ادرسی نیست تا پاسخ محبت هایشان را بدهم. عذر تقصیر برای نبودنهایم . معذرت برای کم نوشتنهایم.  میخواهم بدانید همیشه به فکر تک تک شما و حس خوبتان هستم.  پست بعدی را بخوانید. تمام دوستهای خوب من

دوستان خوبمممممممممممم وقتی نوجوان بدم هفته ای چند بار " کاغذ ابر و باد " درست می کردم. تصمیم گرفتم این شیوه ی خوب را که شیوه ای برای تهیه ی کاغذ خوشنویسی است به دخترکم نیز یاد دهم . ابزار مورد نیاز : یک تشت یا لگن بزرگ رنگ خوراکی یا آبرنگ آب ولرم نشاسته قلمو کاغذ سینی بزرگ   همانطور که در تصویر می بینید / تصویر سمت چپ بالا / ابتدا مقدرای آب ولرم در تشت یا لگن بزرگ ریخته و نشاسته را به آن اضافه می کنیم. /تصویر سمت چپ پایین / س پس با قلمو بهم می زنیم تا خوب مخلوط شود . / تصویر سمت راست بالا / رنگ خوراکی یا آبرنگ را ذره ذره درون آب می چکانیم و کمی ب...

مدتی بود در ابتدای سال تحصیلی که دنبال میزی خوب و استاندارد برای هیوا بودم. همانطور که می دانید نشستن پشت میزی که از نظر ارتفاع و محل قرار گیری مناسب باشد در جلوگیری از تاربینی و ضعیف شدن بینایی کودکان بسیار مهم است .  میز تحریر کودکان بهتر است روبروی نور باشد جایی که وقتی می نشیند نور به دفتر و کتابش بتابد نه از پشت سر بلکه از روبرو . میز بهتر است کنار کتابخانه قرار گیرد تا خردسال ما برای برداشتن منابع درسی نیازی به بلند شدن و نشستن نداشته باشد . ابزار و وسایل نگارش و نقاشی و سنجش بهتر است در روی میز نباشد . بنابراین میزی که کشو و جای قرارگیری وسایل را داشته باشد بسیار مطلوب تر است . پهنای میز باید طوری باشد که دستهای کودک ...

یک چیزهایی هست در زندگی که توضیح دادنی نیست . تصمیم هایی که می گیری و بعد منصرف می شوی. دوره هایی که می آید و آمهای درونش که از روی طبیعتت به آنها لطف می کنی . خیلی وقتها بدون انکه بخواهم خودم را با خودم مقایسه می کنم بعضی وقتها با دیگران . آذر ماه دارد می آید با رنگهای بی نظیرش و روزی در ابتدای آن که من زاده شدم. دختری که کم کم به هشت سالگی نزدیک می شود و یک هفته ایست هر روز با نقاشی و کارت تولد مادر را بقول خودش سورپریز می کند . وبلاگی که دیگر مال دخترکم است و من در آن مهمانم . مدرسه ای که این هفته درگیر رفتارهای عجیب مادرهایش بوده ام که هنوز فرق رفتار کودک و بزرگسال را نمی دانند. یک چیزهایی هست که ادم را خسته می کن...

  نمی دانم این سی دی را تهیه کرده اید شنیده اید؟؟؟؟ تو ماهی و من ماهیِ اینب رکه ی کاشی اندوه بزرگی است زمانی که نباشی....   پاییزان ما با نوای بی نظیر این موسیقی و صدای دلنشین و شعرهای بی نظیرش می گذرد.... زمزمه ی این روزهای لبهای دخترکامن هم. پانوشت : پاییز که می رسد من در حال خودم نیستم...کلن دیوانه ایم ...

زیبای آسمانی من : یک هفته ای میی گذرد که به مدرسه می روی و مادر بسیار خسته و افسرده است . می دانم می دانم اما گاهی زندگی بدجور درهم می شود و انگیزه ی من برای ادامه دادن راهی که در ذهن داشتم کمتر و کمتر. می دانی دخترم روزی که نشستی و در وبلاگت پست گذاشتی روز اوج من بود. وقتی صدایم کردی تا پستت را بخوانم مانند شمعی ناگهان ذوب مهربانیت شدم. تو بزرگی هیوا . بزرگ و دوست داشتنی. نه تنها برای من نه تنها از زبان من برای یک مادر چه چیزی شگفت آورتر از این که جگر گوشه اش متکی به نفس ، مهربان ، مستقل و محکم باشد و بتواند به خوبی از حق خود دفاع کند . افتخار سالهای عمر منی . هفته ی پیش وقتی برای سطح زبان انگلیسی آنهم به اصرار ناظم مدرسه ات رفتی وقتی...

دخترم در نمایشگاه کودک مامان . رواج کتابخوانی و تشویق دوستان کوچکش به خواندن     اینهم نمایی از غفه ی ما در نمایشگاه شیراز ...