مسائل و مشکلات مدرسه
مدرسه ها که شروع می شود از همان اولین روز مدرسه دغدغه ای سخت دل و جانت را بهم می ریزد. انگار هرچه لباس دنیاست در دلت شسته می شود و چنگ می زنند به دلت .
کم کم می خواهی عادت کنی به نظام آموزش و پرورش. اگر از ان مادرهایی باشی که سخت گرفتی به خودت سخت می گذرد این روزها خیلی سخت.
اگر بی خیال باشی که هیچ.
اگر با دردانه ات پیش از دبستان کار کرده و آموزشی داده باشی مشکلات زیادی برایت پیش می آید. که هرگز باورش نمی کردی.
ممکن است از این مشاور به آن مشاور بروی یا در انواع کتابها غرق شوی.
یکهو می بینی یک چشمت اشک شد و یکی خون.
ولی چطور می خواهی ادامه دهی؟ و شاد باشی؟ و همچنان تربیت کنی و آموزش دهی ؟
اصلا این آموزش و پرورش از جان ما چه می خواهد؟ آیا واقعا ناقص است و نسبت به کشورهای دیگر عقب افتاده؟
تمام این دو سال مدرسه ی هیوا و روز و شبهای من به تحقیق و جواب این پرسشها ، دغدغه ها ، نگرانی ها ، اشک ها و شادی ها گذشت و امروز می خواهم برایتان بنویسم تا تجربه ای باشد برای انجام خوبی ها و بدیهایش.
اگر به عقب بر می گشتم خیلی چیزها را به هیوا یاد نمی دادم. شمردن و ریاضی را علوم و نجوم را بیشتر می پریدم و بازی می کردم . روی تعادل و تمرکزش خیلی خیلی بیشتر کار می کردم. سرگردان سایتها نبودم برای بیشتر یاد دادن. و ادغام نمی شدم در وبلاگ ها و سایتهای نخبه پروران کثیر ایرانی.
از مشاور و روانشناس خیلی کمتر استفاده می کردم. می نشستم پای صحبت دوستهایم و حرفهایشان را باور می کردم. فکر نمی کردم دردانه ی من با دیگران فرق دارد دچار مشکل نمی شود.
اگر هیوا امروز در کلاس شیطنت می کند و به درس توجه نمی کند چون قبلا با او کار شده و بلد است و نباید این اتفاق می افتاد. و این اتفاق برای تمام بچه هایی که قبلا با انها کار شده خواهد افتاد. درسی که تکراری است برای کودک هیچ جذابیتی ندارد و عمدتا بواسطه ی کودک بودنش نمی تواند 45 دقیقه بی حرکت روی صندلی بنشیند و به حرفها و درسهای تکراری معلم گوش دهد .
بیشتر کتاب می خواندم خیلی بیشتر از اینها.
و....
خوشحالم از بارداری زبان انگلیسی به هیوا یاد دادم بهتر است نگویم یاد دادم زبان را در وجودش نهادینه کردم.
خوشحالم دوزبانه است.
خوشحالم روابط اجتماعی را عمیق می داند و می تواند مشکلاتش را خودش حل کند.
خوشحالم به او یاد دادم از حق خود دفاع کند اما ناسزا نگوید کتک نزند هل ندهد.
خوشحالم خواندن و نوشتن را به او یاد ندادم و امروز در خواندن و نوشتن بی نظیر است . هر دو زبان
و از تمام مشکلاتم و نگرانی ها فهمیدم نباید زیاد با والدین و همکلاسی های مدرسه صمیمی شد. حتی با معلم در حد یک رابطه ی ساده ی دوستانه نه بیشتر.
والدین تفاوت فردی و اجتماعی بین شاگردان یک کلاس را درک نمی کنند. همه فکر می کنند کودکشان بی نهایت عالی است و وای به روزی که معلم از کسی تعریف کند.
جلسات اموزشی عموما جلساتی است برای بیان مشکلات شخصی هر مادر با معلم. تا باز کردن مسایل درون کلاس. ( کلاس هیوا 12 نفره است ) .
انجام اولیا و مربیان بی فایده است و رفتنش فقط خمیازه کشیدن برای این مدت البته اینطور بوده.
و سیستم اموزش و پرورش ما نه ناقص است نه عقب مانده. بلکه سیستمی است بی نظیر. به دلیل شغل و کارم دیدم و شنیده و صحبت کردم که والدین مدارس خارجی شیراز کودکانشان را از امریکا به مدراس تک زبانه ی شیراز می برند بسیاریی از انها چون معتقدند بچه هایی که از ایران در سنین 15 14 سالگی به اروپا و امریکا مهاجرت می کنند علی رغم تصور ما یک کلاس بالاتر قرار می گیرند چون علوم و ریاضی بسیار قوی دارند. برعکس دروس ریاضی و علوم انگلیسی که خود من تمامی کتابهای امریکا و مدارس را شخصا دارم و با هیوا کار می شود. اما هیچ تفاوتی در ریفرنس های ریاضی و علوم نمی بینم. بنابر این اش دهن سوزی انطرف ها نیست و سیستم با تغییرات اساسی برداشتن نمره بسیار هم بهتر شده است.
کلاس دوم اما باز هم ساده نیست. کار دارد و تحقیق و پروژه. روی خوب خواندن و زیبا نویسی بسیار تلاش می شود. بهتر است دوستانم کار با قیچی و تقویت دستهای کودکان را خیلی جدی تر بگیرند تا در کلاس های مدرسه دچار مشکل نشوند.
در کل همیشه مشکلاتی هست. الگو پذیری هایی که می بینید یک هفته برای رفعش باید وقت بگذارم با هیوا.
الگوی تربیتی من و انچه هیوا یاد گرفته بسیار متفاوت با دیگران است اما همچنان حفظ شده و این یعنی پایه های تربیت کودک تا 7 سالگی حقیقتا محکم می شود.
بچه ها بزرگ می شوند و مشکلاتشان هم. واقعا همینطور است.
و از 8 سالگی بلوغ فکری در خردسال صورت می گیرد. مساله ای که برایش کتاب های زیادی مطالعه کردم و خواهم کرد.
بلوغ فکری خیلی خیلی مهم تر از بلوغ جسمی است درباره اش زیاد مطلب بخوانید.
موفق باشید و شاد