سلام دوستان قرار بود پست جدید بگذارم که گذاشتم. بجز این پستهای مقاله ای که زحمت خواندنش را می کشید امروز دو پست از نوع نرگس دارم. با بوی خوش نرگس پاییزی شیراز که به تازگی آمده از آموزشهای دخترکم و یک هدیه برای لطفی که به مادر کرد. :) گاهی نمیدانم این من هستم که هیوا را بزرگ میکنم یا او است که من را با تمام ناگفته ها و نادیده ها آشنا کرد. یادم می رود چند ساله هستم. انگار تازه 6 سال است متولد شده ام. باورم نمیشود و واقعا برایم سخت است ماه اینده ششمین تولد سپید روی گیسو طلایم است . دخترکی که با اولین مکیدن شیره جانم احساسی شگرف در رگ و پی و خونم را متولد کرد. من همان آدمی که قرار بود فقط چهل روز به این عزیز نوگلم شیر بدهم این چهل روز شد دو سا...