هیواهیوا، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

هیوای آسمانی من

پاسخ های والدین عزیز به کارگروه دوم

1394/6/14 14:16
نویسنده : ساحل
985 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان خوبم...............

باز هم ببخشید بابت دیر سر زدنم و تمام دوستهامون که منتظر پست جدید ماندند . قصور من رو حمل بر بی توجهی نذارید دلتنگتون بودیم شدیدددددددددد.

کلی اخبار جدید داریم پست اول کارگروه دوم والدین :

کارگروه سراسری والدین :

شماره ی دوم

این سوال یکی از خوانندگان وبلاگ هست که به عنوان کارگروه دوم انتخاب کردیم :

فکر کنید بچه های در کودکی واقعا به چه چیزهایی نیاز دارند ؟ یا اینکه اگر به کودکی تان برگردید دوست دارید پدر و مادرتون چه کارهایی رو براتون انجام میدادند ؟برای روزهای کودکی تون چه برنامه ای می داشتند ؟
واقعا بچه ها به چه چیزهایی نیاز دارند؟
اینکه می گویند بچه باید بچگی بکنه یعنی چی؟
چقدر باید برای زمان کودک برنامه ریزی داشت و چه مدت زمانی باید کودک رو به حال خودش گذاشت تا با طبیعت خودش برای لحظات خودش برنامه مشخص بکنه؟

 

دوستان منتظر دریافت و مشارکت شما عزیزان هستیم لطفن برای ما نظرتان را بنویسید . ممتون

 

و پاسخ های شما که البته بسیار کم بوده :

کودکی کردن به چه معناست ؟/کارگروه سراسری دوم | مامان سارا 15:48 3 شهريور 1394
 
سلام ..سحرجان خسته نباشيد...سوال هاتون همه عالي بودن. 
من چون توي خانواده اي بزرگ شدم كه خواهرهام معلول ذهني بودن ومن روباوسواس وزيرنظر روان پزشك بزرگ كردن وزود تر ازحدموعود فارسي بهم ياد دادن ولي هنوزوقتي ياد كلاس اولم ميافتم وياد دوران قبل مدرسه ام وجوتكراري مطالب درسي برام مي افتم فقط وفقط به اين نتيجه ميرسم من سالم بودم ازنظر معلوليت ذهني ودوست داشتم مثل بچه هاي نرمال فقط مهدكودكم ميرفتم وفقط وفقط كارهايي ميكردم كه قرارنبود درمدرسه انجام بدم مخصوصا خواندن ونوشتن فارسي... 
البته به قول مامانم مورد من اسنثنا بوده بخاطر معلوليت هاي خواهرانم وبنا به درخواست روانپزشك ها براي تشخيص سطح مهارت هاي هوشي من اين دوره اززندگيم مورد تست قرارگرفتم وازاين لحاظ راضي ام.. 
اما راجب دخترم وتجاربي كه ازخودم داشتم ازنظر من تا كودك پاشو درمدرسه رسما نگذاشته بايد برنامه اي خاص فراترازآموزشهاي كشورمون داشت براي نمونه همين زبان انگليسي كه ازنظرم تا قبل مدرسه كاربشه ويك برنامه براساس روش غيرمستقيم انجام بشه بهتره.. 
ومن خودم كاملا موافقم كه درطول هفته حداقل سه ياچهارروز به مدت چهارساعت نه بيشتر بچه زيرنظرآموزش هاي مادرش باشه اعم از زبان اعم از خلاقيت هاي مختلف وچهرسال به بعد ورزش وموسيقي توبرنامه كودك حتما باشه... 
وامااينكه كل روزهاي هفته بخواي وقت بچه بگيري درست نيست وبچه بابچگي خودش بيشتررشدميكنه وكمي هم دركناربرنامه هاي مادر وبه شرطي كه مادربسنجه هميشه درهركاري آيا بچه اش علاقه داره يانه ومن به ازروش شخص شما سحرجان نهايت لذت دركنار فرزندم ميبرم وچون روش غيرمستقيم هست كودك خسته نميشه وهميشه منتظر يك برنامه جديد ازطرف مادرش هم هست حتي آموزش هاي مذهبي لازم روهم ميشه ازاين روش به كودك داد.... 
ولي اينكه تا سن مدرسه بزاري كودك كاملا آزاد ورهاباشه من موافق نيستم چون خيلي دانش هاي روباورود بچه به مدرسه ديگه نميتوني حاكم برذهن بچه كني وخودش به خاطر راحت طلبي هاي دوران قبل مدرسه خودش فقط مختص مدرسه وكلاسهاي مستقيم ميدونه اين يك تجربه ازطرف برادرزاده ام بود...ودرآخر شايد افرادباهم روحياتشون فرق داره ونظرمن تاجايي فقط شايد براي خودم امكان داره چون هيجگاه براي آموزش دير نيست.. 
تمام

 

 
کودکی کردن به چه معناست ؟/کارگروه سراسری دوم | بانوی کوچه باغ 18:53 28 مرداد 1394
 
سلام ... 
کودکان در کودکی تنها و تنها به درک احساس احتیاج دارند البته از نظر من و دنیای مادرانگی من !!! 
بچه باید بچگی گنه یعنی اینکه انتظار زندگی بزرگانه را از او برداریم 
توقع نداشته باشیم مثل انسانهای بالغ و عاقل رفتار کند هم از این حیث و هم از حیث آموزش ... بچه از دنیای کودکی اش تنها بازی را با تمام وجودش حس میکند ... 
او روزی وقتی هفت ساله شد ب زیبایی تمام میتواند بخواند بنویسد جمع کند و تفریق کند و تا صدها بشمارد ... و زمانی که هفده ساله شد ب خوبی تمام میتواند ماهیت خیلی از رفتارها را درک کند ... 
بچه باید بچگی کند ... 
هر کاری هر رفتاری هر احساسی وقتی دارد و زمانی کاملا ویژه ب آن اختصاص داده شده ... و بازی و بچگی هم مال دوران کودکیست ... رهایش کنیم در چهار چوبی که برایش تعیین کرده ایم رهایش کنیم رهای رها ... حرف بزند ... خوب و بد زشت و زیبا و بعد با بچگی اش با رهنمود مادرش سبک سنگین کند ... و اینگونه بزرگ شود ... 
برنامه ریزی کودک : 
اولا که سن کودک ب اندازه ای نیست که بتواند برنامه ریزی کند ... و این ب عهده مادر است ... 
ثانیا هم که مگر قرار است چه اتفاقی بیفتد که بخواهیم برای کوچولوی چهارساله مان برنامه بریزیم؟ همین برنامه ریختن های سنگین بچگی را از او میگیرد البته تاکید میکنم بستگی به نوع برنامه ریزی دارد... 
من خودم برای کوچولوی چهار ساله ام برنامه ریزی کرده ام مثلا : ماهی یکبار کتابفروشی میرویم ... عصرها اصلا تی وی نداریم ... دو روز یکبار آب بازی داریم ... هفته ای یکبار پارک میرویم هفته ای یکبار میهمانی و شب نشینی میرویم ... هقته ای یکبار خرید میرویم ... و هفته ای سه جلسه هم کلاس تابستانی دارد که تمام این برنامه ها را فقط و فقط ب خواسته دل کوچک خودش ریخته ایم... پس در واقع اینها برنامه هایی هستند که پسرم خودش برای لحظاتش دارد و همه را دوست دارد 
و شاید روزی 1 ساعت در اتاقش ب تنهایی بازی میکند و یا نقاشی میکشد ... اما تمام کارها مورد علاقه خود و در طبیعت خودش بود ... 

بنده ار بر پر حرفی ام ببخشید 
موفق باشید

 

کودکی کردن به چه معناست ؟/کارگروه سراسری دوم | samira 7:25 21 مرداد 1394
 
 راستش رو بگم ؟ من ترجیح میدادم یه کم منظبط تر و قانون مند تر بزرگ شم .. ترجیح میدادم به جای اون همه خاک بازی های الکی و توپ بازی های توی کوچه که همش وقت تلف کردن و حوصله سربر بود کارهای مفیدی یاد میگرفتم... ترجیح میدادم استعداد فوق العاده ام تو ورزش به هدر نمیرفت و خانواده ام پیگیر بودند تا الان به جای شغلی که کوچکترین علاقه ای بهش ندارم و صرفا بخاطر خانواده ام انتخابش کردم الان یه مربی ورزشی موفق بودم .. ترجیح میدادم بجای اون همه خونه خاله رفتن و بازی های تمام نشدنی با دخترخاله ها و پسرخاله ها ، زبان یاد میگرفتم تا زمانی که امکانش بود برای تحصیل میرفتم اروپا .. 

من فکر میکنم بچه ها واقــــــــــعا به جز بازی به خیلی چیزهای دیگه ای هم نیاز دارن .. چیزهایی که پایه اصلی اش توی کودکی و اتفــاقا زیر هفت سال گذاشته میشه .. مثل روابط عمومی اشون ، مثل زبان و موسیقی که به نظر من اگه تو بچگی یاد گرفته نشه دیگه هرگز بخوبی یاد گرفته نمیشه .. مثل استعداد یابی و کشف علاقه مندیش (چندتا از دوستان خودم تازه تو سی سالگی فهمیدن واقعا علاقه مندیشون چی بوده ) و صدالبته که معتقدم تا کلاسهای مختلف و برنامه های متنوع نباشه و استفاده نکنن هرگز نه خودشون و نه ما نمیتونیم بفهمیم که واقعا استعداد و علاقه اشون در چه زمینه ای بوده 

 

کودکی کردن به چه معناست ؟/کارگروه سراسری دوم | مرضيه 13:26 26 مرداد 1394
 
سلام سحر عزيز 
وقتي به بچگي هام فكر ميكنم دو چيز خيلي يرام لذت بخش بود كه فكر ميكنم هركسي اين دو تا تو بچگي داشته باشه بعدا خاطره خوشي از بچگي داره:1- بودن در طبيعت و روستاو باغچه و كند و كاو و بازي در دنياي واقعي 2- آرامش . وقتي از بحثها و دعواهاي اطرافيان تو بچگيم يادم مياد خيلي ناراحت ميشم حتي دعواهاي مثلا خاله و داييم . به نظرم بچه ها تو بحث و دعوا نبايد باشن .خيييلي تاثير منفي داره .واضحه كه پدر و مادر بايد حتما روابط حسنه ايي داشته باشند.حتي به شوخي . يادمه چهار ساله بودم مامانم فقط به بابام گفته بود كه قهر ميكنه . و من ساعتها تو مهد ناراحت بودم هرچند مامانم فقط حرفشو زده بود اما من خيلي برام عجيب و سخت بود .بنابراين بازي بازي بازي آرامش آرامش آرمش

 

و پاسخ اینجانب :

به نظر من کودکی من بسیار کم اما پربار بوده. کودکی انسان روزهایی فراموش نشدنی است که حتا روزهای منفی و خاطرات منفیش هم شیرین و به یاد ماندنی است . کودکی دورانی است که بیشترین تاثیر رو در روابط اینده ی ما دارد. از عزت نفس گرفته تا شخصیت درونی و برونی و روابط اجتماعی و حتا شغلی که انتخاب خواهیم کرد. و به همین دلیل مادر و پدر بودن یکی از سخت ترین شغل های دنیاست . شاید باور نکنید اما من و چهار خواهر و برادرم همه در وضعیت خانوادگی مناسب و خوب و مرفهی بزرگ شدیم اما تربیت ما باهم بسیار متفاوته و دلیلش یک مورده : من 7 سال اول زندگی م رو با مادربزرگم سپری کردم. هفت سال بعدی رو اگر به چهار قسمت تقسیم کنیم سه قسمت رو با مادربزرگم بودم و یک قسمت رو مادرم. کوچکترین حرفهای این بانوی بزرگ برای من شعارهایی پررنگ و به یاد ماندنی هستند که هر لحظه با هر رفتار در گوشم طنین می افکنه . علاقه ی بی حد من به شعر و کتابخوانی به واسطه ی حافظ دیوان حافظ بودن ایشون در سن 7 سالگی بود و تمام ادبیات ایران رو دانستن . مادربزرگ من اگر در قرن حاضر زندگی می کرد بی شک نخبه ای بزرگ بود دختر کوچکی که در 7 سالگی معلم کلاس دوم مکتبخانه بود و شبهای زمستانش را زیر برف سنگین محله ی سنگلج تهران با ارسلان نامدار و بوستان و گلستان می گذارند . چنین فردی مرا با غم و شادی ، استقلال و قاطعیت ، رنج و شادمانی ، کار و تلاش و حتا مادر شدن و زنانگی آشنا کرد. تربیت خاص او من را با دیگر افراد خانواده ام مجزا کرد و تمام نوع نگرش ایشان را همین الان برای دخترم هم بکار بردم چنان که روز تولد هیوای من و مادربزرگم یک روز است . روزهای کودکی من شادمانی آب بازی ظهرهای تابستان در حوض کوچک توی حیاط است . خرید کردن همراه مادربزرگم. شنیدن داستان های بی نظیرش. خواندن حافظ برای او و شنیدن تفسیرش. نوشتن دفتر ضرب المثل ها . نوشتن داستان های کودکی او. دوچرخه بازی و خواندن بی حد کتاب. بازی با خواهرها و دیدن خستگی های بی حد مادرم. از همان روز تصمیم گرفتم هرگز بیشتر از یک بچه نداشته باشم چون مادرم علی رغم میل باطنی اش 5 فرزند دارد و همیشه خسته و پرکار بود. صدای بی حد خواهرها و برادرم شاید برای همه زیبا بود اما همیشه دلم میخواست تنها باشم و جایی برای خودم داشته باشم آنقدر که به بهانه ی اوردن پوشک برای خواهرهایم به زیرزمین می رفتم و یکی دوساعت همانجا می نشستم و کتاب می خواندم. :)))

بی اندازه مخالف این هستم که دو فرزند داشتن خانواده را شادمان و مستحکم می کند و ضررهای تک فرزند بودن را از بین می برد. بی اندازه مخالفم که کودک دوم باید به خاطر تنها نبودن کودک اول به دنیا بیاید . کودک دوم باید فقط به خاطر علاقه ی مادر به داشتن یک فرزند دیگر به دنیا بیاید. تک فرزندی ضررهایی دارد که با کمی تدبیر می توان ان را رفع کرد و بهترین روزها را داشت.

اما هرگز دلم نمی خواهد دوباره کودک شوم و خاطراتم را همینطور که هست دوست دارم بدون ذره ای تغییر.برنامه های کودکی ام را بسیار دوست داشتم چون در همان روزها هم مادرم کلاس های تابستانی و برنامه ای مشخص داشت و البته مادربزرگم ساعتی خاص برای بازی ناهار شام عصرانه . حتا زبان انگلیسی را من از 4 سالگی با کمک دایی و مادرم و کتاب های عالی که برایم از انگلیس می خریدند آموختم و در وجودم عشقی پایدار شد.

کودک باید کودکی کند یعنی آزادانه انتخاب کند. بستر اموزش برایش فراهم شود و مادر یک راهنما باشد و هرگز انچه را در تخیل خود است به کودک اجبار نکند. وظیفه ی مادر فراهم کردن بستری است برای رشد استعدادها از دادن یک قلم به دست کودک گرفته تا خواندن کتاب هایی درباره ی رشته های ورزشی . کودک باید گاهی حوصله اش سر برود در همین زمان است که خلاقیتش رشد می کند و به سراغ بای می رود که شما به ذهنتان هم نمی رسیده. کودک باید بداند مادر و پدر برای خود زندگی و برنامه دارند و والد شاد بودن یعنی همین. 

فشار پیش از مدرسه را ابدن نمی پسندم. از این تب و تاب و چشم و همچشمی شکل گفته در ایران برای اموزش زودهنگام اصلن راضی نیستم. نمی دانم از جان بچه هایمان چه می خواهیم. به کرات می بینم ده میلیون رشوه دادن به مدرسه ی دولتی فقط برای اینکه آمار تیزهوشان بالایی داشته. کودک تیزهوش به چه درد می خورد ؟ کودک اگر تیزهوش باشد نه مدرسه خاص می خواهد نه فشار نه کلاس.

بازی بازی بازی. هفت سال اول زندگی کودک باید با بازی بگذرد و تمام اموزش او باید بر پایه ی بازی باشد.

همسالان همسالان و همسالان. کودک باید هفته یا سه بار با همسالان خود بازی کند تا بعد بالغانه ی وی رشد کند و در اینده نوجوانی شود با قدرت تصمیم گیری .

مهد کودک برای کودکان بالای سه سال واجب است و مادری که به دلیل دانایی خود و یا دلتنگی کودکش را از مهد دور می کند خودخواه است . موافق اموزش خواندن  نوشتن نیستم بی اندازه مخالفم و این را در کلاس اول هیوا به شدت تجربه کردم. 

این بود نظرات من :)

پسندها (2)

نظرات (0)