یک روز خیلی خوب با زبان دوم
سلام.
دیروز صبح دومین جلسه مادران و معلمهای مدرسه هیوا " مهرتابان " بود. هوا سرد بود و بدون ماشین راه افتادیم. رسیدیم و کمی دیر. تمام کتابها و دفترهای هیوا و بیقه بچه ها با روبان زیبایی بسته شده بود و نشستیم سر جای خودمان و روبان را باز کردیم تا کار نوگلمان را ببینیم. معلم حرف میزد درباره کارهایی که کردند و قرار است بکنند.
یک جشن کشورها که به نظرم خیلی خوب آمد درباره کشور مکزیک غذاها آداب و رسوم و پرچم و همه چیز خلاصه. درباره تشویق و غذا خوردن و منظم بودن و ... .
چیزی که در این میان من را بسیار متعجب و بعد متاسف کرد اطلاعات بسیار کمی بود که والدین درباره زبان انگلیسی داشتند. بقدری که از معلم زبان می خواستند معنی رنگها و اسمشان را برایشان بگوید یا متن صفحات تمرین انگلیسی را که به خانه می آورند برایشان ترجمه کند. دیگری می گفت کاش این آهنگها را برایمان روی سی دی می ریختید در خانه داشته باشیم!!!! کلا بی خبر بود از اینکه میتواند برای دختری که هزنیه کرده و به مدرسه دوزبانه فرستاده از جایی سی دی تهیه کند . دیگری می گفت چیزهایی می گوید که من نمیفهمم. وقتی معلم از هیوا صحبت کرد که چقدر خوب و روان حرف می زند و در رادیو هم گزارشگر بوده و من برایش تعریف کردم هیوایم یک داستان را کاملا به انگلیسی می گوید بقیه هم کنجکاو شدند. و سوالات همیشگی شروع شد. نوعی چشم و همچشمی و حسادت زنانه که متاسفانه اینجا هم هست و به بچه ها نیز منتقل می شود. چرا ؟ چرا بچه ما نه ؟ معلم گفت که هیوا از کودکی زبان را شروع کرده و اینجا برایش یک محیط خوب جهت پیشرفت است . برایشان درباره بسته ام توضیح دادم و بروشور دادم و گفتم می توانید سی دی ها را از من بگیرید.
معلم گفت که در مسابقه زبان افرادی شرکت کنند که بهتر حرف میزنند و اعتماد به نفس بیشتری دارند. اما همه شرکت کردند. من آخر از همه.
واقعا نمیدانم مادری که هنوز معنی یک رنگ را نمیداند چرا بچه اش را به مدرسه دوزبانه گذاشته و حالا که گذاشته انتظارات فرا تصور چرا دارد ؟
و همانجا خوشحال شدم خیلی زیاد. که دوستانم افرادی که مجموعه را تهیه کرده اند حتی با نداشتن دانش کافی در زبان دوم پیشقدم شده اند برای اینکه روزی به تعداد این هیواهای دوزبانه اضافه تر شود و مادرهایی هستند که خود در کنار کودکان آموزش میبینند و لااقل در 6 سالگی فرزندان میدانند خاکستری به انگلیسی چه می شود!!!!!!!!
به جرات می گویم حتی یک نفر از بچه ها حتی آنهایی که زبانکده رفته اند و کلاسهای خصوصی قادر به صحبت کردن و مهمتر از آن شنوایی قوی نیستند. شعر را طوطی وار تکرار می کنند و مادر حتی نمیداند او در حال خواندن چه شعری است که او را کمک کند!!!
تنها و تنها بچه هایی می توانند به زبان دوم مانند زبان مادری سخن بگویند که مدت زیادی روی شنیدار یا همان listening خود کار کرده باشند.
دومین پست امروز به صحبت در این باره می پردازد . با ما باشید.
پا نوشت :
با یک جعبه شیرینی و قلبی آرام به خانه برگشتم و هیوا را بخاطر این همه شور و شوق و توانایی و استفاده از آنچه می داند حسابی تشویق کردم. :)