هیواهیوا، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه سن داره

هیوای آسمانی من

نقاشی و زندگی

1392/3/6 14:42
نویسنده : ساحل
1,484 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها همه چیزم شده بیرون رفتن و نوشتن و آماده کردن کارهای مجموعه. 

 

اما هیچ کدام باعث نمیوشد از ناز دردانه ام غافل بمانم.

 

از ذهنی که مدام رشد میکند . از چشمهایی که همیهش دنبال تازه هاست.

 

این روزها دخترم شدیدا فضول شده:))) دقیقا همین. کمی حاضر جواب تر و کم تحمل تر . 

 

من اما بیشتر صبوری میکنم. البته نه همیشه. مثلا وقتی اتاقش را باید تمی زکند و نمیکند . باور کنید راهکارهای 3 ساله ها ابدا برای هیوا تاثیری ندارد. :)

لباسهایش را در حالت بدی میچپاند گوشه کمد..اما وقتی میبینم فقط صدایش میکنم " هیوا لباسهایت "

غر میزند و راه میرود اما مرتب میکند . 

 

خب میدانم و خوب میدانم در رشد فکر یو ذهنی است. روزهای آخر مهد است و خسته . منتظر ورود به دنیای جدیدی به نام مدرسه است و بی تاب.

 

خیلی بغلش میکنم. وقتی از مهد می اید یک ساعتی فقط بغلش میکنم و می بوسمش . حتی در ماشین چندین بار می پرسم " میدانی چقدر دوستت دارم " ؟

 

و هر بار میگوید " نه " 

 

تا باز بگویم " اندازه تمام ابرها و آسمان و اندازه بی نهایت هر چیزی " .

میخندد و میگوید میشود ببوسمت . 

و میگویم بلی مادررررررررررررررررررررررررررررررر.

این روزها عصرها میرود به حیاط و بازی میکند. دوچرخه سواری و بازی با بچه ها. اجازه ندارد خانه کسی برود یا جایی بدون اجازه مادر.

چهارشنبه وقت دکتر دارد برای چک دندان زیبای تازه افتاده اش. :)

این هفته قرار است با چند جای خالی دستمال توالت عروسک انگشتی درست کنیم که برایتان میگذارم.

جند کتاب ریاضی داریم که باید کار کنیم ....و یک بدن شناسی . 

و این هم تصویری از یک هنرمند کوچک :

هر رنگ یک قلمو دارد و این تخته سیاه برای پایه نقاشی بسیار مناسب است . 

شاد باشید و سالم.

پسندها (1)

نظرات (4)

مامان سپهر
6 خرداد 92 22:08
ساحل عزیز بیصبرانه منتظر مشخص شدن طریقه پست مجموعه ات هستم لطفا هرچه زودتر بنویس و بگوبه چه صورت میتوانم تحویل بگیرم.موفق باشی


حتما عزیزم
مامان مهرتاش -سارا
7 خرداد 92 9:11
آفرین سحر جون ... کلی لذت می برم از وقتیکه واسه هیوا جون میذاری ... منم تمام تلاشم و می کنم علیرغم همه مشغله هام واسه مهرتاش وقت بذارم ولی گاهی اینقدر کلافه و عصبی هستم که حتی حوصله خودم و هم ندارم ...
امیدوارم خدا به ما مادرا روز بروز صبر و توان بیشتری بده ...

قربون اون دستای هنرمند بشم من که مثل نقاش های بزرگ نشسته و برگه هارو نوازش می کنه ...



فدای محبتت عزیز دلم. ممنون . من هم کم صبر و کم تحمل میشم باید تحمل کرد عزیزم.
Sara
9 خرداد 92 1:02
سحر جان سلام
يه پيغام خصوصي براتو ن گذاشتم
لطفا ملاحضه بفرماييد
ممنون


هیچ موردی نیست عزیزم خیلی هم خوبه. شماره من رو بهشون بده بگو اس ام اس بدن بشناسم . میدم خدمتشون بستت رو .
نسیبه
9 خرداد 92 8:12
عزیزززززززززززززم هیواجونم.ان شالله همیشه پشتکاری عالی و سرشار از موفقیت و شادی داشته باشی سحر عزیزم.


واقعا ممنون نسیبه عزیزم.