هیواهیوا، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

هیوای آسمانی من

اولین خرید های مدرسه

اولین ها همیشه خوب هستند. به دل ادم می نشیند و خاطره شان می ماند در دل اولین سال مدرسه رفتن نوگلهایتان از امروز مبارک وبلاگی های عزیز اینهم اولین خرید امسال مدرسه ی دخترک ما یک کیف و پوشه ی دست ساز جالب       سی دی صوتی که قبلن کتابش رو داشتیم و از کارهای جدید و بسیار زیبا و اموزنده هست بخصوص برای زمان خواب         دو کتاب داستان انگلیسی خوب شاد باشید. ...
19 مرداد 1394

جشن الفبای هیوای من

روزهایی هست که همیشه در یاد آدم می ماند. با یادآوریش دل آدم می لرزد. حتا وقتی پیر شده ای و دیگر توان به یاد آوردن هم نداری این روزها را هرگز فراموش نمی کنی. نمی اشک شوق به چشمانت می نشیند . به فکر فرو می روی شاید ساعتها و می مانی کنار تنهاییت تا بیشتر در ان خاطرات فرو روی. معلم کلاس اول و اتمام کلاس اول و کسی که به تو خواندن و نوشتن آموخته کسی که شیطنت های بی حدت را تحمل کرده کسی که برایت از الفبا گفت از اعداد و علوم گفت کنارت بود و به تو محبت کرد. با تو خندید و اخرین روز مدرسه از دوریت اشک ریخت.  تو کنارش بزرگ شدی و دوستی را آموختی. دوستهای خوبی که اگر هرگز نبینیشان باز در یادت هستند. قهرها و آشتی هایی که پاکیش را در هیچ وزش نسیم...
29 ارديبهشت 1394

روزهای خوش کلاس اول

روزهای خوب کلاس اول : نمایشگاه مواد بازیافتی دخترم دومین نفر از چپ  معلم خوب و مهربانش سرکار خانم امینی .   عزیز دلم    بازدید از پارک ترافیک و اشنایی با قوانین عبور و مرور نفس مادر در حال رانندگی همیشه شاد باشی عزیزم. ...
16 اسفند 1393

خصوصیات کلاس اولی های جدید

کلاس اول هم عالمی دارد. انجام تکالیف و نوشتن دیکته. سر و کله زدن با دانش آموزی که هنوز کودک است و هزار بهانه دارد برای از زیر کار در رفتن . منتظر آخر هفته شدن و تعطیلاتش برای رسیدگی به کمی تفریح و کارهای عقب مانده . حذف کردن کلاس ها برای رسیدگی به کارهای اصلی... کلاس باله ی هیوا را فعلا معلق کردیم چون وقت گیر بود و وسط هفته . کلاس شطرنجش را منتقل کردیم به چهارشنبه عصر.  برای انجام تکالیفش برنامه گذاشتیم اما همچنان همانند  گرامافون سوزن خورده تکرار می کنیم " بنویس ، بخوان ، زود باش ، خوش خط تر ، صاف بنشین ، دفترت را صاف بگذار ، مدادت را درست دستت بگیر و.........:))) کلاس اول این دخترک ما هیچ شباهتی به کلاس اول...
15 بهمن 1393

شوق زیبای نوشتن

دختر زیبای من.... نوشتن و خواندن شاید آرزوی هر مادری باشد. اما برای من امروز تو دستهای کوچک تو زمان درستی است که می توانم با خیال راحت بنشینم و به صدای مداد روی دفتر گوش کنم...   ساعت از دوازده گذشته و مشغول مطالعه هستم. رويرويم اتاق توست و تخت تو و چهره زيبايت كه با وجود ورم شديد گونه زيبايت ، مداد در دست گرفتي و ارام و بي صدا در دفترت چيزي مي نويسي. نگاهت مي كنم نه يك دقيقه كه بيست دقيقه ايست چشمانم برويت است و دستهاي كوچكت را نگاه مي كنم. حركت نرم مداد را در دستهايت و اينكه مي بينم روزي را كه مي تواني به راحتي بنويسي. نگاهت را بلند مي كني و مرا ميبيني. با لبهاي زيبا و بسته ات لبخند مي زني. دفترت را مي بندي و به طرف اتا...
3 بهمن 1393

تغییر زندگی هیوا

دخترم عزیزم و دوستان گرامی :   به دلایلی که گفتن آن از مقال زمان و مکان فراتر است. پست قبلی با همین نام حذف شده است. به دلیل غیر منصفانه بودن و عدم تطابق آن با واقعیت عینی. ترجیح می دهم فقط این مطلب را عنوان کنم ، که تریبون اعتراض دیگران شدن در این کشور امری زیاد منصفانه نیست . بنده شخصا اعتراض خود را با مقامات مرتبط با " مدرسه مههر تابان " در میان گذاشته و امیدوارم چنانچه قسمتی از آن را مربوط به ضعف ساختاری و ساختمانی این موسسه مجاز می دانند تلاش کنند با کمک والدین و وابستگان دیگر به رفع آن بپردازند و چنانچه خاطرات مادرانه من بیش از حد غیر واقعی بوده ، از اینکه خاطر کارمندان این مجموعه یا ذهنیت مادران عزیز را به چالش ک...
14 دی 1393

مدرسه جدید هیوا

نام مدرسه جدید هیوا " شکرانه " است که برای پیدا کردنش خدا را شکر می گویم : مدرسه هوشمند واقعا هوشمند که برای نخستین بار " طرح استفاده از تبلت در مدرسه " را اجرا کرده است. از ساعت هشت صبح تا یک و نیم. با برنامه های کامپیوتر نقاشی زبان و خلاقیت . مراسم جشنهای روزهای ملی . مدرسه ای که یک خانه بزرگ است. با درخت های زیبا و فضایی دلنشین. بزرگ شاد نورگیر . کلاسهای خلاقیت نه کانکس های بدون نور و هوا. با میزهایی تمیز و کودکانه. فضایی طراحی شده و شاد. مراسم روز کودک روز کتابخوانی بردن بچه ها به کتابفروشی های معتبر برای خرید کتاب آشنایی با کتاب معلمهایی آگاه و اهل مطالعه مهربان خوشرو جوان و پر انرژی ...
29 آذر 1393

مدرسه چگونه جایی است ؟

درباره این پرسش روزها فکر کردم. که چه بنویسم و چه باید بنویسم. میدانید که من همیشه حقیقت را می نویسم خوب یا بد و احساسم را. مدرسه هیوا آن چیزی نیست که خیال می کردم. در واقع یک چهارم آن هم نیست . دیدن دخترم در حال نوشتن برایم لذت بخش و هیجان آور است و معلم خوبی دارد و از او ممنونم اما محیط مدرسه بسیار بی کیفیت و آلوده است. چیزی به نام تمیزی وجود ندارد. روشهای تربیتی و آموزشی من همه به یک سو رفته اند و هیج ارتباطی به نوع نگاه و نگرش مدرسه ندارد .کلاس هیوا برخی روزها بقدری بدبو و هوایش بقدری گرفته است که من یک لحظه هم نمی توانم نفس بکشم.....غذا هم در همین کلاس آلوده با همین هوا و پشت همین میز و نیمکتهای قدیمی و آلوده خورده می شود. با...
11 آذر 1393