روز مادر
عزیزم...زیباترینم...رهترینم...صدای تو 4 سال است همچون آوای خوش پرندگاه کمیاب در منزلگاه ما مینشیند....صورتت 4 سال است صبح گاهان آبی ترین آسمان و پاک ترین قطرات باران ماست....دستهایت و گامهایت هر روز در خلوتگاه ذهنم مینشیند...روزی که به دنیا آمدی با تو متولد شدم. دوباره دنیا را دیدم..روزها را شبها را..من را تو انسانی دگر ساختی. من را تو جان دوباره دادی...من را تو لیاقت دوباره زیستن و نگریستن بخشیدی. من با تو رشد کردم. پاره پاره وجودم شدی. تمام هستی من تمام آنچه بدان خوشم. غم هست اما نه وقتی تو هستی. من در چشمانت ذوب میشوم...با اشکهایت از خود بیخود میشوم...میمیرم....من با درد تو هلاک میشوم. میخندی و من پا میگیرم..از یاد میبرم که بودم..من دوباره کودک میشوم. نمیدانم چقدر مرا دوست داری..نمیدانم وقتی اینها را میخوانی عزیز دلم چند سال گذشته فقط بدان بدان و همیشه بدان همیشه برایم کودکی..من همیشه کنارت خواهم بود...هرگاه به من نیاز داشتی کافی است فکر کنی. فقط فکر کنی. تو تمام فکر و روح و جریان خونم. بدان مادر تو بودن بزرگترین هدیه است بزرگترین هدیه ای که برای نه امروز که نام روز مادر دارد که برای هر روزم دارم.بدان جز تو امیدی برای بیدار شدن و آرامشی برای خوابیدن ندارم. بدان تنها و تنها مادر تو بودن برای من کافیست. بوسه هایت نوازشهایت اینکه امروز با آن چشمهای زیبا و روشنت برخاستی و گفتی روزت مبارک و من قطره قطره اشکهایم را بر دستهای کوچکت ریختم....همین کافیست. ممنونم دخترم..دردانه دخترم ممنونم از وجودت از تویی که هستی از تویی که برای من آمدی و مرا از کویر شوم تکرار نجات دادی..بدان تنها دلیل زنده بودنم هستی....ممنونم که مرا مادر کردی. عزیزم....خوب باشی و باز هم ممنون.... هدیه تکرار نشدنی من.پاره وجود من. قلب و روح من..سپیدار سرو قامت من. دوستت دارم بیحد و بیکران.