هیواهیوا، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

هیوای آسمانی من

چاپ ترافارد

1391/2/17 13:37
نویسنده : ساحل
9,791 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه. این هفته ما سفر بودیم. تهران و نمایشگاه کتاب و دیدن دوستانی خوب. نمایشگاه برای هیوا خوب بود کلی کتاب دید و حسابی هم خسته شد اما در کل اصلا راضی نبودم...اصلاااااااااااااااااااااااااا....بماند چرا . :) قبل از سفر برنامه چاپ ترافارد رو داشتیم یکی از انواع چاپ دستی. بار پیش چاپ سیب زمینی بود و امروز ترافارد یا چاپ با اسفنج. در این زمینه چاپهای دیگری هم هست. چاپ چوب..چاپ روی پارچه...چاپ سیلک اسکرین...چاپ با قطره چکان و افشانه که تمام اونهارو هم انجام داده و تصاویر رو خواهم گذاشت. شروع میکنیم...

مواد لازم : یک عدد پالت..رنگ گواش..یا رنگ انگشتی...مقوای ضخیم...اسفنج یا همان ابر ظرفشویی...قلمو و یک فرزند خلاق :))))))))

چاپ

رنگ رو در پالت ریخت هیوا جانم و ابرها رو به قطعات ریز خرد کردیم و شروع کرد...

چاپ

در حین کار همانطور هم به سخنوری مشغول بود دختر پر حرف من..:))))))))...در مورد نقاشی که میخواست بکشه توضیح میداد...بدین صورت با اون دستای کوچولوش ابرها رو به رنگ آغشته میکرد و در کاغذ نقش میزد. در حین کار اصلا نباید از کودک پرسید چی میکشی یا میخوای چی بکشی...

چاپ

رنگها را در هم ریخت و گفت خورشید کشیدم....عزیزکم.....

بعد گفت میخوام با دست تزیینش کنم و بدین صورت برام کره ماه رو کشید...البته خودش گفت این ماه هست در همین حین پرسید ماه از کجا میاد و چرا روزها نیست..!!!!!!!!!به کتاب مراجعه کرده و همینطور که خانوم دانشمند در حال نقاشی و چاپ بودند براشون توضیح مختصری در باره سوال علمیش دادم...

چاپ

هر وقت مشغول انجام هنر درمانی هستیم :)))) من یک سبد که تمام وسایل و خورده ریزهای هیوا درذش هست کنارش میذارم..در حین کار خودش چیزهایی پیدا میکنه و با اونها کارهای جالب یانجام میده...و این میشه همون خلاقیت و ایجاد انگیزه بدون دخالت در کودک برای رسیدن به راهی جدید و کشفی تازه ..

از این ماکت برای کشیدن یک آپارتمان استفاده کرد....

چاپ

و نتیجه کاررررررررررررر

چاپ

و بعد یک شابلن....

چاپ

یک عدد گلدان بجامانده از عید هم همون طرفها پیدا شد....

چاپ

هیوا خواست با انگشت روش کار کنه....دخترم..عزیزم...چقدر وقتی کار جدی میکنی تو خانومی....چقدر بزرگی...چقدر عاشقتمممممممممممممم

چاپ

بعد با قلمو...

چاپ

بعد عروسک مادر..یک شابلن دیگه پیدا کرد و خواست با ماژیک کار کنه...

چاپ

خب هیوای خوبم فکر کرد و اون اشکال رو تبدیل کرد به ...................

نقاشی

حلزونی که داشت فکر میکرد...خودش این رو گفت....و من اصلاااااااااااااااااااا باورم نمیشد در یک لحظه چه طوری حلزون کشید...چون تا بحال نکشیده بود و چطوری اون اشکال داخل شابلن رو تصور کرد به فکر اقا حلزون.....دخترم چقدر تو تصور قوی داری.....عروسک احساساتی مادررررررررررررررررررررررررررر...

نقاشی

بعد از اون شابلن یکی دیگه و نقاشی بعدی...گربه ای با بچه هایش....:))))))))))

نقاشی

بعد بیاد مهد کودکش افتاد و یک نقاشی باور نکردنی دیگه از اونجا کشید...و من دوباره هلاک که اخه مامان...این همه تصور رو چطور تو فکرت جا دادی....عزیزم...خیلی خوشحالم اینقدر مهدتو دوست داری...خیلی...چون میدونم اگر از جایی خوشت نیاد عمرا راضی بشی پا توش بذاری...:)))))))

نقاشی

نقاشی رو بردم مهد و یک هفته در سات خوب مهد گذاشتن. ممنون از جوانه هااااااااااااااااااااااا..و البته هیوا این نقاشی رو که دقیاق شبیه به درب ورودی مهد هست تقدیم کرد به مربی خوبش..فرزانه عزیز....

ننقاشی

و این بود برنامه چاپ ما...عکسها زیاد بود اما انتخاب کردم.....هفته آینده نقاشی و چاپ با قطره چکان و افشانه رو داریم...دخترم.....تو باش تا باشم...که بی تو نتوانم .

پسندها (1)

نظرات (2)

یاقوت سرخ
20 فروردین 93 16:27
متشکرم خدا هیوارو برات نگه داره تبادل لینک داشته باشیم؟
ساحل
پاسخ
ممنون. حتما عزیزم.
مامان شراره(راحله عباسی)
25 شهریور 93 17:36
آفرین به این مادر و دختر
ساحل
پاسخ