هیواهیوا، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

هیوای آسمانی من

کلاس انگلیسی

1392/8/9 17:14
نویسنده : ساحل
1,433 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزان :

 

هدف من آموزش به تمام کودکان است با این روش. بنا براین تصمیم گرفتم نسبت به اجاره مکانی برای انجام روند آموزش توسط شخص خودم اقدام کنم. تا تمامی دوستات بتوانند در این کلاسها شرکت کنند. برای همین 

 

به مهد آرتا نمی روم .

 

:)))))))))))))

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان
9 آبان 92 17:28
سلام دوست خوبم.ای کاش مهد آرتا می موندید بچه ای که مهد میره اونم یه بچه 3 ساله، واقعا دیگه وقت و انرزی واسش نمی مونه که به این کلاسهای فوق برنامه هم برسه . ای کاش این فرصت رو از ما نمی گرفتید. ودر کنارش یه کلاس هم واسه بچه های دیگه برگزار می کردید کاری که توی دو پست قبل می خواستید انجام بدبد


عزیزمممممممممممممممممممممم


فکر کن هر روز یک ساعت برم مهد اونهم با سعات پراکنده...نه به کار دفتر و چاپخونم میرسم نه نوشتنم نه خونه و زندگیم نه فرستادن مجموعه کی دیگه کنارش جا باز کنم برای کلاس آخه)))))))))
مامان
9 آبان 92 17:49
ولی دوست خوبم فکر می کنید درصد مادرانی که دسترسی به شما از طریق نت دارن چقدر هست؟کار کردن توی یه مهد مطرح ، و بچه ها رو در بوته آزمایش قرار دادن می تونه با سرعت بیشتری این محصول با ارزش رو به همه معرفی کنه تا همه بهتر شما و این روش بشناسن . البته شما در این زمینه بسیار صاحبنظرید..من دغدغه شما رو برای بچه های عزیز دیگه کاملا درک می کنم ولی من هم یک شیرازیم و خاک همین دیار به تنم خورده . من همشهریام رو خوب می شناسم تا حدودی چشمشون به ظواهر هست و مهر تایید. می دونم مومنانه به کاری که دارید انجام می دید نگاه کردید فکر کردید و این تصمیم رو گرفتیدو به تصمیمتون احترام میذارم . من مدتهاست می خوام مجموعه شما رو تهیه کنم البته خرید اینترنتی(من یک شیرازیم) ولی مردد بودم به این دلیل که مطمئن نبودم مجموعه شما همسو با برنامه مهد هست. از دیروز پستتون رو خوندم در پوست خودم نمی گنجیدم . مصمم شدم برای خرید مجموعه هنوز هم مصمم هستم ولی از پست جدیدتون کمی حالم گرفته شد. موفق باشی دوست همیشه مهربان
نيايش
9 آبان 92 18:22
سلام دوستي جون پس من منتظر ميمونم تا كلاس شما شروع بشه در ضمن من ممكنه تو دفترتون خدمتتون نرسيده باشم ولي از راهنمايي هاتون تو وبلاگ هيوا جون استفاده ميكنم در ضمن شما را هم زيارت كرده ام.تو مغازه آقاي امامزاده اي!!


چه جالب. باشه عزیزم به امید دیدار. ممنونم
مامان
9 آبان 92 20:44
سلام من همچنان در فاز افسردگی به سر می برم فکر کنید مثل بچه ها دارم باهاتون چونه می زنم . ولی به خودم حق میدم ازتون گله مند باشم. مجموعه شما تا اونجا که من ار مطالبتون برداشت کردم نیازمند وقت زیادی هست وشما بهتر از هرکس دیگه می دونید مادران شاغل چقدر با کمبود وقت مواجه هستند حتی اگه همه ی سعی خودشون رو بکنن که کیفیتَِ این زمانِ کم رو بالا ببرن ولی باز هم نمی تونن پا به پای این مجموعه اونجور که باید پیش برن. آیا بهتر نبود کلاسهای شمابرای بچه های مهد بود که اکثرا شامل کودکانِ همین مادران شاغل هست؟ مامانای گلِ خانه دار که وقت بیشتری دارند و به لطف مهر و مهربونی شما کلاسهای مشاوره هم که هست وبلاگتون هم که کاملا فعال و پاسخ گو!!! تا ان شاالله که فرصت و شرایطش پیش بیاد که کلاسهای آزاد رو هم برای این عزیزان برگزار کنید.جسارت من رو ببخشید عزیزم ولی همه ی ناراحتی من از این فرصت بی نظیری هست که از دست دادم و الان غصه دارم. اگر امکانش هست تجدیدنظر بفرمایید و اگر نه باز هم ممنونم از اینهمه تلاشی که بی منت می کشید . دستان پرتوانتون رو می بوسم


دوست عزیز . نوشته قبلیتون رو خوندم و همه رو همینجا پاسخ میدم. میدونی همه آدمها به خودشون حق میدن برای اعلام هر گلمه مندی . اما خوبه قبل از اینهمه گلمه مندی و بقول شما حال گیری کمی بتونید خودتون ور جای اون شخصی که مورد گله قرار میدید بذارید. این روش یکی از کارهایی هست که متاسفانه ایرانیها نمیدونن. و فقط به موقعیت خودشون در هر حالی توجه میکنن. فکر میکنم شما همون خانوم عزیزی هستید که انو روز هیوای من رو شناختید و با من حرف زدید؟ خوب من برای شما توضیح دادم موقیعت خودم رو. من به مهد آرتنا که برعکس شما فکر نمیکنم مهد مطرحی باشه چون خیلی از دوستای من از اونجا بیرون اومدن و البته واقعا در این مورد نظری ندارم چون فقط خانم مصباحی مدیر خوب اونجا رو دیدم و حرف زدم و خانم بسیار خوبی بودند ، گفتم فقط در هفته دو روز و هر روز یک ساعت و اون یک ساعت از 8 و نیم صبح تا نه و نیم وقت دارم و قبول کردن. اون روزی که چست رو نوشتم قرار بر همین بود. بعد تماس گرفتم و برنامه عجیبی دادن هر روز با ساعات نا منظم !!!! من مدیر یک چاپخانه بزرگم. شما کارمندی میبینی چقدر گرفتاری پس خودت فکر کن من چقدر مسوولیت دارم. کارگرها و کارمندها ، کارهای سفارشی. انجام امور اداری مالیات و دارایی و تازه انتشارت هم دارم و کارهای نشر کتاب و اداره ارشاد و جلسات مختلف با حسابدار و موارد اضافی و واریز پول و برداشت و کنار اینها دفتر خودم هم خوب همونجا هست سفارشها رو چک کنم بفرستم...به تلفن های مشاوره پاسخ بدم کم و بیش دوستان رو حضوری ببینم و صحبت کنم اینها همه کارهای صبح منه هر روز بجز دو روز. اون دو روز باشگاه میرم و در منزل فقط به کارهای خانه میرسم. و البته کلیه امور بانکی که با اینترنت انجام میدم . وقتی شما برمیکردی خونه مال خودتی و دخترت و همسرت. من بجز اونها باید نت باشم پاسخ دوستانم رو بدم در نی نی سایت در وبلاگ در سایت خودم. کارهایی دارم برای هیوا. کلاسهای شو تکالیفش.. خوب با اینهمه چطور از من انتظار دارید هر روزم رو با برنامه زمانی بسیار نامنظم در مهد باشم. !!! مساله بعدی که خواهش میکنم توجه کنید این هست که اصلا اینطور نیست که شمای مادر شاغل بچه رو بذراید در مهد و من با اینر وش جلو برم و دیگه شما کاری براش انجام ندید. شما دقیقا و عینا باید براش در منزل همین وقت رو بذراید چه من باشم چه نباشم. و فقط در این صورت زودتر جلو میرید. نمیدونم چرا فکر کردید وقت زیادی باید بذارید. مادرهای خانه دار خیلی کم این محصول رو تهیهی میکنن. اتفاقا خانم های شاغل زیاد خرید میکنن و خیلی هارو میتونید در نی نی سایت ببینید.مساله بعدی تردید شما در خرید رو متوجه نشدم؟؟مگر شما بن بن بن یا تراشه هارو که میخرید صبر میکنید خود آقای زمانی عزیز یا موسس بن بن بن کلاسی بذاره با روش آنا بشید یا بخاطر وقت کم میتونید با شناختی که پیدا کردم ازتون دخترتون رو از آموزش های جدید در کنید؟؟؟ خوب روش من هم دقیقا همون هست. نیازی به مربی نداره. واقعا نداره. وقت فقط روزی یک ساعت. نتیجه کار بسیار منحصر به فرده. این رو من نمیگم دوستانی که استفاده میکنن می گن. شما که شیراز هستید راحت میتونید یروز تشریف بیارید دفتر هم از دلخوری در بیاید هم من کار رو بهتون نشون بدم و متوجه بشید من فقط همراه کودک هستم . در کل روش من باید رد فضایی آزاد انجام بشه. یک مجموعه ای که فقط نهایت 5 کودکم در هر تایم باشه. این روش مانند آموزشهای مونته سوری هست و من فقط میتوئنم با 5 کودک کار کنم. بچه های مهد تعدادشون زیاده. مساله دوم من در مهد ضمانت و چک و سفته بود که میخواستن و برای من این توهینه و واقعا برای من مقدور نیست. فکر نمیکنم بیشتر از چند هفته دیگه طول بشکه کلاسهای من در محیطی ازاد برگزار میشه و شما هم میتونید استفاده کنید. امیدوارم کاملا متوجه موقعیت من شده باشید و دیگه دلگیر نباشید. موفق باشید.
نازنین
10 آبان 92 11:59
براتون آرزوی موفقیت دارم. با این سابقه شیرازی ها، راه سختی رو پیش رو دارید


ای گفتی ))))))))))))))))))))))))))))
123
10 آبان 92 15:06
خسته نباشی سحر عزیز. امیدوارم خودتو دختر گلت کاملا سرحال و سلامت شده باشید و بیماری رفع شده باشه.
خوش بحال بچه های شیرازی.
عزیزم کاش میشد همانطور که امکان نمايندگی دادن داريد میشد به نماینده تو شهر دیگه برا آموزش داشته باشيد زير نظر خودتون. حیف. ولی عزيزم بخش فکر کنید برای برنامه درازمدت. امید که روشتون تو ایران جا بیفته. من زبانم خوب نیست وگرنه با تمام انرزی زیر نظر خودتون برای ترویجش در شهر خودم اصفهان اقدام میکردم.


عزیزم خیلی دوست دارم این کار رو بکنم. دوستانی هم دارم. اتفاقا خیلی پیشنهاد خوبی بود. اگر دوستی رو در اصفهان دارید که زبان خوبی داره بهم معرفی کنید تا باهاش صحبت کنم. این میتونه کمکی به من و کودکان خوب شهرتون باشه
شيرين
10 آبان 92 17:34
سلام فدات من منتظرم ايميلاتو چك كن ممنون ميشم خيلي ماهي گلم دوستي با شما يكي از بزرگترين نعمات خدا بود به من كه بابتش شكرگذارم دعاي خيرم هميشه پشت سرتو و خانوادت هستش ميدونم دوست نداري ازت تعريف كنن ولي حق دارم ديدگاهمو بگم كه؟


مرسیییییییییییی شیرین برات اییمل فرستادم
مامان
10 آبان 92 22:09
سلام دوست خوبم قبل از هر چیز سپاس بخاطر وقت و حوصله فراوانی که با اینهمه مشغله ای که دارید صرف خواندن و پاسخ دادن به کامنت من کردید باز هم سپاس بخاطر صبوری که برای خوندن این کامنت به خرج میدید . و از شما اجازه میخوام که یکی یکی به سوء تفاهم هایی که از کامنت های قبلیم برای شما بوجود آمد و باعث شد شما اینطور تغییر لحن بدید ، پاسخ بدم.

1-همیشه فکر می کردم استفاده از برخی نمادها تا حدودی می تونه این نکته روبه خواننده القاء که لحن کلام می تونه تا چه حد می تونه شوخی یا جدی باشه. من وقتی از آیکون قهر استفاده کردم می خواستم این حس رو در شما ایجاد کنم که خدای نکرده من رو در جایگاه موضع گیری و مدعی حق تصور نکنید . مدتهاست خواننده خاموش شما هستم بیش از یکسال! زیاد اهل نوشتن نیستم ولی برعکس مطالعه کردن رو بسیار دوست دارم و لذت می برم. و وبلاگ شما جایی بود که همیشه خواندنش حالم رو خوب می کرد.یه حس آرامش و زندگی که جاری بود لا به لای همه ی نوشته هاتون حتی وقتی که از خستگی و رنج و بیماری حرف می زدید. به عنوان یک شاعر همیشه برام قابل احترام بودید . به عنوان یک مادر قابل ستایش. و به عنوان یک زن تجلی لطافت و ظرافت که با وجود همه ی گرفتاری ها هنوز زنانگی خودش رو حفظ کرده ... و و بعنوان یک انسان ،یک ملکه که سعی می کنه خاص زندگی کنه! رفتار و منشتون مثل یک ملکه ی مقتدربود که حرفا ش درد دلهاش انتقاداتش حتی! با آرامش و اقتدار و نهایت محبت ادا میشد طوری که همه میپذیرن....و دوست داشتم(دارم) دخترزیباتون رووخوندن خاطرات قشنگش رو با قلم بی بدیل شما، بخاطرآرامشی که توی نگاهش هست بخاطرتربیتش که فکر می کنم خاص هست و اعتراف می کنم بخاطر هوش سرشارش... اینا رونوشتم تا بهتون بگم با چه ذهنیت خوبی براتون اون کامنت رو گذاشتم. با اینکه اولین بار بود اینجا نظر می دادم ولی احساس نزدیکی باهاتون داشتم و شاید به همین دلیل به خودم اجاره دادم باهاتون با لحنی صمیمی صحبت کنم. وقتی پاسختون رو خوندم واقعا انتظار اینجور موضع گیری رو نداشتم . اینکه فکر کنید من طلبکارانه با این موضوع برخورد کردم . البته کاملا این حق رو به شما میدم که چنین برداشتی از حرف من کرده باشید. هیچکس توی دنیا حق رو به یک فرد غرغرو نمیده من فقط خواستم که به شما بگم ما رو از وجود گرمتون بی بهره نکنید. و حرفهام همه درحد یک درخواست بود حتی نه یک پیشنهاد!

2- دوست خوبم با اطمینان می گم من آن خانم محترمی که سعادت ملاقات با شما رو داشته ، نیستم. هفته ای که گذشت برای من و دخترم هفته تب و درد وتهوع و خلاصه سوغاتی های ریز و درشت پاییز بود و دخترم رو مهد نبردم.من از طریق اینجا متوجه شدم حضور احتمالیتون رو به مهدآرتا.اونروزبه وبلاگتون آمده بودم تا در مورد مجموعه سوالاتی بپرسم اون پستتون رو دیدم وفقط خدا می دونه از خوشحالی داشتم پرواز می کردم حتی فراموش کردم کامنت بذارم .

3-من هیچ تعصبی نسبت به مهد آرتا ندارم . و منظور از مطرح بودن، شهرت بود و نه ممتاز بودن! شاید هیچ نیازی هم نیست که من توضیح بدم که چرا دخترم رو به مهدآرتا بردم.ولی ازآنجا که همیشه از تجربیات ارزشمندتون استفاده کردم دوست دارم در این زمینه با شما مشورت کنم .گزینه های من برای دخترم با توجه به تحقیقاتی که توی یکسال گذشته داشتم به ترتیب جوانه ها، قصه، آرتا و بچه های آسمان بود.مهد قصه بخاطر دور بودن از محل کار و زندگی و کوچک بودن فضای کلاسها از همون اول رد شد. در مورد جوانه ها شاید من هم همین شنیده هایی رو که شما از دوستان شنیدید من در مورد جوانه ها شنیده بودم اینکه خیلی ها پشیمان بودند اینکه بچه ها متوقع بارمیان اینکه بچه هارو انگار به سربازخونه می فرستی اینکه بچه های اونجا شاد نیستن و نگرانی بعضی از مادرها بخاطر تناقضی که توی روش اموزشی اونجا هست بعدها با سیستم آموزشی موجود. ولی من هرگز به شنیده ها اکتفا نکردم هرگز! پست آبزرو نهایی شما رو در مورد مهد جوانه ها خوندم . و با عزمی راسخ به مهد جوانه ها رفتم ولی راستش رو بخواهید اصلا از برخورد مسئولین اونجا راضی نبودم و احساس آرامش رو که باید می گرفتم ازون محیط ( با همه ی زیبایی و پاکیزگی) و آدمهاش (با همه ی دیسیپلین و انظباط ) دریافت نکردم . من به قانون جذب بسیار معتقدم . و از همه مهمتر دخترم بود که با همه ی اشتیاقی که برای رفتن به مهد داشت دیگه حاضر نبود پاش رو برای بار دوم به اونجا بذاره و بماند مساله ای که مایل نیستم اینجا عنوان کنم ... و آرتا ! وسعت و امکانات مجموعه ، پاکیزگی و ایمن بودن محیط، برنامه هاو کارگاههای مهد که از طریق سایت مطالعه کرده بودم، برخورد خوب و بسیار خوب مدیریت و مربیان و مهمتر ازهمه دیدن بچه هایی که واقعا شاد بودند وکودکانه کودکی می کردند . و لذت بخش تر از همه شوق و اطمینانی که توی چشمای دخترنازم موج می زد همه و همه باعث شد من (بازهم با وجود همون شنیده هایی که من هم از دوستان در مورد مهدآرتا شنیدم ) چشم عقلانیم رو به روی خیلی از کاستی هاش ببندم و به ندای دلم گوش کنم. ولی این به این معنی نیست که در این زمینه نیازمند مشورت شما نباشم . من با امید شروع کردم و از خدا می خوام که همراهم باشه تا انتهای این مسیر که امروز در نقطه ی آغازش ایستادم.

4-...ادامه دارد



ممنون عزیزم. لحن من اصلا بد نبود.....من خیلی خسته هستم و وست ندارم واقعا کسی رو ناراحت کنم. اما انتظار من اینه که من رو درک کنید. همین. براتون کاملا توضیح دادم مشغلم زیاده..بارو کن لن 2 ساعته هیوا خوابدیه و من فقط دارم مطلب مینویسم و پاسخ دوستان رو میدم. ممنون که من رو میشناسی. دوست دارم چیزی که میدونم مال همه باشه.

درباره لطفت به هیوا و وبلاگ ممنونم. درباره مهد حق دارید. جوانه ها رو انتخاب نکن. به جرات میگم. بچه های آسمان خوبه. قصه نه. ارتا هم دوستان راضی نبودند من واقعا نمیشناسم نمیدونم. امیدوارم خیلی زود از دنیای مجازی بیرون بیای و حضوری ببینمت. و بزودی کلاسهام دایر میشه و مطمئنم برای مادران شاغل مزیتهای بسیار خاصی در نظر میگیمر که بتونی دخترکت رو بیاری و من در خدمتش باشم. بهت قول میدم.

`MARYAM
11 آبان 92 15:06
وایییییییییییییییی سحر جون جدا که خیلی با حوصله ای.این همه جواببببببببب.اگه فقط 2 نفر مثل شما پیدا می شد الان مملکت ما مملکت گل و بلبل بود.ملت هم خوش حاااااااااااال


مرسیییییییییییی مریم عزیزم لطف داری شما.
سمیرا
11 آبان 92 20:37
سلام و عرض ادب حضور شما دوست گرامی و تشکر از وقت و اطلاعاتی که برای افرادی که واقعا نیاز و علاقه به این مطالب دارند قرار دادید. می خواستم اگه ممکنه مطالبی در مورد روش مونتسوری در دوران جنینی در مورد آموزش زبان انگلیسی (که بصورت قدم به قدم از ابتدای بارداری با چه مطالبی شروع کنم ) لطف کنید بهم بدید.از چه کتابها یا سی دی هایی شروع کنم؟خیلی ممنونم


سلام سمیرای عزیزم. ممنون از لطفت. میتونی سی دی زبان گوش کنی. و روزی سر یک ساعت معین براش یک کتاب انگلیسی بخونی. اام به یاد داشته باش ده برابر انگلیسی باید روی زبان مادری کار کنی. تا فارسی رو خوب بتونه درک کنه و حتما بهتر و شیواتر صحبت کنه و البته زودتر حرف بزنه. موفق باشی.