هیواهیوا، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

هیوای آسمانی من

روزهایی کسل آور

1393/11/19 12:04
نویسنده : ساحل
1,545 بازدید
اشتراک گذاری

روزهایی در زندگی آدم هست که احساس می کند هیچ کاری انجام نداده. روزهای عمرش با شتاب می گذرد و مانند درختی ایستاده و فقط به گذر ابرها می نگرد.

از رفتار آدمیان آزرده و خسته می شود.

از اینهمه بی عدالتی و بی حرمتی.

از رفتار های تبعیض آلود مردها.

وقت رانندگی وقت راه رفتن وقت صحبت کردن همیشه یک جای کار می لنگد. گاهی ترجیح می دهم روزها ماشین را بخوابانم در پارکینگ و با خیال آسوده از وسایل نقلیه ی عمومی استفاده کنم. در آن صورت هم هزار اتفاق رنگارنگ دیگر در انتظار ماست. نگاه های مریض ، رفتارهای نامطلوب ، و جالب است اگر روزی فکر می کردم در جای دیگر این کره ی خاکی رفتارها طور دیگری است ، امروز فکر میکنم هر جا روی آسمان همین رنگ است. 

اگر روزی عاشق رفتن از ایران بودم امروز از تغییر رفتار دخترم می ترسم و ترجیح می دهم تا زمان بزرگی او صبر کنم.

این روزهای پر از فکر وقتی اسفند ماه با قدمهای آرام و متینش از راه می رسند پر رنگ تر می شود. بیشتر فکر میکنم برای هیوایم هیچ کار ی نکرده ام. وقتی به خانه می آید و یادم می آید ویدیویی را که می خواسته فراموش کردم دانلود کنم ، از خودم بدم می آید. 

وقتی در یخچال را باز می کنم و میبینم یادم رفته سالاد درست کنم از خودم متنفر می شوم. 

و بعد یک هفته می مانم خانه و می شوم زن خانه دار.

و چقدددددددددددددددر دلم برای خانه داری تنگ  شده. برای زنانگی هایم. برای زن بودن و آشپزی کردن/ برای دویدن و جیغ زدن. 

دیروز میان تمام این سردرگمی ها حس خنکای نسیم دریایی درونم را قلقلک داد. گفتم من اینجا چکار میکنم؟ 

به سراغ دفتر هواپیمایی نزدیک محل کارم رفتم و بی خیال از مدرسه هیوا و انبوه کارم با دو بلیط برگشتم تا هفته ی دیگر کنار دخترم پای در آب خنک دریا و رو در نسیم دلنواز بهاری کیش نفسی تازه کنیم. 

می خواهم تمام ان چهار روز کنار هیوا و کنار خودم باشم. 

کنار زنی که مدتهاست فراموش کرده ام. 

امروز برای هیوایم نامه نوشتم. برای دخترم...برای تنها موجودیت سر سبز روی زمینم ، برای تنها چشمانی که خونم را به جریان می اندازد.

خوبی آدم به این است که بتواند تغییر کند و تغیر دهد . 

و باید از حجم کارهایم کم کنم و کم می کنم. 

چاشنی زندگیم کم شده باید کمی ادویه به زندگیم اضافه کنم :)))))))))

 

پسندها (3)

نظرات (2)

مامان آندیا
20 بهمن 93 0:17
درود سحر جان چه قدخوب که کسی هست حرف دل آدم رو بزنه منم روزی هزار بار از این فکرها میکنم با هر طلوع خورشید به خودم قول میدم مادر بهتری واسه جیگر گوشه ام باشم اما همش حس میکنم کم گذاشتم و این ناراحتم میکنه بعد با خودم میگم پس اگه کم گذاشتم پس چرا واسه خودم چیزی نزاشتم پس چرا خودم این همه کم دارم پس واسه کی زیاد گذاشتم که این همه کم میارم!!!!! اصلا این شتاب زندگی رو دوس ندارم این شتاب و پیشرفت زندگی بیشتر واسم استرس میاره تا آسایش. به امید سفری خوب واسه شما و هیوای عزیز تا درودی دیگر بدرود
ساحل
پاسخ
تقریبا تمام ادمهایی که فکرشون متفاوته همینطورن عزیزم. بدون تو تنها نیستی و دنیای مجازی با تمام بدیهاش خوبیهایی داره که ادم میدونه توی این دنیا دوستایی هستن که هرچند تا حالا ندیده و حتا صداشون رو نشنیده اما بهش خیلی خیلی نزدیکن. دوستایی مثل تو. خوب مهربان و فداکار.
مامان شراره(راحله عباسی)
6 اسفند 93 11:12
زندگیت خمیشه خوشمزه عزیز شیرینم
ساحل
پاسخ
مرسی عزیزززززززززززززم