هیواهیوا، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

هیوای آسمانی من

در آستانه هفت سالگی

1393/8/4 13:30
نویسنده : ساحل
966 بازدید
اشتراک گذاری

سکوتی در خانه پیچیده و پاییز با ناز سرخی برگهایش فرا رسیده است . روزهایی است که سالها آرزویش را داشتم که من باشم و دختری که گونه هایش به سرخی شعله های آتش و دستهایش به بزرگی تمامی فضای آسمان هاست. روزهایی که با تمام زیبایش تند می گذرند و دخترکم بزرگ و بزرگتر می شود. شش سال اول کودکی به همین سرعت گذشت...دیروز زمزمه می کردم : 

یادم آمد شوق روزگار کودکی

مستی بهار کودکی

یادم آمد آنهمه صفای دل که بود

خفته در کنار کودکی

رنگ گل جمال دیگر در چمن داشت

آسمان جلال دیگر پیش من داشت

شور و حال کودکی برنگردد دریغا

قیل و قال کودکی برنگردد دریغا

هیوا پرسید مادر چه می خوانی ؟ گفتم شعری برای کودکی و برایش گفتم هیوایم دوست داشتم همیشه بهترین روزهای کودکی را داشته باشی . گفت داشتم و خیلی دوستت دارم. 

روزگار من چنین بهاری می شود. با این حرفها و محبتهای دانه زیبای زندگیم. و میدانم شاید از نظر و چشمان و نگاه برخی غیر عادی به نظر برسد چنین رفتاری اما من دیوانه وار عاشق دخترم هستم آنقدر که دلم نمی خواهد بجز او دل مادرش برای بچه دیگری بطپد و کسی بجزاو مرا مادر صدا کند این تها خودخواهی من است که شاید بزرگ اما به احساسش افتخار میکنم با تمام ظاهری که شاید ناخوشایند باشد .

روزهای مدرسه می گذرد و هیوا بیشتر و بیشتر منظم و دقیق می شود. چیزهایی را که می دانست با دقت بیشتری دنبال می کند و وقت من برای انجام کارهای متفرقه بسیار کمتر می شود. گاهی بخودم می آیم و میبینم ساعتها فقط به نظافت و عوض کردن ملحفه ها و چیدن کتابهایش و درست کردن چند مدل غذا برای وقتی برمیگردد گذشته است. شبها غالبا آنقدر خسته هستم که در حد چند کلمه می توانم با همسرم صحبت کنم و از امشبی که به خواب می روم تا فردایی که بیدار می شوم به برنامه هایم فکر میکنم. خیلی از کارهایم را کم کرده ام چون درون من انسانی است که باید چهار قسمت از پنج قسمت وقتش مال دخترش باشد . حتی زمان نوشتن تکالیف کنارش می نشینم و به دستهای کوچکش نگاه میکنم . دیشب اولین دیکته زندگی هیوا را به او گفتم و با صدای لطیفش برایم کلمات بابا و آب را نوشت و خواند . باز خوشحالم بیشتر و بیشتر که خواندن و نوشتن را بطور کامل به او یاد ندادم چون روش آموزشی مدارس خیلی زیاد با آنچه در بسته های موجود در بازار است فرق دارد .

روزهای شش تا هفت سالگی روزهای ترسهای درونی کودک است و برای من اوایل عجیب بود چنین صحبتهایی از زبان هیوا که می ترسم یا نمی توانم بخوابم. ترجیح می دهد بیشتر خاله بازی کند تا دوچرخه سواری . بدود تا راه برود بخواند و آواز سر دهد . عصر هنگام اغلب تمام کارهایی را که در مدرسه کرده برایم تعریف می کند . بهم ریختگی روشهای اول مدرسه در کیفش کمی بهتر شده اما هنوز مقنعه را زیر کتابهایش در کیف پیدا میکنم :))) البته حق میدهم چون از ساعت هفت و نیم تا سه و نیم در مدرسه بودن کار ساده ای نیست .

آنچه بیشتر خوشحالم می کند این است که تکالیف درون خانه هیوا بسیار کم است در حد چهار خط فارسی چهار یا یک شش خط انگلیسی و یک دیکته. نه خبری از کتاب کمک درسی است نه فعلا مشقهای علوم وریاضی. آخر هفته ها آدینه نامی دارد که حدود چهار صفحه مرور تمام آموخته های هفته است . سینما و برنامه کوه نوردی دارند و خبری از صف و نظام صبحگاهی هم نیست. زمان انگلیسی بسیار دقیق و شاد هستند و کتابهای اموز انگلیسی شامل ریاضی ، علوم ، خواندن و نوشتن کتاب داستان و شعر و تمرین می شود که تماما در مدرسه است و چیزی به خانه آورده نمی شود. 

فضای مدرسه آنچنانی نیست اما شاد است و همین باعث تقویت روحیه کودکان می شود. کلاسهای کامپیوتر و نقاشی جزو برنامه های کلاسی است . هیوا همچنان به کلاس شطرنج و موسیقی و باله اش ادامه می دهد و بسیار در شطرنج و باله پیشرفت داشته است. در سن بالای شش سال ماهیچه های بدن و عضلات کودک بسیار آماده می شود بخصوص اگر مدتها ورزش کرده باشد. میزان لجبازی بسیار کم می شود و حرف شنوی بیشتری دارد. منطق و دلایل را بررسی می کند و در مقابل صحبتهای منطقی رفتاری معقول دارد . احساسات وی به شدت زیاد است و بسیار سعی میکنم با روشهای خاص ابراز احساسات را در او قوی تر کنم چون هیوا به شدت درونگراست و بسیار بهتر شده است.

علاقه و ارتباط خیلی نزدیکی با پدرش دارد و گاهی خواستار قدم زدن با او در خیابان می شود :))))

این مواردی بود که گمان کردم برای دخترکم بعدها لذت بخش خواهد بود و برای دوستانی که بزودی این سنین را رد خواهند کرد. 

شاد باشید

 

پسندها (2)

نظرات (6)

مامان شراره(راحله عباسی)
6 آبان 93 8:29
زیبا بود عزیز دلم روزهایش سراسر نشاط و سلامتی
ساحل
پاسخ
مامان اندیا
10 آبان 93 10:15
بازم زیبا و دلنشین .خیلی خوشحالم روزهای مدرسه هیوا به خوبی میگذره.
ساحل
پاسخ
عزیزمی.
مهناز مامان روزبه
15 آبان 93 22:48
خوشگلم هیوا جان با امید بهترین ها
ساحل
پاسخ
مامان آندیا
16 آبان 93 13:03
سلام خانم خوبم .هیوای عزیزمم خوبه.خانمی من 2 بار ایمیل فرستادم اما هوز جواب ندادین میدونم وقتون حسابی پر هستش حقیقتا اون قد با حوصله جواب میدید و خوب که خجالت میکشم هی مزاحم بشم ولی یه سری سوال داشتم ایمیل زدم گلم بازم واسه همه چیز ممنونم.آندیای من جدیدا کل اعضای خانواده رو به نگلیسی میگه با استفاده از فلش کارت..واقعا ممنون از راهنماییهای خوبتون دعای ما مادرا همیشه پشت شما و هیوای عزیزم هست ایمان دارم همیشه زندگی روی قشنگش رو به شما نشون میده چون به همه انرزی مثبت میدید
ساحل
پاسخ
عزیز دلم امیدوارم الان پاسخت رو داده باشم با ایمل اگر نه دوباره به ادرس جدیدم بفرست عزیزم. خیلی خیلی خوشحالم برای تو و آندیای عزیزم. بهتون افتخار میکنم و من باید تشکر گکنم از اینهمه لطفا و مهربانی که به ما و وبلاگ دارید . sahar.ostadagha@gmail.com
ترنم
19 آبان 93 10:22
سلام می تونم آـدرس کلاس باله هیوای عزیز رو داشته باشم؟واسه دخترم می خوام
ساحل
پاسخ
لطفا برای من ایمیل ارسال کنید عزیزم.
رها
25 آبان 93 0:08
آخی قربون این دختر زیبا برم من
ساحل
پاسخ