پاییز برای توست
روزگار غریبی است نازنین من ، غریب و غمناک .
در روزهای پاییزی قرمز از سرخی برگهای چنار گونه های تو ،
تنها شعله گرم کننده سرمای وجود مادر ،خورشید پهناور نگاه توست ،
وقتی هر روز از گوشه آسمان چشمانت طلوع میکند .
خستگی تکرر حتی آبی آسمان ، با خاکستری ابرهای نمناک بوسه های تو ،
آبستن تنوعی رنگ در رنگ می شود.
تو پیچش گلهای درهم رازقی هستی .
تو تکامل نام زنانگی منی .
نگاه تمسخر آمیز دیگران با تکانهای نازک تو درونم بی اهمیت تر از ته مانده آب راکد مرداب شد .
تفکر های آزادهنده مردمان ، با صدای طنین انداز تو ، حرکت مورچه ای شد بر سنگهای سیاه .
عشق و عشق و رنگ آبیش ،
شد بانوی برفی سپید رنگی که در آستانه تولد زمستان
اجاق قلبم را برای همیشه سرخ کرد.
عشق سپید است سپید به رنگ زیبای صورتت .
مهربانی سرخ است سرخ به رنگ شکوفه های صورتی گونه هایت... .
محبت جاوادانی است درست مانند بلندای قامتت ،
سکوت آبی است چون صدای آرام نفست در دل سیاه شب .
تو شولای عشق و محبت و زیبایی هستی .
تو دلیل ارامش عصرهای پاییزی .
و نفسهایم کوچکترین چیزی است که هر روز به شوق دیدن رویت به ماه چهره ات ارزانی میدارم.
عزیز دل مادر....
مادر بودن چقدر بزرگ است ، خسته شدن برای تو چقدر شیرین است ....چقدر زیباست برای اشتباهاتم ...
از تو تقاضای بخشش کنم.... .
دوستت دارم جمله ایست دچار تکرر که شایسته طپش وجود من برای تو نیست... .
نمیدانی...نمیدانی...چه دنیای شیرینی هستی....عزیز دل مادر... .
خوشحالم که مادرت هستم .
پاییزت مبارک...هفتمین پاییز که آستانه تولدی زمستانی را از هم اکنون بی تابم.
مادرت