آموزش زودهنگام خوب است یا بد ؟
این یک مقاله نسبتا بلند است از ذهن یک مادر و طبق تجربه چند ساله او درباره آموزش به کودکان.
هر روز تعداد مادرانی که به واسطه تبلیغات وسیع رسانه ها و اینترنت درگیر آموزش خواندن و نوشتن و نقاشی و زبان دوم و ریاضیات و علوم و هزار برنامه جانبی دیگر می شوند ، بیشتر و بیشتر می شود. طور یکه تصمیم گیری برای یک مادر بی تجربه و جوان گاهی تا سر حد سردرگمی سخت می گردد.
در این میان تعداد مادرانی که بواسطه سالهای درگیری شان با این موضوع دارای تجارب خاص مادرانه و علمی و تحقیق شده خود می شوند نیز ، رو به افزایش است. خوشبختانه فضای وسیع اینترنت و وبلاگ ها و وبسایتها زمینه خوبی را برای در میان گذاشتن این تجارب با مادرهای تازه ، به وجود آورده است.
اگر خواننده تازه باشید که هیچ اگر نه حتما مطالب را بسیار پی گیری کرده و می دانید شش سالی است ما هم در این اقیانوس وسیع شناوریم.
پس به این تجربه ها گوش جان بسپارید :)
روشهای زیادی را مورد مطالعه قرار داد. از مونستوری که در آن مدرک دارم گرفته تا شیچیدا و رجیو و روشهای خلاق محور و آموزش مدار و هزار برنامه دیگر. بعضی را با هیوا انجام دادم بعضی را نه.
کلاسهای زیادی سر زدم هر کدام با هزار برنامه مختلف برای استعداد سنجی و ضریب هوش و انواع هوش های افکاری و رفتاری و چند گانه.
برنامه های تلوزیونی و ویدیویی بسیاری را تهیه و کار کردیم مبنی بر همین زمینه ها.
حالا دختر من شش سال و سه ماه دارد و در پیش دبستانی یک مدرسه دوز بانه درس می خواند.
کنار کودکانی که بعضی هیچ و بعضی میزان اندکی از سواد هیوا را دارند. خوب میتوانم بخوبی مقایسه کنم . بدانم من چه کردم. مضرات و محسنات کارهای من چه بوده است. و به این سئال مهم پاسخ دهم که بالاخره آموزش بدهیم یا ندهیم.
خیلی از دوستانم که در این زمینه متخصص بوده اند هم نظر من هستند و خیلی مخالف. من شخصا فکر میکنم آن دسته مخالف هم بزودی به نتایج من خواهند رسید :)
هیوا دختری مستقل و بسیار اجتماعی است . خوب حرف می زند و اصلا خجالتی نیست اما...
فضای مدرسه برایش نا مفهوم بود و دروس و برنامه ها بسیار تکراری. حرفهای معلم برایش تازگی نداشت و حتی دوستانی اندک نیز برای خود انتخاب نمی کرد. در هیچ زمینه ای همکاری نمی کرد و حرف نمیزد حتی ساده ترین مباحث.
خوب چرا ؟ و چرا دوستان دیگر او که مادرهایشان دوست من بودند نیز چنین شده بودند ؟
هیوا حرف نمیزد چون چیز جیدید برای گفتن نداشت. چون بلد بود تا صد بشمارد چون جمع و تفریق میداند چون خواندن میداند چون نوشتن را کمی تجربه کرده . هیوا دوست انتخاب نمی کرد چون در نظر او همه از سطح او پایین تر بودند و حرفی نداشت با آنها بزند. نه از جغرافیا نه تاریخ حرف نمیزد و در مباحث شرکت نمی کرد چون مادر او معلم او بود و خوب مربی دیگری در نظرش نمی آمد . در مهد کودک بسیار با دیسیپلین با او رفتار شده و تمام زمینه ها را بلد بود و رفتار معلم یک دنیا با مربی مهدش فرق داشت.
با چند جلسه مشاوره و هزار برنامه موفق شدم او را با محیط وفق دهم با دوستان و معلم. راضیش کنم حرف بزند و بگوید حروف را می شناسد. اعداد را بنویسد بخواند تفریق و جمع کند . درباره چیزهایی که میداند صحبت کند. پروژه هایش را به مدرسه ببرد و درباره آنها صحبت کند.
و نتیجه :
کودکی که آموزش های زودهنگام دیده ریاضیات زیاد تفریق و جمع ، علوم و ازمایش دیگر چه چیزی در مقطع پیش دبستانی و کلاس اول برای خواندن دارد ؟ دوست دارد بازی کند و بدود. چون هر آموزشی برای سن خود مناسب است نه زودتر. کودک سه ساله مشتاق است یاد بگیرد خیلی زیاد اما همین کودک در شش سالگی دیگر اشتیاق سه سال قبل را ندارد چون ذهن او رشد کرده و دیگر درکش نسبت به محیط تغییر کرده.
کودکی که در مهد روی نظم و ترتیب زیاد متمرکز شده است در شش سالگی از مرتب کردن اتاق طفره میرود و به فکر در رفتن از زیر کارهاست.
فکر نکنید کودک شما متفاوت است. فکر نکنید نابغه است و باید بیشتر بداند. نابغه و نخبه نیازی به اموز ش ندارد. در واقع تنها فرق او با یک کودک باهوش همین است. او نیازی به آموزش ندارد چون هر چیزی را فقط با دیدن یاد می گیرد . حتی خواندن صحبت به زبانهای دوم و سوم و حتی چهارم را.
تصور نکنید کودک شما هیمشه کودک می ماند. روزهای کودکی و بازی را از او نگیرید. آموزش دهید اما فقط با بازی و کم .
کودک شما باید بتواند خوب حرف بزند و از چیزهایی که میداند خوب استفاده کند. و در بین روشهای مختلف من تلفیقی از چند روش را می پسندم. به نظر من هیچ روشی کامل نیست.
اینها تجربیات من بودند. اگر برمیگشتم به عقب خیلی کارها را انجام نمی دادم و خیلی ها را می پسندم و خوشحالم انجام دادم.
موفق باشید.