بهار نزدیک است.
همین که به پایان سال نزدیک می شویم و وارد ماه زیبای اسفند می گردیم انگار بویی از بهار بویی خوش بوی سبزه و چمن خیس درون لحظاتمان پاشیده می شود. هرچقدر غم داشته باشیم و ناراحتی مانند رگبارهای زودگذر پر می کشند وجای خود را به رنگین کمان امید می دهند. امید به سالی بهتر بودن ، سالی متفاوت سالی که در آن کودکان همراه و همسو باهم بزرگ شوند کمتر تبعیض ببینند و به کار کشیده شوند ، کودکانی که مجبور به کار هستند شرایط آموزش بهتر داشته باشند ، نباشد ان والدی که دست روی صورت نحیفشان بلند کند ، آنها را بخاطر فقر به سخره بگیرد و نباشد کودکی که با چشمانی حسرت آلود به دستان پر خرید و پربار کودکی دیگر چشم بدوزد و قلبش سراسر انزجار از دنیا شود.
ما نمیتوانیم این روزها و این وضعیت را تغییر دهیم چون فقر و نابرابری همیشه در کره خاکی وجود داشته اما میتوانیم با کمک به کودکان برایشان موجبات آسایش بیشتری فراهم کنیم. قبول سرپرستی کودکان بی سرپرست یکی از این راه هاست. انجام امور مربوط به بهزیستی در حد توان و تخصصمان راه دیگر است. جمع کردن لباسهای تمیز و کوچک شده و اسباب بازیهای اضافی و تحویلشان به خانواده یا مراکز مطمئن راهی دیگر است.
میدانم دوستانم بهتر از من این راه ها را میدانند ، هدف فقط اطلاع رسانی عمومی بود چون به شدت قلبم آزرده می شود وقتی میبینم در این روزها مادری را که انچنان کودکش را روی شانه ایش خوابانده که تمام لباس نه چندان لباسش ،از تن بیرون زده و کف پاهای کوچکش از سیاهی آسفالت به رنگ سیاه شب است و گردن نحیفش روی شانه مادری خسته به این سو و آن سو می رود و در دست دیگرش کودکی با دمپایی های پاره با خستگی هرچه تمام تر راه میرود و در حیقیقت پا روی زمین می کشد . و هنوز نفهمیدم این مادرها این زنها اینها چرا با دنیا آوردن کودکی دیگر رفاه و آسایش را از این موجودات بی گناه می یگیرند مگر ایه نازل شده حتما دو بچه داشته باشید آخر:((((
و فقط بغضی سخت گلویم را فشار می دهد. بعضا دیدم این کودکان چقدر با استعداد هستند و چقدر دور از کمترین آموزشهای معمول. امیدوارم بزودی با کمک دوستی توانا و خیر بتوانم شرایط و زمانهایی خوش برای این کودکان خوب کشورم فراهم کنم. بزودی در سالی نو.
بی گمان امید به همین روزهاست که رونق بهار را بیشتر میکند.
پیشاپیش برایتان سالی خوش همراه با شکوه و جریان لطیف لذت بخش خوشی ها آرزومندم. برای کودکهای زیبایم بهترین روزها را در این عید زیبا. برای همگی شما دوستانم.از اینکه یک سال دیگر با من و هیوا همراه بودید سپاسگزارم. از همین راه مجازی مرا حلال کنید اگر گاهی شده با کلمه ای کسی را آزار داده ام. و کاستی های نبودنم را ببخشایید و دعا کنید ما را در سال تحویل که قدرتی بیش از این برای همراه بودن بیشتر با شما در عرصه کار کودک داشته باشم.
هفته پیش قول داده بودم چند پست جدید بگذارم. این پست با تمام تازگی و طراوت این باران زیبای بهار و سبزی بی کران دشتها و کوه روبرویم تقدیم شما باد. اگر سفر کردید حتما در بهار به شیراز بیایید چون به واقع شهری بهشتی با هوایی دلپذیر است. چنان نسیمی دارد که من را واقعا به اوج مستی می رساند. مشتاق دیدار . تقدیم به شما :
سرای مشیر. سرای انگشتر و سنت و قدمت ایرانی. یکی از مکانهایی که در بهار حتما با هیوا سر میزنیم. و به شدت زیبا و دوست داشتنی است.
مسجد وکیل . هوایی ابری و پاک. نسیمی سکر آور و خوش.
ماهتاب سالهای زندگیم .... در حال انتخاب انگشتر :)
تعجب نکنید. اینها مرد واقعی نیستند. مجسمه های مومی در حمام وکیل. حمامی که بوی نم قدیمیش من را به دامن مادربزرگم انداخت :( در قسمتهای مختلف این مجموعه تمامی مشاغل قدیمی از مرشد و داروغه و معلم و سید گرفته تا تمامی مراسم های دامادی و حنابندان و مراسم سلمانی و دندان کشیدنهای قدیم همراه با صدای مجازی بصورت مجسمه های مومی خلق دشه و به نمایش در آمده است )
این تصویر مرد حجامت گر در حال حجامت و بادکش است. خودمانیم حمام هم حمامهای قدیم نیم روز وقت میگذاشتند برای یک شستشو :)
مراسم زیبای حنابندان. در این قسمت موسیقی محلی نواخته می شد با صدای این خانمها و هیوای ما هم مشغول رقص شد :)
نخستین شکوفه های بهاری در باغ ارم شیراز. باغی سراسر سکوت و صدای جویبارهای کوچک :)
سروهای بلند باغ ارم .
و جویبارهای کوچک و پاک با صدای زیبای آب... .
امیدوارم برای ساعتی هوای دلتان را بهاری کرده باشم. با تقدیم این طراوت و تصاویر به شما سال و روزهایی خوش را دوباره برایتان آرزومندم.
ما هفته اول عید را شمال هستیم و هفته دوم برمیگردم با تصاویر و خاطرات تازه. دلم برای تک تک شما تنگ می شود. شاد باشید دوستان خوبم.