يك حكايت خوب
گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود؛ بدنبال کسی می گشت که آن را در آورد تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد تا او را نجات دهد و در مقابل گرگ مزدی به لک لک بدهد...
لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد؛ گرگ به او گفت همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برات کافی است!!
«گاهی اشتباهمان در زندگی این است که به برخی آدم ها جایگاهی می بخشیم که هرگز لیاقت آن را ندارند!»
کارلوس فوینتس
لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد؛ گرگ به او گفت همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برات کافی است!!
«گاهی اشتباهمان در زندگی این است که به برخی آدم ها جایگاهی می بخشیم که هرگز لیاقت آن را ندارند!»
کارلوس فوینتس
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی